۱۳۹۵ شهریور ۴, پنجشنبه

دکتر حسین موسویان: رژیم سابق در پی طرح کورتاژ سیاسی بود

محمد فتحی‌زاد: دکتر حسین موسویان از فعالین برجستهٔ ملی‌گرا در قبل و بعد از انقلاب است. وی در زمره یاران نزدیک کریم سنجابی قرار داشت و به علت آنکه در خانواده‌ای مذهبی و سیاسی رشد یافته بود، از‌‌ همان دوران کودکی خود را در دل عالم سیاست پیدا کرد. وی نوه دختری آیت الله العظمی سید ابوالقاسم سدهی اصفهانی (از مراجع تقلید شیعه- فوت ۱۲۹۹ مکه) است و پدرش حاج سید ابوالقاسم موسویان رییس صنف بار فروشان و از تجار گندم و جو بود که به عنوان نماینده اصناف در شورای عالی اصناف عضویت یافته و به طرفداری از دولت ملی دکتر مصدق شهرت داشت. خبرنگار سلام نو به سراغ او رفته تا خاطرات فعالیت‌ها و مبارزاتش را در قبل و حین انقلاب جویا شود. شرح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید: 

این فعال ملی‌گرا با اشاره به دوران نوجوانی خود گفت: در زمان حکومت ملی دکتر مصدق دانش آموز سال‌های آخر دبستان بودم، در آن زمان تحت تاثیر پدرم که از هواداران سرسخت دکتر مصدق بود، هوادار مصدق شدم. البته در آن سال‌ها آن چنان شور و شوق در مردم پیدا شده بود که دبستان‌ها هم مرکز فعالیت و هواداری از مصدق و البته بعضی جریانات چپ شده بود.

دکتر حسین موسویان به خبرنگار «پایگاه خبری تحلیلی سلام نو» توضیح داد: ما در دبستان از همه طیف‌ها نظیر مصدقی و معدودی هم سلطنت طلب و چپ داشتیم. گاهی هم بین بچه‌ها درگیری هم می‌شد. روز کودتای ۲۸ مرداد را به خاطر دارم که از رادیو صدای میراشراقی پخش می‌شد و او برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، شروع کرد به سر دادن شعار‌هایی نظیر آنکه «دکتر فاطمی قطعه قطعه شده است». در آن لحظه تنها اشک از چشمانم سرازیر می‌شد و توان انجام کار دیگری نداشتم.

دانش‌آموزی که زندانی سیاسی شد

این فعال سیاسی باسابقه افزود: بعد از کودتا، تازه دوران اختناق شروع شده بود. در آن زمان سن کمی داشتم و شرایط به گونه‌ای نبود که بتوانم یک فعال سیاسی حرفه‌ای باشم. ولی در سال ۳۸ یعنی ۶ سال بعد از کودتا یک اتفاق مهم رخ داد که در جریان آن من دستگیر شدم (۲۰ دی سال ۳۸). در آن زمان من دانش آموز پنجم دبیرستان بودم، که دانش آموزان تصمیم به اعتراض به یکی از آیین نامه‌های وزارت فرهنگ گرفتند. آن زمان‌ها نمره قبولی برای دانش آموزان سال‌های اول تا پنجم دبیرستان ۷ بود اما وزارت فرهنگ طی آیین نامه جدیدی نمره قبولی برای دانش آموزان را از ۷ به ۱۲ تغییر داد و همین موضوع عامل اعتراض دانش آموزان به وزارت فرهنگ شد. زمینه که برای اعتراض ایجاد شد، من هم از دبیرستان مروی وارد این اعتراضات شدم. نمره هم برایم مهم نبود زیرا جزء دانش آموزان ممتاز بودم. در حقیقت من برای اعتراض به حکومت وارد صحنه شده بودم.

وی ادامه داد: نهایتا هم در تاریخ ۲۰ دی ماه جلوی مجلس شروع به تظاهرات کردیم و شعارمان هم این بود که «مهران با ۷ قبول شده از ۱۰، ۱۲ می‌خواد» البته آن روز شعار مرگ بر شاه هم سردادیم در جریان این تظاهرات که نهضت مقاومت ملی هم در آن دست داشت، به عنوان فعال دانش آموزی دستگیر شدم و به زندان قزل قلعه رفتم و حدود ۱۵ روز بازداشت بودم تا بالاخره با پیگیری‌ها و اقدامات پدر و برخی بستگانم آزاد شدم. به عبارت دیگر می‌توانم بگویم که آن زندان شروع عملی فعالیت‌های سیاسی‌ام بود. سال بعد از این رویداد نیز (سال ۳۹) جبهه ملی دوباره شروع به کار کرد و من به عنوان دانش آموز جبهه ملی وارد شاخه جوانان شدم.

دوران جوانی و شوق فعالیت سیاسی

دکتر موسویان توضیح داد: در مرداد سال ۴۰ در آزمون کنکور موفق شدم و به دانشگاه رفتم در دانشگاه تهران اعضای جبهه ملی در دانشکده پزشکی من را می‌شناختند. بین ۳۰۰ نفری هم که در دانشکده قبول شدیم، در میان سال اولی‌ها من تنها کسی بودم که قبلا در جبهه ملی فعالیت کرده بود و به همین علت مسئول سال اولی‌ها شده و وارد کمیته دانشکده شدم.

وی افزود: دوران دانشجویی من با دستگیری و زندان همراه بود و در سال‌های ۴۱ و ۴۲ چندین بار بازداشت شدم. در برهه‌ای هم مسئول دانشکده پزشکی بودم و به جای مسئول وقت دانشکده که بازداشت شده بود به کمیته دانشگاه می‌رفتم و کمیته دانشگاه نیز راه ورودم به کمیته استان شد و چند جلسه در کمیته استان شرکت کردم. از آنجا که بسیاری از نیرو‌ها در شورای مرکزی جبهه ملی دستگیر شده بودند عملا کمیته استان به جای شورای مرکزی جبهه ملی به هدایت نیرو‌ها می‌پرداخت.

