۱۴۰۳ اسفند ۸, چهارشنبه

نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

 ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران

احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پدیده انشعاب و تجزیه درونی است. این پدیده که به دلایل مختلف نظیر اختلافات ایدئولوژیک، استراتژیک، سازمانی و شخصی رخ می‌دهد، تأثیرات عمیقی بر حیات سیاسی و کارآمدی احزاب برجای می‌گذارد. یکی از احزاب و تشکیلاتی که در طول تاریخ خود دچار چندین انشعاب شده، جبهه ملی ایران است. بررسی تاریخچه این جریان سیاسی نشان می‌دهد که عوامل داخلی و خارجی متعددی در ایجاد و تسریع انشعابات آن نقش داشته‌اند. در این پژوهش، ضمن مرور عوامل و دلایل انشعابات در احزاب سیاسی ایران، به‌ویژه جبهه ملی ایران، پیامدهای این پدیده بر وضعیت کلی سیاست ایران بررسی خواهد شد.

تجربه تاریخی احزاب سیاسی ایران در زمینه انشعاب

۱. حزب توده ایران

حزب توده یکی از تأثیرگذارترین احزاب چپ‌گرای ایران در سده بیستم بود که در طول حیات خود با انشعابات متعددی مواجه شد. برخی از این انشعابات به دلیل اختلافات ایدئولوژیک بر سر تفسیر مارکسیسم - لنینیسم رخ داد و برخی دیگر تحت‌تأثیر سیاست‌های شوروی و مداخلات خارجی‌شکل گرفت. به‌عنوان نمونه، انشعاب گروه «راه کارگر» یا «سازمان انقلابی حزب توده» نشانگر شکاف‌های عمیق در این حزب بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حزب توده دچار چندین انشعاب شد و برخی از اعضا به دلیل اختلافات داخلی، یا فشارهای دولتی جدا شدند و گروه‌های مستقلی را تشکیل دادند.

۲. سازمان مجاهدین خلق ایران

سازمان مجاهدین خلق نیز در دهه ۱۳۵۰ با بحران‌های داخلی مواجه شد. یکی از مهم‌ترین انشعابات آن، تغییر گرایش ایدئولوژیک سازمان از اسلام‌گرایی به مارکسیسم بود که موجب اختلافات شدیدی درون گروه شد و بسیاری از اعضای مذهبی از سازمان جدا شدند. بعدها نیز، در جریان جنگ ایران و عراق، سازمان مجاهدین به دلیل همکاری با دشمن خارجی دچار شکاف‌های بیشتری شد.

۳. جبهه ملی ایران

جبهه ملی ایران، به‌عنوان یک تشکیلات ملی‌گرا، از پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دچار انشعاباتی شد که به‌مرور انسجام و قدرت آن را کاهش داد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز این مجموعه به دلیل اختلاف‌نظر درباره نظام جدید و راهبردهای سیاسی، شاهد جدایی برخی اعضای کلیدی خود بود.