این فعال سیاسی ادامه داد: به خاطر دارم که غلامرضا تختی از کمیته ورزشکاران باید می‌آمد و در جلسات کمیته استان شرکت می‌کرد. اما چون همه مردم او را می‌شناختند و جلسات مانیز مخفی بود برایمان مشکل پیش می‌آمد و آمدن تختی سبب لو رفتن محل جلسات می‌شد. به خاطر دارم که با دوستان کمیته استان به شوخی به تختی می‌گفتیم که باید یک پتو بر سرش انداخته و به جلسات بیاید تا کسی در کوچه او را نشناسد! سال سوم دانشکده‌ام نیز مصادف شد با اختلافات درونی جبهه ملی، در همین سال هجوم به دانشگاه‌ها نیز شروع شد و من را از دانشگاه اخراج کردند. شهریور ماه سال ۴۳ سر جلسه امتحان بودم که استاد سرم‌شناسی آمد و گفت که به دستور بعضی مقامات باید از جلسه خارج شوی. اخراجم از آن روز شروع و نزدیک به سه سال به طول انجامید، تا اینکه شرایط عوض شد و من با تلاش‌های اقوام و کمک آن‌ها توانستم دوباره به دانشگاه بازگردم.

فعالیت نداشتیم اما صرفا به خاطر عقایدم دستگیر شدم

دکتر موسویان گفت: در سال ۴۶ مسئله فوت تختی پیش آمد و در تهران تظاهرات برپا شد. به یاد دارم که در مراسم تختی مجبور بودم با قیافه مبدل در تظاهرات شرکت کنم تا ساواک مرا که تازه با زحمت زیاد به دانشگاه برگشته بودم، شناسایی نکند. متاسفانه جبهه ملی در آن سال‌ها دچار رکود شده بود و این موضوع همه را نگران کرده بود. بلاخره من هم در سال۴۹ فارغ التحصیل شدم و در امتحان رزیدنسی شرکت کرده و پذیرفته شدم اما ۶ الی ۷ ماه بعد دوباره از دانشگاه تهران اخراج شدم و این بار اخراجم طول کشید.

این فعال سیاسی ادامه داد: بعدا در کنکور رزیدنسی دانشگاه ملی شرکت کردم. اما بعد از مدتی دوباره اخراج شدم. آن موقع‌ها جبهه ملی فعال نبود و من را صرفا به خاطر عقایدم دستگیر می‌کردند. پس از ۴ سال دوباره در دوره رزیدنسی شرکت کردم و مشغول دوره رزیدنسی بودم که انقلاب شد، در سال ۵۶ نیز جبهه ملی دوباره فعالیت‌های خود را آغازکرد و من وارد مبارزات شدم. در خاطرم هست که سال آخر انقلاب مصادف شده بود با سال آخر دوره رزیدنسی من، در این زمان اعتصابات نیز شروع شده بود، اعتصابات توسط کارمندان و در ادارات و حتی بیمارستان‌ها شکل می‌گرفت و من در این اعتصابات شرکت می‌کردم. به خاطر دارم که در اعتصاباتی که در بیمارستان‌ها صورت می‌گرفت، بیمارستان‌ها هیچ بیماری جز موارد اورژانسی را قبول نمی‌کردند. در حقیقت این اعتصابات سه الی چهار ماه مانده به پیروزی انقلاب شروع شده بود و دامنه آن حتی به شرکت نفت هم رسیده بود و من هم طبق معمول در میتینگ‌های انقلابی فعال بودم. در خیلی جا‌ها مثل بانک صادرات، انستیتو پاستور و در میتینگ‌های مختلف در بیمارستان پهلوی سخنرانی می‌کردم. در راهپیمایی‌های روزهای عاشورا و تاسوعا سال ۵۷ نیز جزو آن بخش از نیروهای جبهه ملی بودم که مشغول ساماندهی راه پیمایی‌ها و افراد بود و تا زمان ورود آیت‌الله خمینی نظم دادن به استقبال بر عهده کمیته استقبال بود که اعضای جبهه ملی نیز در ان فعال بودند، در حقیقت ما انقلاب را ضد استبداد و ضد استعمار می‌دانستیم و به همین علت در آن شرکت کردیم.


مردم تصور می‌کردند که دکتر سنجابی کاندیدای نخست وزیری هستند


حسین موسویان به خبرنگار سلام نو گفت: در آن روز‌ها جمعیت‌های زیادی از ادارات و کارخانجات و اصناف به منزل دکتر سنجابی می‌آمدند و همه تصور می‌کردند که ایشان کاندیدای نخست وزیری هستند. آن روز‌ها هر روز در خانه دکتر بودیم و سعی می‌کردیم از میان کسانی که به دیدار می‌آمدند و تمایلات ملی داشتند، عضو گیری کنیم. در ساختمان‌های بهجت آباد هم یک محلی داشتیم و تلفن افرادی را که در خانه دکتر سنجابی دریافت کرده بودیم به آن محل انتقال داده و از آنجا آن‌ها را دعوت به فعالیت می‌کردیم.

وی افزود: روزهای آخر انقلاب، رژیم سابق طرح یک کودتا به نام طرح «کورتاژ» را در ذهن داشت. آن‌ها یک لیست ۱۰۰۰یا ۲۰۰۰ نفره تهیه کرده بودند و قرار بود که افراد درون این لیست را به قتل برسانند تا سر و صدا‌ها تمام شود اما موفق به اجرای این طرح نشدند. شب پیروزی انقلاب بود که دوستانم تلفنی به من اطلاع دادند که نام من در این لیست قرار دارد و من مجبور شدم شبانه با خانواده‌ام از منزل خارج شوم و به خانه یکی از بستگانم بروم.

دولت موقت از نیروهای نهضت آزادی و جبهه ملی تشکیل شد

حسین موسویان گفت: پیش بینی عامه مردم این بود که دکتر سنجابی به عنوان نخست وزیر دولت انقلاب انتخاب خواهد شد اما چند روز پیش از پیروزی انقلاب آیت‌الله خمینی به بازرگان حکم نخست وزیری داد. این حکم را هم آقای هاشمی قرائت کرد، بازرگان هم آمد و دولت خود را انتخاب کرد. اعضاء دولت نیز اکثرا از اعضاء نهضت آزادی بودند، از جبهه ملی هم شخصیت‌هایی نظیر دکتر سنجابی، اردلان، مدنی، مبشری، ورجاوند، شاه حسینی و فروهر شرکت داشتند.

این مبارز دیرپای ادامه داد: یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب دکتر سنجابی از منزل خارج شد تا به وزارت خارجه برود، من و چند نفر دیگر او را تا وزارتخانه همراهی می‌کردیم. وقتی به وزارتخانه رسیدیم دیدیم که از سمت کارمندان وزارت خارجه میتینگی در آنجا برقرار شده و کارمندان به شدت از آقای سنجابی استقبال کردند. نهایتا آن مرحوم هم رفت و پشت میز وزارت خارجه قرار گرفت و ما نیز از او خداحافظی کرده و به دنبال کار تشکیلاتی رفتیم.

سنجابی زودتر قصد استعفا داشت

دکتر موسویان گفت: مرحوم آقای سنجابی خیلی زود متوجه شد که روال مناسبی وجود ندارد و وزرا کاری نمی‌توانند انجام دهند. در ‌‌نهایت نیز ایشان ۲۰ روز بعد از وزارت به عنوان اعتراض اقدام به استعفا کرد اما مرحوم بازرگان با استعفای ایشان موافقت نکردند. ناچارا آقای سنجابی خود را در بیمارستان ایرانمهر بستری کرده و ۲ هفته در آنجا ماند تا اینکه پیش از نوروز ایشان دوباره اصرار به استعفا کرد. امام (ره) هم برای دکتر سنجابی پیغام فرستادند که تا برگزاری رفراندوم استعفا ندهید، بعد از آن مطابق میلتان رفتار کنید. آقای سنجابی هم تا ۱۲ فروردین صبر کرد و بعد رسما استعفای خود را مطرح کرد و در سخنرانی‌اش نیز گفت که در اعتراض به بی‌دولتی استعفا می‌کنم.

وی ادامه داد: بقیه اعضای جبهه ملی هم که در کابینه حضور داشتند، از وضع موجود بسیار ناراحت بودند اما به کار خود در دولت ادامه دادند. مرحوم سنجابی هم بعد از استعفا فقط در باشگاه جبهه ملی حضور می‌یافت و فعالیت می‌کرد، در حقیقت ما یک جای آبرومند برای جبهه ملی اجاره کردیم و در آنجا مشغول کار تشکیلاتی شدیم. ما محل فعالیت خود را اجاره کردیم و جایی را غصب نکردیم. اصلا غصب یک ساختمان درشان جبهه ملی نبود. بعد از مدتی هم روزنامه پیام جبهه ملی را، راه اندازی کردیم و من سردبیر این روزنامه شدم. شماره‌های اولمان در ۵۰۰۰ نسخه چاپ می‌شد اما به تدریج تیراژمان افزایش یافت و ما در سال ۶۰ شماره آخرمان را در ۲۴۰۰۰۰ نسخه منتشر کردیم. آن موقع هیچ رزونامه منتقدی جز روزنامه ما منتشر نمی‌شد و در بعضی جا‌ها روزنامه یک تومانی ما را از دست جوانان روزنامه فروش در چهار راه‌ها تا ۱۰۰۰ تومان هم خریداری می‌کردند.

شهید رجایی گزینه بنی صدر نبود 

موسویان توضیح داد: بعد از استعفای بازرگان، بنی صدر به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. اما بعد از ریاست جمهوری به او فرصت ندادند تا نخست وزیر مورد علاقه خود را رو معرفی کند و در ‌‌نهایت نیز آقای رجایی نخست وزیر شد.

او ادامه داد: جبهه ملی علمای بزرگی نظیر آیت الله میلانی، آیت الله طالقانی و... داشت، چگونه این آیت الله‌ها می‌توانستند عضو مجموعه‌ای باشند که مخالف اسلام است؟ رهبر این جریان هم مرحوم مصدق بود که بار‌ها دم از اسلام و ایران در کنار هم می‌زد و برای فرزندان خود اسامی‌ای نظیر احمد، غلامحسین و خدیجه انتخاب می‌کرد چگونه چنین فردی می‌توانست ضد اسلام باشد؟

دکتر موسویان در پاسخ به این سوال که چرا هرگز ایران را به مقصد کشور دیگری ترک نکرد گفت: علت نرفتنم آن است که میهن خود را دوست دارم و به پیشرفت و توسعه آن علاقه مندم، و معتقدم که اگر کاری از من برای کشورم بر می‌آید باید بایستم و آن کار را برای میهنم انجام بدهم. من یک ایرانی هستم و در این خاک متولد شده‌ام و می‌خواهم بعد از مرگ نیز همین جا دفن شوم و هرگز فکر خروج از کشور را در ذهن نداشته‌ام.

سید حسین موسویان افزود: کنفدراسیون بین المللی دانشجویان برنامه‌ای چیده بود تا دانشجویان اخراجی از دانشگاه را برای ادامه تحصیل به دانشگاه‌های اروپا بفرستد. اما من و تمامی دوستان اخراجی‌ام در کشور ماندیم و خارج نرفتیم. به یاد دارم که پس از فارغ التحصیلی، آمریکایی‌ها در تهران امتحانی دو مرحله‌ای برگزار می‌کردند که با قبول شدن در این امتحان می‌توانستم دوره‌های تخصصی‌ام را در امریکا بگذرانم و من قبولی مرحله اول این آزمون را رو در دست داشتم اما از بخش دوم آزمون صرف نظر کرده و نرفتم. در حقیقت علت نرفتنم تعصب ملی من بود.