تأثیرات و پیامدهای انشعاب بر احزاب و سیاست ایران

انشعابات در احزاب به‌خودی‌خود نه مفید هستند و نه زیان‌بخش، بلکه به عوامل مختلفی نظیر دلایل انشعاب، زمینهٔ سیاسی - اجتماعی، میزان شفافیت و دموکراتیک بودن فرایندها و همچنین چشم‌انداز جایگزین‌های پس از انشعاب وابسته‌اند. اگر انشعاب موجب ایجاد گروه‌های پویاتر، دموکراتیک‌تر و مؤثرتر شود، می‌تواند مثبت، اما اگر صرفاً منجر به فروپاشی تشکیلات و سردرگمی هواداران شود، اثرات مخربی خواهد داشت. انشعاب در جبهه ملی ایران، اگرچه موجب شفاف‌تر شدن مواضع طیف‌های مختلف و شکست انحصار در رهبری می‌شود، اما پیامدهای وسیع‌تری نظیر تضعیف شدید جایگاه جبهه به‌عنوان یک نهاد تأثیرگذار، کاهش انسجام و عدم توفیق در جذب هواداران یا ناتوانی در ایجاد یک آلترناتیو منسجم و کارآمد داشته است. جبهه ملی ایران که زمانی از مهم‌ترین جریان‌های سیاسی کشور بود، به دلیل این انشعابات و اختلافات داخلی، نتوانسته در تحولات سیاسی ایران نقش کلیدی ایفا کند. نکته جالب آن که در انشعابات پیشین نیز، منشعبین خود باز دچار انشقاق شدند. در نتیجه این انشعاب‌ها، ممکن است جبهه ملی ایران به یک تشکل صرفاً نمادین بدل شود، مگر آنکه نسل جدیدی بتواند آن را بازسازی کند که این اراده حقیقتاً در عمده فعالین این تشکل دیده نمی‌شود. آنچه که در بحث کناره‌گیری جمعی از افراد جبهه ملی ايران شاهد آن هستیم و این عزیزان بدان اعتراض دارند؛ پیش‌تر به‌گونه‌ای دیگر توسط خودشان در جبهه ملی ایران پیاده و به این تشکیلات ضربه زده است. فشار همین گروه مبنی بر طرد یکی از اثرگذارترین فعالان تشکیلات (هوتن دولتی) و حذف او از چرخه تصمیم یک نمونه از رقابت‌های اشتباه سیاسی در این تشکیلات بود. در نتیجه رفتار امروز انشعاب گران فارغ از حقانیت یا عدم حقانیتش، صرفاً تکرار رفتارهای پیشین در جبهه ملی ایران و به‌طورکلی نیروهای سیاسی در ایران است. انشعاب در جبهه ملی در سال ۱۳۵۷ عملاً باعث شد که جبهه ملی ایران نتواند، یکپارچگی و نفوذ تاریخی خود را حفظ کند. انشعاب‌ها در گروه‌های سیاسی ایران نه‌تنها پدیده‌ای رایج، بلکه سرنوشت‌ساز بوده‌اند. دعواهای داخلی و اختلاف‌نظر درباره رهبری، اختلافات ایدئولوژیک در کنار شرایط جنگ سرد و تحولات جهانی، در برخی موارد موجب انشعابات گوناگونی شده که هیچ‌کدام نتیجه مثبت قابل‌توجهی نداشته‌اند. پس از سرکوب نهضت ملی ایران، این جبهه نیز با چندین انشعاب روبرو و جناح‌های مختلفی با دیدگاه‌های متفاوت از آن بیرون آمد. تاریخ گواه است که هر بار یک گروه سیاسی دچار انشعاب شد، نیروی آن نیز کاهش یافت. این تفرقه‌ها به‌ویژه در جبهه ملی ایران و سازمان‌های چپ‌، مانع از ایجاد یک اپوزیسیون قوی گردید. خصوصاً پس از انقلاب بسیاری از انشعابات گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به‌جای تضعیف حکومت، عملاً منجر به کنترل راحت‌تر مخالفان شد. مگر انشعاب حضرات در آبان ۱۳۹۷ موجب تقویت آن‌ها در جامعه یا افزایش نفوذشان در سیاست‌های کلان شد که اکنون اتخاذ همین سیاست توسط عده‌ای دیگر موجبات تقویتشان را فراهم کند؟ این انشعاب‌ها جدای از ضرباتش باید نتایج و درس‌های مفیدی نیز بدهد! یکی از این درس‌ها، در مورد ابعاد شورای این تشکیلات است؛ باید پرسید که تشکیلات جبهه ملی مگر چند عضو دارد که شورایی ۲۰ نفره داشته باشد؟ یکی از مصیبت‌های این تشکیلات آن است که با کاهش امکان فعالیت و داشتن عضو رسمی، شورای آن تحلیل نرفته است. توضیح بیشتر این موضوع خصوصاً آنجا اهمیت می‌یابد که به سطح حاضران در این شوراها نگاه کنیم، شورایی که روزگاری نه‌چندان دور پس از خرداد ۱۳۶۰ محل حضور افرادی چون استاد ادیب برومند، اصغر پارسا، دکتر حجازی، اردلان، موحد و شاه‌حسینی و خرمشاهی بود؛ کارش به جایی رسید که در سال ۱۴۰۰ فردی با ادعاهای جعلی در خصوص مدارک متعدد تحصیلی که یکی از آن رشته‌های مورد ادعایش اساساً در نظام آموزشی کشور در هیچ مقطعی وجود نداشت؛ با اصرار برخی از همین منشعبان امروزی وارد هیئت رهبری - اجرایی تشکیلات گردید. نزول سطح افراد البته تنها در جبهه ملی ایران یا گروه‌های درون و برون‌مرزی رخ نداده، بلکه اساساً ویژگی جامعه ما است؛ کشوری که روزگاری مدیران و تصمیم‌گیرانش در سطح قوام‌السلطنه‌ها بودند؛ امروز صاحب مسئولینی در سطح محمدجواد ظریف شده که از طنز تلخ روزگار وقتی هواخواهانش وی را به‌درستی با شاخصی نظیر دکتر مصدق مقایسه می‌کنند؛ راضی از نزد قاضی بازگشته و مصدق زمان فریادش می‌زنند!