افشای قتل‌های زنجیره‌ای توسط خاتمی یکی از کارهای ماندگار او بود

در بخش پایانی این گفتگو، سید حسین موسویان در پاسخ به سوالی مبنی بر نظر وی درخصوص دولت‌های آقایان هاشمی، خاتمی و روحانی به خبرنگار سلام نو گفت: دولت ۸ ساله آقای هاشمی رفسنجانی در دوره پس از پایان جنگ بود و در این دوره، چه در مناطق جنگ زده و چه در کل کشور یک سری کارهای سازندگی صورت گرفت، اما متاسفانه از نظر فضای سیاسی در دوره ایشان یک فضای نسبتا بسته در مملکت حاکم بود.

دکتر موسویان افزود: اگر ما قبول داشته باشیم که توسعه مانند یک پرنده است که یک بال آن توسعه اقتصادی و بال دیگر آن توسعه سیاسی است. باید قبول کنیم که اگر یکی از این بال‌ها از کار بی‌افتد توسعه به جایی نخواهد رسید، در زمان آقای رفسنجانی آزادی انتخابات، مطبوعات و احزاب مغفول ماند؛ البته این نکته را نیز باید گفت که به کارهای اقتصادی آقای هاشمی هم ایراد وارد است.

حسین موسویان درباره محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات گفت: درباره خاتمی نظر مثبت تری دارم و اعتقاد دارم که ایشان توانستند در حد توانشان توسعه ایجاد کنند. کار اقتصادی وی هم خوب بود با اینکه در دوره وی نفت گران نبود اما او موفق شد تورم را مهار کند و کارهای سازندگی زیادی را انجام دهد. افشای قتل‌های زنجیره‌ای توسط وی، یکی از کارهای ماندگار او شد، اما اینکه ما دموکراسی را فقط برای هوادارن حکومت بخواهیم کار درستی نیست. آزادی آن است که اپوزوسیون هم بتواند فعالیت داشته باشد، آقای خاتمی نسبت به این مسئله خیلی توجهی انجام ندادند. در انتخابات مجلس ششم هم جبهه ملی به کاندیداهای جبهه اصلاحات رای داد و از مردم خواست که به آن‌ها رای بدهند ولی برای جبهه ملی امکان فعالیت پیدا نشد.

موسویان در خصوص حسن روحانی گفت: آقای روحانی در سخنرانی‌ها و مناظرات انتخاباتی خود و در مواضعش اعتدال و تدبیر و اعتقاد بر آزادی مطبوعات، کتاب و فرهنگ و فعالیت‌های هنری را مورد تاکید قرار داد و قول داد که گره‌های کور سیاست خارجه را باز کند. ما شاهد هستیم که ایشان توانسته تا یک حدودی هم در مذاکرات انجام شده کار را پیش ببرد و موفق شده تابوی مذاکره با آمریکا را بشکند. آمریکا یک قدرت جهانی است و ما دلیلی برای خصومت دائمی با این کشور نداریم.

وی در پایان ابراز امیداوری کرد که دولت در ادامه راهش موفق باشد و گفت: امیدواریم دولت بتواند مشکلات و تحریم‌ها را رفع کند و ایران موفق شود که در صحنه بین المللی از انزوا خارج شود. مسلما مردم با گشایش اقتصادی نفس راحتی خواهند کشید اما تمام این‌ها باز هم ایجاب می‌کند که آزادی دگراندیشان ایجاد شود. هنوز برای قضاوت راجع به ایشان زود است و باید بیشتر صبر کرد تا ایشان هم مجال داشته باشد ایده‌های خود را پیاده کند و دستاوردی از خود نشان دهد.
منبع : سلام نو  10 اسفند 1392