نکته پر اهمیت دیگر در خصوص این انشعاب آن است که برخی منشعبینش پیش‌تر چندین بار استعفا داده و دوباره بازگشته‌اند، همین نقد در خصوص انشعاب‌کنندگان سال ۱۳۹۷ نیز مطرح است که اکنون تلاش زائد‌الوصفی برای بازگشت به شورا کنونی و دست‌کشیدن از تصمیمات قبلی‌شان دارند؛ آیا این موضوع ورای ادعا‌های مطرح شده مبنی بر «تداوم تصمیم‌گیری‌های خودسرانه، نادیده‌گرفتن اصول تشکیلاتی و عدم امکان اصلاحات درون‌سازمانی»  نشان‌دهنده نداشتن استراتژی مشخص یا تزلزل در تصمیم‌گیری یا نشانه عدم ثبات فکری و سیاسی نیست؟ مشخصاً یکی از پرسروصداترین این افراد که ناراحت است که چرا جبهه ملی مسعود پزشکیان را «رئیس‌جمهور محترم نظام جمهوری اسلامی ایران» خطاب نموده، در سال 1396 که جبهه ملی ایران شرکت در انتخابات را تحریم کرد؛ در فیس‌بوک نوشت: «عده‌ای از دوستان ارجمند ملی، به‌درستی بر مواضع ایران‌ستیزانه علی مطهری تأکید کرده و خواسته‌اند که به او رأی ندهیم. من تلاش کردم در اینجا با بیانی مختصر بگویم که چرا به او رأی می‌دهم. اصراری بر پذیرفتن دیدگاهم به دوستان ندارم. من به تصمیم همه آنهایی که به مطهری رأی می‌دهند یا نمی‌دهند، یا اینکه اصلاً در انتخابات شرکت می‌کنند یا نه احترام می‌گذارم. انتظار دارم که همین احترام را هم از این دوستان ببینم. البته این با بحث و تبادل نظر در این باره هیچ منافاتی ندارد.» شاید هم برخی از این افراد از استعفا به‌عنوان یک ابزار چانه‌زنی برای گرفتن جایگاه یا تغییر در روندهای درون‌سازمانی بهره می‌برند؟ تشکیلاتی که همواره با بازگشت افراد مستعفی مواجه می‌شود، در حفظ نیروهای خود و مدیریت اختلافات درون‌سازمانی دچار مشکل است. در یک ساختار منسجم، یک سازمان تخصصی می‌تواند حتی مؤثرتر از یک عضو شورای مرکزی باشد. این موضوع البته به میزان اختیارات آن سازمان بستگی دارد. اگر رؤسای سازمان‌ها صرفاً مجری تصمیمات شورا باشند، نقش آن‌ها از یک عضو شورا هم کم‌رنگ‌تر خواهد شد. اما اگر سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری کنند، عملاً از یک عضو شورا قدرت بیشتری خواهند داشت. اگر آن‌ها تنها وظیفه اجرای مصوبات شورا را داشته باشند، نقش آن‌ها نه‌تنها کم‌رنگ‌تر از اعضای شورا خواهد بود، بلکه انگیزه‌ای برای فعالیت مستقل هم نخواهند داشت. از سوی دیگر، اگر سازمان‌ها بتوانند سیاست‌گذاری کنند، عملاً شورا به یک نهاد مشورتی تنزل می‌یابد.  ایدئال آن است که یک سازوکار مشخص برای تفکیک نقش‌ها تعریف شده، تا هم شورا نقش نظارتی و هدایتگر خود را حفظ کند و هم سازمان‌ها در چارچوبی مشخص، اختیارات تصمیم‌گیری و ابتکار عمل داشته باشند. سازمان‌ها می‌توانند با ابزارهایی نظیر نامه به شورا و در صورت لزوم انتشار عمومی آن به اهداف خود دست‌یافته یا دست‌کم اعتراض و مخالفتشان با تصمیم گرفته شده را به اطلاع افکار عمومی برسانند. ائتلاف‌سازی با دیگر سازمان‌های تشکیلات و ارائه مدل‌های جایگزین در عمل یا مراجعه به نهادهای نظارتی درونی و طرح شکایت یا اعتراض رسمی، انتشار بیانیه و گزارش عمومی یا انجام مصاحبه و انتشار مقاله در رسانه‌ها که انصافاً این موردهای آخر که کمترین کار یک فعال سیاسی است در عمده اعضا شورا دیده نمی‌شود؛ همگی راه‌های جایگزینی هستند که انجامشان از افرادی ساخته است که اراده کار سیاسی و تشکیلاتی داشته باشند نه آنان که فعالیت سیاسی‌شان محدود است به‌اشتراک‌گذاری مطالبی که روزانه مطالعه می‌کنند یا ارائه تحلیل‌های در موارد متعدد غیرکارشناسی، این نوع فعالیت، نه‌تنها اثرگذاری خاصی ندارد، بلکه به‌مرور موجب فرسایش نیروهای فعال و کاهش سرمایه اجتماعی تشکیلات می‌شود. در مقابل، فعالیت سیاسی و تشکیلاتی نیازمند اقدام عملی، ارتباط‌گیری و تأثیرگذاری در روندهای واقعی قدرت است. اگر اعضای شورا در حداقلی‌ترین وظایف سیاسی خود، یعنی موضع‌گیری، ائتلاف‌سازی، و تولید محتوای فکری و فرهنگی هم عملکرد ضعیفی داشته باشند، این نشان‌دهنده ضعف کلی تشکیلات است. افزایش نقش نظارتی بر عملکرد شورا و الزام اعضای آن به ارائه گزارش عملکرد یا پاسخگویی به انتقادات، می‌تواند به‌مرور وضعیت را بهبود ببخشد.