حجت الاسلام ادیب : جامعه مدرسین مرجع تعیین صلاحیت مراجع نیست

سرویس سیاسی-محمد فتحی‌زاد: معاون اول رئیس جمهور چندی پیش در سفر به شهر قم با مراجع عظام تقلید دیدار‌هایی انجام داد که از جمله این دیدار‌ها، ملاقات وی با حضرت آیت الله صانعی بود که حاشیه‌هایی نیز به دنبال داشت. این موضوع سبب شد تا برخی از نمایندگان مجلس نیز تذکری خطاب به دکتر حسن روحانی را امضاء کرده و مشغول انتقاد از این ملاقات شوند. همچنین برخی نیز مجددا بحث‌هایی را در خصوص مرجعیت آیت‌الله صانعی پیش بکشند. از این رو خبرنگار سلام نو گفتگویی با حجت الاسلام مسعود ادیب از علمای حوزه علمیه قم انجام داده که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید: 
این استاد حوزه علمیه قم در همین رابطه گفت: بنده هم شنیدم که در رابطه با سفر دکتر جهانگیری به استان قم و دیدارشان با حضرت آیت الله صانعی قیل و قال‌هایی بلند شده‌اند. در این زمینه باید توجه داشت که اولا وقتی مسئولان دولتی وارد شهری می‌شوند، این حق را دارند که حتی با افراد عادی آن شهر ملاقات کنند تا چه رسد به افرادی که تاثیر گذارند و در جامعه مورد توجه گروهی از مردم هستند.
جامعه مدرسین هم چنین توقعی ندارد
حجت‌الاسلام مسعود ادیب به «سلام نو» گفت: چه کسانی حضرت آیت الله صانعی را بپسندند و چه نپسندند، به هر حال ایشان شخصیتی هستند که مورد توجه و اقبال گروهی از مومنین هستند. ایشان خصوصا در میان نسل جوانان علاقمندانی دارند و کسانی ایشان را به عنوان مرجع تقلید خودشان انتخاب کرده‌اند. بنابراین حداقل احترامی که به افکار عمومی و جامعه می‌توان گذاشت آن است که معاون اول رئیس جمهور وقتی خدمت مراجع رسیدند با آیت الله صانعی هم ملاقات داشته باشند و این امری بسیار طبیعی است. دوما فرض کنیم نهاد و یا مجموعه‌ای نظیر جامعه محترم مدرسین اظهار نظری در مورد شخصی مانند حضرت آیت الله صانعی کرده باشند. این اظهار نظر موجب آن نمی‌شود که تمام مملکت و تمام مردم و قوای حکومتی و شخصیت‌های سیاسی بر اساس این اظهار نظر رفتار سیاسی و اجتماعی خودشان را تنظیم کنند.
وی افزود: قطعا نه جامعه مدرسین چنین توقعی دارد و نه قانون چنین اقتضائاتی دارد و نه عرفا چنین کاری لازم است. بنابراین اینکه آقای جهانگیری جدا و خارج از محدودهٔ اعلامیهٔ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اقدام کرده باشند، به نظر می‌رسد که هیچ گونه انتقادی بر آن وارد نیست. 
این پژوهشگر دینی ادامه داد: سوما رفتار آقای جهانگیری نیز به هیچ وجه تعارضی با اعلامیه جامعه مدرسین ندارد. جامعه مدرسین نگفت که حضرت آیت الله صانعی از علما و شخصیت‌های علمی نیستند. آن‌ها نگفتند که آیت الله صانعی از یاران امام نیستند، نگفتند که ایشان از افراد موثر در جامعه نیستند، از افراد سابقه دار در انقلاب و تاسیس نظام جمهوری اسلامی ایران نیستند و نگفتند که ملاقات با حضرت آیت الله صانعی جرم و حرام و یا خلاف است. بنابراین صرف ملاقات معاون اول رئیس جمهور با حضرت آیت الله صانعی هیچ اختلاف عملی با اعلامیه جامعه مدرسین پیدا نمی‌کند.
تردیدی در اجتهاد آیت‌الله صانعی وجود ندارد
حجت‌الاسلام ادیب توضیح داد: اصولا جامعه مدرسین مرجع تعیین صلاحیت و یا عدم صلاحیت مرجعیت کسی نیست. جامعه مدرسین جمعی از علمای بزرگوار هستند که با اهداف و آرمان‌هایی دور هم جمع شدند. ما هم از خداوند برایشان توفیق می‌طلبیم و امیدواریم در انجام وظایف خودشان موفق باشند. آن‌ها تشخیص دادند کسی را به عنوان مرجع تقلید معرفی می‌کنند. ممکن است جایی تشخیصی بدهند در پاسخ به سوالی نسبت به فردی اظهار نظری منفی کنند. اما نه بر اساس شرع و نه بر اساس قانون و نه بر اساس عرف، جامعه محترم مدرسین مرجع تعیین صلاحیت کسانی که واجد شرایط مرجعیتند و یا فاقد شرایط مرجعیتند، نیست. بلکه بر اساس فتوای تمام فقیهان و بر اساس احکام فقه شیعه و بر اساس عرف جا افتاده در حوزه‌های علمیه تشخیص عالمان، مجتهدان و شخصیت‌هایی که به لحاظ علمی صلاحیت تقلید دارند و همچنین دیگر ویژگی‌های تخصصی مرجعیت بر عهده اهل خبره است و اهل علم ممکن است متمرکز در یک نهاد باشند و یا در یک نهاد تمرکز نداشته باشند.
این استاد حوزه تصریح کرد: اشخاصی مانند آقای صانعی مرجعیت و اجتهادشان آن قدر جا افتاده و در جمع عمومی حوزه مطرح شده است که نسبت به اصل اجتهاد و صلاحیت‌های علمی ایشان تردیدی وجود ندارد. در ‌‌‌نهایت نیز احراز اعلمیت باقی می‌ماند که آن هم با اعلامیه جامعه مدرسین نه اثبات و نه ابطال می‌شود و طبیعیست که همین الان هم در حوزه علمیه قم و نجف و سایر حوزه‌های علمیه نسبت به اعلمیت مراجع بزرگوار اختلاف نظر‌هایی وجود دارد و مردم خودشان تشخیص می‌دهند که چکار باید انجام دهند و بقیه صلاحیت‌هایی هم که غیر تخصصی هستند احراز آن بر عهده خود مقلد است. بنابراین نه شرعا، نه عرفا و نه قانونا هیچ مرجع رسمی و حزب و گروه و سازمانی نمی‌تواند کسی را به عنوان واجد شرایط مرجعیت و یا فاقد شرایط مرجعیت معرفی کند مگر در قلمرو اعلام نظر جمعی از نخبگان که آن‌ها می‌توانند چنین نکاتی را بفرمایند. کما اینکه نخبگان دیگری هم می‌توانند نظر دیگری را ابراز کنند و مردم خودشان باید در این میان انتخاب کنند.
این رفتار‌ها سیاسی هستند
حجت الاسلام ادیب افزود: تقریبا با اطمینان می‌توان گفت که بسیاری از رفتار‌هایی که بعضی از نمایندگان محترم مجلس و یا بعضی شخصیت‌های محترم سیاسی انجام می‌دهند به هیچ وجه در مقام دفاع از جامعه مدرسین یا انقلاب یا دین نیست. بلکه یک دست رقابت‌های گروهی و بهانه جویی و مچ گیری‌هایی هستند که برای انتقاد از دولت روحانی و مجموعه ایشان صورت می‌گیرد و این افراد برای انتقاد از آقای روحانی به آسمان وریسمان متوصل می‌شوند. 
وی تاکید کرد: سفر آقای جهانگیری به قم سفر موفقی بود و در مجموع همه مراجع عظام ایشان را قبول کردند و مذاکرات سودمندی با ایشان داشتند و به گمان بنده آنچه در مورد اعلامیه بعضی از آقایان نماینده اعلام شده بیشتر به رقابت‌های سیاسی باز می‌گردد و ارتباطی با حوزه وجامعه مدرسین پیدا نمی‌کند.
این عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم گفت: آنچه مسلم است آن است که ما انسان‌ها در رفتارهایی که داریم، معمولا از همه ابزار‌ها برای نیل به اهداف خودمان استفاده می‌کنیم. منتهی عقلانیت و انصاف حکم می‌کنند که موضوعات و ابزار‌های گرانقیمت و ارزشمند را ابزار نیل به اهداف کوچک قرار ندهیم.
وی توضیح داد: اینکه گفته می‌شود از دین استفاده ابزاری نشود، بدین معناست که دین ابزار اهداف مادون دین نشود و الا دین اگر ابزار قرار بگیرد برای اموری نظیر قرب به خدا و تعالی جامعه بسیار مفید است و اگر ما این ابزار قرب به خدا و تعالی جامعه را ابزار تفرق بر رقبای خودمان در یک دعوای خاص قرار دهیم از دین استفاده ابزاری نادرست نموده‌ایم.
حکم جامعه مدرسین حکم شرع و قانون نیست
حجت الاسلام ادیب افزود: هم تک تک اعضاء جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و هم تک تک اعضاء مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان یک انسان قابل نقد و بررسی هستند و هم مجموعه عملکرد مجمع مدرسین و جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز، به عنوان یک گروه صنفی و یا علمی و یا فرهنگی و سیاسی قابل نقد است. 
وی در پایان گفت: اینکه یک نهادی درست کنیم که به هیچ وجه قابل نقد نباشد، معقول و منتقی و خدا پسندانه نیست و تردیدی در آن وجود ندارد. حکم نهاد‌هایی نظیر جامعه مدرسین و مجمع مدرسین نیز لزوما نه حکم شرع محسوب می‌شود و نه حکم قانون.
منبع :سلام نو 17 بهمن 1392