چالش‌های پیش روی احزاب و ضرورت بازنگری در ساختار تشکیلاتی

چرخش قدرت در جبهه ملی ایران، هرچند با چالش‌های خاص خود همراه بوده، اما در قیاس با احزاب اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا، مسیر واقعی‌تری طی کرده است. حزب ندای ایرانیان در اردوگاه اصلاح‌طلبان، زمانی شکل گرفت که نسل جدید آن‌ها از عدم مشارکت در تصمیم‌گیری‌های کلان جریان اصلاحات ناراضی بودند. در واقع، این حزب به‌عنوان واکنشی به ساختار بسته و غیر چرخشی احزاب اصلاح‌طلب سنتی به وجود آمد، چراکه در این احزاب، جوانان عمدتاً در نقش‌های اجرایی و تبلیغاتی باقی می‌ماندند و در سطوح کلان تصمیم‌گیری جایگاهی نداشتند. در مقابل، جبهه ملی ایران برخلاف جریان‌های اصلاح‌طلب، ورود جوانان به شورا و حتی هیئت رهبری اجرایی را ممکن ساخته است. این تفاوت نشان می‌دهد که مکانیزم‌های داخلی جبهه ملی ایران در مقایسه با احزاب اصلاح‌طلب سنتی، پویاتر و انعطاف‌پذیرتر بوده است. اگرچه ممکن است به برخی تصمیمات ایراداتی گرفت که این خود ذات تصمیم‌گیری است؛ اما فراموش نباید کرد که در برخی احزاب اصلاح‌طلب، حتی پس از اعتراضات و تأسیس ندای ایرانیان، همچنان ساختار سنتی تغییر نکرده و چهره‌های قدیمی همچنان تصمیم‌گیرنده اصلی هستند. درحالی‌که در جبهه ملی، حضور نیروهای جوان در بالاترین سطح تصمیم‌گیری قبلاً تحقق‌یافته است. اگرچه انتقاداتی بسیار صریح و متعدد نیز به عملکردش وارد است. حضور زنان در جبهه ملی ایران، برخلاف بسیاری از احزاب رسمی، پیش از آنکه «نمادین» به شمار آید، نقش عملیاتی و راهبردی داشته‌، حضور شخصیت‌هایی همچون زنده‌یاد هما دارابی و پروانه فروهر در شورای جبهه ملی ایران یکی از برجسته‌ترین نمونه‌ها از این سنت است که زنان را به‌عنوان عوامل تأثیرگذار و تصمیم‌ساز در سیاست و جنبش‌های اجتماعی مطرح می‌کند. این دو زن در دوران خود نه‌تنها نقش‌های عملیاتی در سطح اجرایی و راهبردی ایفا کردند، بلکه در فرایندهای مهم تاریخی نیز اثرگذار بوده‌اند. چنین مشارکت‌هایی، به‌ویژه در دورانی که زنان به طور معمول از قدرت‌های سیاسی و اجتماعی کنار گذاشته می‌شدند، نشان‌دهنده اهمیت نقش‌های فعال زنان در جبهه ملی و تلاش آنان برای دستیابی به برابری و عدالت اجتماعی است. درنتیجه مقایسه چرخش نخبگان و ورود افراد باانگیزه به ساختار تصمیم‌گیری در جبهه ملی در مقایسه با احزاب دولت ساخت و قانونی در ایران، نشان‌دهنده دو مسیر متفاوت در فرایند جذب و ارتقای اعضا است. بااین‌حال عدم تناسب اندازه شورا با ابعاد واقعی تشکیلات، منجر به اختلالاتی در هماهنگی و کارایی حزب یا گروه‌ها و اختلافات بین تصمیمات هیئت رهبری و نظر شورا می‌شود. این مشکلات معمولاً به بروز اختلافات و تناقض‌های درونی منتهی می‌شود که فرایند تصمیم‌گیری را پیچیده‌تر می‌کند. در نهایت، این تضادها می‌توانند بر اثرگذاری و قابلیت پاسخگویی جبهه ملی و احزاب قانونی تأثیر بگذارند. متأسفانه برخی افراد با تأثیرگذاری گذشته، پس از تغییرات در ساختار هیئت رهبری اجرایی، به‌تدریج از اصول تشکیلاتی و نهادهای رسمی فاصله می‌گیرند و به اقدامات غیررسمی و حتی تحریک‌آمیز دست می‌زنند. اقداماتی نظیر تقدیم لوح تقدیر به گروه رقیب و تحریک اعضا به جدایی و استعفا، نشانه‌ای از شکست نظم و بروز تضادهای درونی است که در نهایت می‌تواند بر جایگاه فرد و همچنین اعتبار گروه تأثیر بگذارد. وضعیت کنونی برخی را می‌توان به مردابی تشبیه کرد که نه‌تنها خود شخص را درگیر می‌کند، بلکه افرادی که تحت نفوذ او قرار دارند را نیز در مسیر انشعاب و تفرقه می‌اندازد. این وضعیت می‌تواند نشان‌دهنده ناامیدی از پیگیری اهداف سیاسی بلندمدت و تلاش برای جلب‌توجه از طریق رفتارهای تحریکی و منفعل باشد که این مسئله محصول مستقیم  فرسایش و کاهش جایگاه اجتماعی افراد است و تشکیلات مقصر این موضوع نیست.

به‌راستی این ادعا چقدر صحت دارد؟ چه نیازی به حذف فیزیکی آقای امیرانتظام یا از آن مهم‌تر خانم میزانی وجود داشته؟ به نظر می‌رسد طرح ادعاهای کذب جهت کسب اعتبار در جامعه و ساختار جبهه ملی ایران، محلی از ارعاب برای ایشان ندارد. خصوصاً که ایشان تنها به‌عنوان بیوه امیرانتظام مطرح بوده و صاحب‌قلم یا فعالیتی نیستند که جاذبه‌ای برای جامعه داشته باشد. به نظر می‌رسد با گردش مدیریت در هیئت رهبری جبهه ملی و خروج ایشان از این نهاد ایشان از کانون توجهات خارج شده و به‌جای قلم‌زدن و تولید آثار فکری در تلاش است به هر ترتیب به هیئت رهبری ورود کند تا دوباره در کانون توجه قرار یابد. اما با ناامیدی از ورود به هیئت رهبری تصمیم گرفته زیر میز بزند!


 قصد ندارم تا با زیاده‌گویی حقیقت را در غبار الفاظ پنهان کنم چرا که به قول حضرت سعدی سخن چو بیش گویی، ملال افزاید؛ بنابراین باید تأکید نمود که ترک یک گروه گاهی ضروری است و گاهی اشتباه، مهم‌ترین نکته این است که این تصمیم آگاهانه و با بررسی جوانب مثبت و منفی، با کمترین آسیب برای خود و دیگران گرفته شود. در هر گروهی چه در محیط کاری، دوستی، تیم‌های ورزشی، یا حتی خانواده گاهی شرایطی پیش می‌آید که فرد احساس می‌کند دیگر نمی‌تواند در آن گروه بماند. این جدایی می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد، از اختلاف ارزش‌ها و نگرش‌ها گرفته تا فشارهای محیطی و ناسازگاری با اعضا، یا حتی دنبال‌کردن فرصت‌های بهتر، اگر فرد نقش کلیدی در گروه داشته باشد، ترک او می‌تواند باعث کاهش بهره‌وری شود. مثلاً در یک تیم کاری، خروج یک متخصص ممکن است روند اجرای پروژه را مختل کند. اما شخصی که در طول سال از تولید صد کلمه محتوی فکری و بصری عاجز است؛ خروج وی چه اثر منفی‌ای در پی خواهد داشت؟ در مقابل اگر فردی که گروه را ترک کرده، با دیگران ناسازگاری داشته یا مانعی برای پیشرفت گروه بوده، خروجش می‌تواند فضا را بهتر کند؛ هم برای خودش هم برای دیگران، گاهی نبودن یک عضو ناراضی، بهبود روابط را تسهیل می‌کند. خروج یک فرد می‌تواند فرصت‌هایی برای دیگر اعضاء ایجاد کند. مثلاً در یک تیم کاری، ممکن است اعضای دیگر شانس ارتقا پیدا کنند یا افراد جدیدی به گروه اضافه شوند که ایده‌های تازه‌ای بیاورند. در نهایت باید گفت که گروه‌ها یاد می‌گیرند که چگونه با تغییرات سازگار شوند. ترک افراد بخشی طبیعی از چرخه فعالیت هر سازمان یا گروهی است و می‌تواند اعضا را به سمت یافتن راه‌حل‌های جدید سوق دهد. در خصوص نامه مورد نقد نیز توجه به این نکات ضروری است که شرایط سیاسی و اجتماعی در کشور به‌گونه‌ای است که برگزاری اجتماعات مردمی در برخی موارد با چالش‌هایی مواجه است، اما تلاش‌هایی برای برگزاری مراسم‌های فرهنگی و تاریخی با رعایت قوانین موجود صورت می‌گیرد.