از چراغانی نیمه شعبان تا همایش دهه فجر!


محمد فتحی زاد : خبر برگزاری همایش جبهه پایداری و شاگردان آقای مصباح یزدی در ایام دهه فجر خواسته یا ناخواسته هر ناظر سیاسی خوش‌حافظه‌ای را به یاد جشن‌ها و همایشاتی می‌اندازد که رهبر معنوی این گروه، در نیمه شعبان سال ۵۷ برگزار می‌کرد. در آن زمان رهبر انقلاب در گرامیداشت خون شهدای انقلاب، عزای عمومی اعلام کرده و گفتند که امسال نیمه شعبان جشن نداریم و تنها نزدیکان آیت‌الله مصباح یزدی بودند که همسو با رژیم شاهنشاهی از چراغانی و جشن گرفتن امتناع نکردند.

آیت‌الله موسوی تبریزی، دبیرکل مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم از این جشن‌ها اینگونه یاد می‌کند: 
 «مصباح یزدی حدود سال‌های ۴۲ و ۴۳ طرفدار امام (ره) بود اما بعد‌ها کنار رفت. حتی بعد از جریان ۱۹ دی در سال ۵۶ وقتی اعلامیه جامعه مدرسین را مردم امضا کردند، به خود من گفتند که من دیگر از این کار‌ها نمی‌کنم. بعد از شهادت آقا مصطفی تا پیروزی انقلاب، جامعه مدرسین ۲۲ اطلاعیه به خاطر مناسبت‌های مختلف صادر کرد که آقای مصباح تنها یکی از آن‌ها را که در رابطه با یزد بود و خودش هم یزدی بود، امضا کرد. مصباح هیچ وقت حاضر نشد در کشتارهای رژیم شاه یک سخنرانی کند. در حالی که امام (ره) و تمام مراجع چراغانی نیمه شعبان ۵۷ را تحریم کرده بودند، مؤسسه در راه حق که به وسیله مصباح و دوستانش اداره می‌شد، در نیمه شعبان چراغانی کرده و جشن گرفتند و یکی از علما را از تهران دعوت کرده و مسائل اختلافی را علیه شریعتی مطرح کردند. در حالی که امام (ره) دستور داده بودند این مسائل را مطرح نکنید.» (۱) 

گفتنیست که ناراحتی امام از اقدام آقای مصباح و یارانش، تاحدی بود که راجع به واقعه مذکور، می‌گوید: «دیروز حجتیه‏ای‏‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند. امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‏اند! ولایتی‏های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده‌است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌‏خورند!» (۲) 

شاید به همین دلایل هم بود که بنا بر نقل قول‌های فراوان آقای مصباح تا آخر عمر مغضوب امام (ره) باقی می‌ماند. حجت‌الاسلام علی اکبر محتشمی‌پور در این باره می‌گوید: «مصباح یزدی هیچ مسئولیتی در دوران امام نداشت و امام هرگز تفکر او را قبول نداشت» (۳) 

گفتنیست که بعد‌ها و پس از فوت حضرت امام (ره)، نزدیکان آیت‌الله مصباح یزدی تمام تلاش خود را در این مسیر نهادند که به نحوی تاریخ انقلاب را طور دیگری روایت کنند اما هنوز هم انقلابیون با سابقه در قید حیات هستند و همگی به واقعیت گواهی می‌دهند. 

نزدیکان آقای مصباح در رد ماجرای چراغانی نیمه شعبان مذکور، عنوان می‌کنند که «در آن زمان، ساختمان موسسه «در راه حق» در دست ساخت بوده و فعالیت‌های آن در مرکزی انجام می‌شده که اصلا مناسب با مجلس جشن نبوده است.» این در حالی است که خود آیت‌الله مصباح وقتی در مقابل سوالی از موضوع چراغانی کردن «موسسه در راه حق» در نیمه شعبان سال۵۷ قرار می‌گیرد، «کلامی» در تکذیب این موضوع بر زبان نرانده و تنها اظهار می‌دارد که مسئولیت اقدام موسسه «در راه حق» را نمی‌پذیرند. 

آقای مصباح در این باره به روزنامه کیهان گفته است: «در مورد مسأله چراغانی من این قضیه را به یاد نمی‌آورم. ولی باید عرض کنم من در موسسه «در راه حق» نه موسس بودم نه تصمیم گیرنده. در واقع معلم ساده‌ای بیش نبودم...» این اظهار نظر بیشتر یادآور موضع جبهه پایداری در رابطه با پدیده احمدی‌نژاد است. به نحوی که وی را بر سر کار آوردند و بعد همگی اظهار داشتند که کاره‌ای نبودند و حتی از اول با او مخالف هم بوده‌اند! اما نکته جالب توجه در باب این اظهارات آقای مصباح یزدی آن است که ایشان در حالی به زیرکی از زیر بار مسئولیت این ماجرا شانه خالی می‌کند و می‌گوید، من معلم ساده‌ای بیش نبودم که سایت افراطی ۵۹۸ که از رسانه‌های گروه پایداریست در مقاله‌ای به نام «ماجرای چراغانی نیمه شعبان ۵۷ چه بود؟» می‌نویسد: 

آیت الله استادی از اعضای هیئت امنای موسسه در راه حق در مصاحبه‌ای اعلام کردند: «آقای مصباح، مدیریت بخش آموزش موسسه را به عهده داشتند و ما چون از طرفی ایشان را لایق می‌دانستیم و از طرفی نیز نمی‌خواستیم با اعمال مدیریت شورایی، کارهای ایشان را دچار وقفه کنیم، هیچ دخالتی در بخش آموزش نداشتیم و ایشان نیز هیچ نقش و دخالتی در کارهای ما نداشتند.» 