 در چنین فضایی، یادبود دکتر محمد مصدق بر مزار او، نه‌تنها یک حرکت فرهنگی و یادبود تاریخی است، بلکه فرصتی برای گردهمایی مسالمت‌آمیز مردمی به شمار می‌آید که می‌تواند نمایانگر اراده و اعتراض ملت ایران باشد. متأسفانه در سال‌های گذشته دسترسی به مزار مصدق برای علاقه‌مندان با محدودیت‌هایی همراه بوده است. حتی در چندکیلومتری قریه احمدآباد، نهادهای امنیتی و نظامی مانع از ورود علاقه‌مندان به آرامگاه می‌شوند.  ازاین‌رو نامه‌نگاری جبهه ملی ایران به آقای پزشکیان، در واقع تلاشی برای جلب‌توجه به این مسائل و بهره‌برداری از فرصتی است که می‌تواند صدای مردم را در قالب یک گردهمایی صلح‌آمیز و مسالمت‌آمیز بلند کند. جبهه ملی ایران همواره بر اهمیت آگاهی‌بخشی و استفاده از ابزارهای قانونی برای پیشبرد اهداف خود تأکید داشته است. باتوجه‌به شرایط کنونی، جبهه ملی ایران معتقد است که باید از هر فرصتی برای بیان اعتراضات و پیشبرد مطالبات مردم استفاده کرد. بزرگداشت مصدق، به‌ویژه در شرایط کنونی، یک فرصت بی‌نظیر برای شکل‌گیری تجمعات مردمی است که به‌واسطه آن می‌توان پیام‌های دموکراتیک سر داد. حالا که آقای پزشکیان در خصوص وفاق و برقراری گفتگو و تعامل در سطح ملی شعار داده، اگر به درخواست جبهه ملی ایران برای برگزاری مراسم بزرگداشت دکتر مصدق و فراهم‌آوردن امکان تجمعات مسالمت‌آمیز مردمی پاسخ منفی بدهد، این اقدام نه‌تنها با شعار وفاق که او مطرح کرده در تضاد خواهد بود، بلکه باعث کاهش مشروعیت و اعتبار او در چشم ملت ایران و جامعه جهانی خواهد شد. در حقیقت، اگر آقای پزشکیان قصد دارد ادعای وفاق را عملی سازد، باید به درخواست‌های مشروع و قانونی نهادهای مدنی و سیاسی همچون جبهه ملی ایران توجه کند. مخالفت با درخواست برگزاری مراسم بزرگداشت مصدق، به معنای بی‌اعتنایی به آرمان‌های مردم ایران و تداوم انزوای او در سطح ملی و بین‌المللی خواهد بود. پس برخلاف آنچه که برخی عنوان می‌کنند، نامه‌نگاری جبهه ملی ایران نه‌تنها به اعتبار بخشیدن به آقای پزشکیان نمی‌انجامد، بلکه تنها فرصتی است برای نمایاندن درک واقعی وضعیت کشور و آزمون عملی شعارهایی که او خود به آن‌ها اشاره کرده است. راستش را بخواهید به عقیده نگارنده دولت با این موضوع موافقت نیز خواهد کرد؛ از زمان روی کار آمدن اسماعیل خطیب در وزارت اطلاعات شاهد نوعی از بازنگری در رفتار این وزارتخانه با فعالین تشکیلاتی هستیم. برای این کار انگیزه‌های مختلفی می‌توان فرض کرد:

ایجاد تعادل میان امنیت ملی و فضای گفت‌وگو:

وزیر اطلاعات به نظر می‌رسد که با درک دقیق از حساسیت‌های سیاسی و اجتماعی، در تلاش است تا میان حفظ امنیت ملی و ایجاد فضای آزاد برای گفت‌وگو و تبادل نظر در داخل کشور، توازنی برقرار کند. چنین رویکردی در طول تاریخ ایران تجربه‌های مختلفی داشته و در دوره‌های پیشین، مخصوصاً در دوران اصلاحات و دولت سازندگی، نوع سیاست‌های امنیتی به طور چشمگیری متفاوت بوده است. این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که در شرایط خاصی، رویکردهای متفاوت برای جلوگیری از بحران‌های اجتماعی و اقتصادی اتخاذ می‌شود.