اینجاست که مشخص نیست باید دم خروس را باور کرد یا قسم حضرت عباس را. وقتی افرادی چون آیت‌الله استادی، این چنین از نقش آیت‌الله مصباح در موسسه در راه حق یاد می‌کنند چطور و چگونه ایشان هرگونه مسئولیتی در این موسسه را رد می‌کنند. 

چراغانی موسسه قدیمی آقای مصباح در نیمه شعبان نه فقط یک مراسم ساده بلکه در فضای سیاسی آن زمان به تقابل با جریان انقلابی به رهبری امام (ره) تعبیر شد. بهمن ماه امسال بیش از سه دهه از وقوع این ماجرای ننگین می‌گذرد و این بار شاگردان مصباح به جای او تدارک همایش دهه فجر را می‌بینند. گرامیداشت انقلاب اسلامی این بار در حالی برگزار خواهد شد که شمار زیادی از شخصیت‌ها و چهره‌های اصلی آن انقلاب هنوز هم در حاشیه به سر می‌برند و برخی از مردانی که به قول یار صدیق امام (علی اکبر محتشمی‌پور) حتی یک روز هم به جبهه نرفتند و یک عمر خون به دل امام کردند در جشن پیروزی انقلاب پای‌کوبی خواهند کرد که دیگران کاشتند و ما خوردیم! 

۱- خبرگزاری ایلنا، ۱۳۸۴/۱۰/۱۰، روزنامه آریا
۲- ۲۵/۵/۷۸ صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۱
۳- مراسم بزرگداشت ارتحال امام خمینی (ره) در اصفهان، ۱۶ خرداد ۱۳۸۷
منتشر شده در : سلام نو 6بهمن 1392

مرز بین فعالیت دانشجویی و فعالیت سیاسی


محمد فتحی زاد : در بحث فعالیت‌های دانشجویی عده‌ای از صاحبنظران بر این عقیده هستند که دانشجو در محیط دانشگاه باید به فقط امر مقدس تحصیل اشتغال یافته و سرگرم هیچ کار دیگری نشود در این بین هم اگر کسی به کنش‌های سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی علاقه داشت می‌تواند به دفتر بسیج دانشگاه مراجعه کرده تا در زمان نیاز از وی برای صاف کردن آنچه که از آن به عنوان مسیر حق و... یاد می‌کنند بهره جسته شود.

 عده‌ای اما متفاوت از گروه اول می‌اندیشند، آن‌ها اعتقاد دارند که دانشگاه علاوه بر علم آموزی باید به بستری برای پرورش فکری و اجتماعی افراد تبدیل شود و در راه نیل به دانشگاه آرمانی خود هر آنچه را که در توان دارند به کار می‌برند. 

 پیروان دیدگاه اول که معمولا برخی از جریانات صاحب قدرت در کشور ما هستند و تا جایی پیشروی کرده‌اند که سودای تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها را از سر گذرانده و حتی در مراحلی آن را عملی کرده‌اند.

مقلدین نظریهٔ دوم نیز که به ظاهر لباس روشنفکرانه تری برتن کرده و دم از آزادی و آزادگی برای دانشجو می‌زنند از سوی دیگر دیوار می‌افتند. در حقیقت پیروان نظریه دوم که عمدتا خود دانشجویان هستند تا جایی پیش می‌روند که دانشگاه را با گود سیاست اشتباه گرفته و آن را به محل منازعهٔ جریانات سیاسی تبدیل می‌کنند. اعضای تشکل‌های سیاسی مستقل و بسیج دانشجویی در این راه وظیفهٔ اصلی خود را که همانا علم آموزیست کنار گذاشته و مشغول برگزاری مناظرات دانشجویی و انتشار نشریات دانشجویی می‌شوند.

ماه اصل فعالیت‌های این افراد نیز مناظراتیست که جز اعضای رسمی دو طیف بیش از یک یا دو مستمع آزاد نداشته و یا در ایده آل‌ترین حالت ثمرهٔ آن انتشار نشریاتی است که گردانندگانشان نیز تمام محتوای آن را نمی‌خوانند در ‌‌نهایت نیز دانشجویان هر دو طیف با معضل مشروطی‌های پی در پی و خطر اخراج از دانشگاه رو در رو می‌شوند. البته در این بین اعضای بسیج دانشجویی آسیب کمتری می‌بینند، زیرا پیروان نظریهٔ اول با بودجه‌های فرهنگی کلان جیب آن‌ها را پر کرده و در سایر امور نیز از آن‌ها حمایت می‌کنند! در حقیقت دود اصلی این آسیب به چشم فعالین مستقل دانشجویی می‌رود، فعالینی که مجبورند نشریات خود را با پول تو جیبیشان چاپ کرده و معمولا آن‌ها را ۲۰% زیرقیمت به دانشجویان دیگر بفروشند، دانشجویانی که تعریفشان از ۱۶ آذر روزیست که در آن سلف دانشگاه از آن‌ها با ماهی پذیرایی می‌کند! 

علت بحران یاد شده در سطور پیشین آن است که جامعهٔ ما فاقد احزاب قدرتمندیست که بتواند جوانان مستعد برای اصلاح میهنمان را کادر سازی کرده و جلوی اطلاف بیهودهٔ انرژی فعالین دانشجویی را بگیرد. در حقیقت ما نیازمند آن هستیم که مرز میان فعالیت دانشجویی و فعالیت سیاسی را برای دانشجویان مشخص کنیم، رئیس تشکل دانشجویی‌ای که با هزار زحمت مجوز فعالیت گرفته و به سختی پرچم تشکلش را حفظ می‌کند باید بداند که وظیفهٔ یک فعال دانشجویی تبدیل شدن به تریبون جریانات سیاسی نیست بلکه وظیفهٔ اصلی او اعتراض به وضعیت غذای سلف دانشگاه و پی گیری مباحثی نظیر سیستم نمره دهی چشم و ابروئی برخی استاد نما‌ها در دانشگاه است.

وظیفه‌ای که فعالین به اصطلاح دانشجویی همیشه آن را مغفول واقع داشته و به جای آن، مشغول بحث و مناظره بر سر آن بوده‌اند که تصمیم رئیس جمهور مملکت در فلان موضوع صحیح بوده یاخیر! البته نباید از هیچ انسان زنده‌ای بلاخص دانشجویان که نماد انرژی و حرکت در جامعه هستند انتظار داشت که در زمینهٔ مسائلی که در محیط پیرامونشان رخ می‌دهد ساکت نشسته و به آن واکنش نشان ندهد. پی گیری و حتی اعتراض به تصمیمات نادرست مسئولین کشور حق دانشجویان و تمامی اعضای یک جامعه است و یکی از انتقاد‌های اساسی‌ای که همواره به جامعهٔ ایرانی وارد بوده آن است که چرا اینجامعه به شدت نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بی‌می‌ل است؟ 

نکتهٔ حساس و حیاتی که نباید آن را فراموش کرد آن است که دانشجویان باید خواست‌های صنفی خود را در دانشگاه و خواست‌های سیاسی و مدنی خود را در دل احزاب پیگیری کنند. اگر قرار بر این باشد که دانشگاه بار نبود احزاب قدرتمند را به دوش بکشد باید تا مدت‌ها شاهد پرداخت هزینه‌های زیادی نظیر محرومیت از تحصیل برای فعالین دانشجویی، افت تحصیلی در میان آن‌ها و مسائلی از این دست توسط آن‌ها باشیم!
منبع : سلام نو تاریخ انتشار : 16 آذر 1392

بحران ، از خاتمی تا روحانی

محمد فتحی زاد: شاید پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری و پیروزی شکوه‌مند مردم در این انتخابات کمتر کسی فکر می‌کرد، هنوز باشند عده‌ای که به نام مردم و به کام خود قصد ایجاد فشار برای منتخبین ملت را داشته باشند، گرچه به اذعان ریاست جمهور و سایر کاندیدا‌های محترم همه در این انتخابات پیروز بودند، اما دیدیم که برخی ورشکستگان سیاسی از‌‌ همان روزهای اول اعلام پیروزی مردم شروع به خط و نشان کشیدن برای ریاست محترم جمهور کردند، البته همراهان و حامیان رئیس جمهور در سطوح بالا‌تر پیش بینی این واکنش‌ها را می‌کردند و می‌دانستند همچون دوره خاتمی که به طور متوسط هر ۹روز یکبار برای دولت و ملت از جانب نیرو‌های خودسر بحران ایجاد گردید به زودی برای دولت روحانی نیز بحران سازی خواهد شد. پیش بینی‌ای که خیلی سریع محقق شد! این روز‌ها ظاهرا عده‌ای بنا دارند با دولت روحانی‌‌ همان کنند که با خاتمی کردند، بهانهٔ آن‌ها نیز برای تاخت و تاز همواره آماده است «کارهای فرهنگی دولت» «سیاست‌های اقتصادی هاشمی» «مذاکره با آمریکا»!، نیرو‌های فشاری که روزگاری از قم تا جمکران در رویارویی با دولت اصلاحات و به طور ویژه سیاست‌های فرهنگی مهاجرانی کفن پوش می‌شدند، در دولت به اصطلاح مهرورزی زبان به کام گرفته و کوچک‌ترین انتقادی به مباحثی نظیر «مکتب ایران به جای مکتب اسلام» و برخی مسائل که از حوصله این نوشته خارج است نکردند. اما این روز‌ها ظاهرا باز هم بنا دارند دولت روحانی را به‌‌ همان جرمی گردن بزنند که به بهانه‌اش به دولت خاتمی تاختند، جرمی به نام «فرهنگ» جرمی به نام «پیام دوستی برای مردم دنیا»! برخی گروه‌های روحانی‌گاه با نقاب و‌گاه آشکارا به او و سیاست‌های دولتش می‌تازند. یک روز رئیس جمهور را به آنچه که خود «تظاهرات مردمی» می‌نامند تهدید می‌کنند و روزی دیگر نامه نوشته و می‌گویند «شرط انصاف این بود که انجام دادیم! اما اگر خدای نکرده سازمان سینمایی در دوران شما بخواهد راه کج مدیران سلف را در پیش بگیرد، آن‌گاه باید از شمقدری معنی سیاه شدن روزگار را بپرسید!» و باز روزی دیگر به بهانه مذاکره با آمریکا کفش به دست می‌شوند! و به ریاست محترم جمهور حمله ور می‌شوند، البته این افراد همواره با خشم و غضب ملت روبرو بوده و در دادگاه افکار عمومی صد‌ها بار محکوم و محاکمه شده‌اند، اما جای یک سوال از آن‌ها همواره خالی بوده است، و آن اینکه به چه دلیل و به چه حق به نام ملت تیشه به ریشه آن‌ها می‌زنند؟ آیا منافع آن‌ها مهم‌تر است یا منافع مردم؟ چرا به رئیس جمهور حمله ور شدند؟ آیا از اینکه دکتر روحانی در هنگام سخنرانی جهان را محو واژه اعتدال کرد ناراحتند؟ آیا اگر ایشان نیز به گونه‌ای رفتار می‌کرد و سخن می‌گفت که حضار در سازمان ملل جلسه را ترک می‌کردند، آقایان خوشحال می‌شدند؟!
منبع : پویش 13 مهر 1392

نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

  ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پد...