برجسته‌سازی هویت ملی در مقاطع حساس:

در شرایطی که کشور با فشارهای خارجی یا چالش‌های داخلی مواجه است، ارجاع به مفاهیم هویت ملی و تاریخ ایران پدیده‌ای قابل مشاهده است. این امر می‌تواند در ایجاد وحدت و تقویت انسجام ملی نقش داشته باشد. بهره‌گیری از عناصر ملی‌گرا در چنین مواقعی، واکنشی طبیعی در برابر تهدیدات خارجی و تلاش برای جلوگیری از تضعیف یکپارچگی کشور تلقی می‌شود.

 

جایگاه جریان‌های ملی‌گرا در معادلات سیاسی:

در میان جریان‌های سیاسی مختلف، گروه‌های ملی‌گرا به دلیل تأکید بر حفظ استقلال کشور، دارای موقعیتی ویژه هستند. این گروه‌ها، برخلاف برخی جریان‌های سیاسی دیگر که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم با قدرت‌های خارجی ارتباط دارند، از منظر سیاست‌گذاران به‌عنوان نیرویی داخلی با ظرفیت تعامل در نظر گرفته می‌شوند. این مسئله می‌تواند بر تصمیم‌گیری‌های کلان در حوزه مدیریت سیاسی تأثیرگذار باشد.

 

نقش ملی‌گرایان در پویایی سیاست داخلی:

ملی‌گرایان، با تأکید بر هویت ایرانی و استقلال کشور، در مقاطع مختلف مورد توجه بوده‌اند. با در نظر گرفتن تحولات داخلی و بین‌المللی، این رویکرد می‌تواند به کاهش تنش‌های داخلی و ایجاد فضایی برای تقویت گفتمان‌های ملی‌محور منجر شود.

در این فضا، جبهه ملی ایران، باتوجه ‌به سنت‌های تاریخی خود، فرصتی برای استفاده از این تغییرات در جهت تقویت مطالبات خود و جلب‌توجه به مشکلات اجتماعی و سیاسی کشور می‌یابد. جبهه ملی که  میراث‌دار گفتمان ملی‌گرایی و مشروطه‌خواهی است، ۳۰ تیر را نماد مقاومت مردم در برابر استبداد و دخالت خارجی می‌داند. ازاین‌رو، سالیان درازی‌ست که با برگزاری این مراسم در ابن بابویه بر ادامه مسیر تأکید می‌کند. جبهه ملی درگذشته تلاش کرده است که مراسم رسمی‌تری برای گرامیداشت ۳۰ تیر برگزار کند، اما معمولاً با محدودیت‌هایی مواجه شده است. بااین‌حال، تجمع در ابن بابویه به یک سنت تبدیل شده که در سنوات اخیر کمتر با ممانعت روبه‌رو می‌شود. جبهه ملی ایران در سال‌های اخیر مراسم‌های مختلفی از جمله دیدارهای نوروزی برگزار کرده است. برای مثال، در ۲۵ فروردین ۱۴۰۱ (آوریل ۲۰۲۲)، اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران جلسه دیدار نوروزی خود را در یک سالن اجتماعات برگزار کردند. در این مراسم، حدود یک‌صد نفر از اعضای شورای مرکزی، مسئولان سازمان‌های تشکیلاتی، شخصیت‌های سیاسی و فعالان مدنی حضور داشتند. مراسم با هم‌خوانی سرود «ای ایران» آغاز شد و سخنرانی‌هایی در مورد جشن نوروز، اهمیت تاریخی آن و مسائل مختلف کشور انجام شد. همچنین، در پایان مراسم از حاضران پذیرایی افطار به عمل آمد و کماکان تا به امروز این دیدارهای نوروزی تداوم داشته است. در سال ۱۴۰۳، مراسم بزرگداشتی نیز برای هفتادمین سالگرد شهادت دکتر حسین فاطمی و هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس جبهه ملی ایران در تهران برگزار شد. این مراسم در روز شنبه، ۱۹ آبان ۱۴۰۳، در سالنی برگزار گردید. در برخی سال‌ها، جبهه ملی ایران با موانع و فشارهای امنیتی در برگزاری مراسم‌های خود مواجه شده است. برای مثال، در سال ۱۳۸۸، نیروهای امنیتی از تجمع اعضای جبهه ملی در میدان هفت‌تیر برای حرکت به سمت ابن بابویه جلوگیری کرده و تعدادی از شرکت‌کنندگان را بازداشت کردند. همچنین تمام مراسم‌های سالگرد کاردآجین شدن فروهرها که توسط دختر این خانواده همه ساله برگزار می‌شود با کنترل شدید از جانب نیروهای امنیتی مواجه است. امسال اگرچه روزنامه ایران مدعی شد «در سال‌های گذشته، مراسم سالگرد داریوش و پروانه فروهر که در جریان قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰ جان باختند، با محدودیت‌هایی روبه‌رو می‌شد و عملاً امکان برگزاری آن نبود. اما امسال این مراسم بدون کوچک‌ترین حاشیه و با حضور دختر این خانواده برگزار شد. این اتفاق اگرچه طبیعی است و می‌بایست همچون دیگر مراسم سالگرد بدون حساسیت برگزار شود، اما سیاست راهبردی وفاق توانست زمینه‌ساز این مهم شود.» اما روایت شاهدان عینی متفاوت بود. صدیقه وِثمَقی، اسلام‌پژوه و نماینده مردم تهران در نخستین دوره شوراهای شهر که در این مراسم شرکت کرده بود، در پستی اینستاگرامی نوشت:

"همراه همسرم در مراسم بزرگداشت داریوش و پروانه فروهر که در خانه‌شان برگزار می‌شد، شرکت کردیم تا با جریان رهایی‌بخش و عدالت‌جوی دادخواهی اعلام همبستگی کنیم. مثل هر سال، مأموران امنیتی کوچه را تحت کنترل داشتند و برای شناسایی شرکت‌کنندگان از همه فیلم و عکس می‌گرفتند، اما برای‌آنکه خود شناسایی نشوند، ماسک به چهره داشتند! برای اعتراض به یکی از آن‌ها نزدیک شدم و پرسیدم: رئیس شما کیست؟ او به فردی دیگر اشاره کرد. نزد رئیس رفتم و گفتم: از کدام نهاد هستید؟ جواب داد: آب‌وفاضلاب. گفتم: قبول که از فاضلاب آمده‌اید، اما چرا از ما فیلم و عکس می‌گیرید؟ گفت: ما وظیفه‌ای برای توضیح نداریم. گفتم: اما وظیفه دارید که از ما فیلم و عکس بگیرید؟ گفت: بله! "

 به‌طورکلی، جبهه ملی ایران تلاش کرده است تا باوجود موانع، مراسم‌های بزرگداشت مرتبط با رویدادهای تاریخی و شخصیت‌های ملی را برگزار کند که این مهم در سنوات اخیر بیشتر میسر بوده است؛ همچنین قابل‌انکار نیست که گروه‌های پان‌ایرانیست و ایرانشهری در سنوات اخیر با تشکیل حلقه‌های شاهنامه‌خوانی و انجمن‌های فرهنگی حضور رسمی‌تری در عرصه مدنی کشور به دست آورده‌اند. این موضوع که خود نشانگر تقویت اصل 26 قانون اساسی است؛ نشانه ای از شکل گیری یک جنبش دگرگون ساز است که گاه موفق به کسب برخی امتیازات از حکومت شده است. گروه‌های مصدقی و ایرانشهری در سال‌های اخیر با تغییرات در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، موقعیت‌های جدیدی برای فعالیت‌های خود یافته‌اند. این گروه‌ها که ریشه در تاریخ فرهنگی ایران دارند، به‌ویژه در دوران معاصر، در واکنش به فشارهای سیاسی و اجتماعی و به‌عنوان بخشی از فرهنگ سیاسی مقاومتی، در قالب‌های مختلفی در حال فعالیت هستند. این گروه‌ها در تلاشند تا با ارائه یک ایدئولوژی ملی‌گرایانه، پاسخ‌گوی خلأ فکری در جامعه ایرانی باشند که ناشی از شرایط اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی پیچیده است. به‌طور خاص، آن‌ها به دنبال این هستند که از طریق بازتعریف هویت ایرانی و گفتمان ملی‌گرایانه، به تقویت جنبش‌های دموکراتیک و مدنی کمک کنند. در این راستا، این گروه‌ها توانسته‌اند در برخی موارد فشارهای اجتماعی و سیاسی را به حداقل برسانند و در شرایطی که بسیاری از گروه‌های دیگر با محدودیت‌های شدید مواجه هستند، دست به تشکیل حلقه‌های فکری و اجتماعی بزنند. اگرچه این گروه ها در حال گسترش حضور خود در فضای مدنی ایران هستند، اما همزمان با رقابت‌هایی از سوی دیگر گروه‌های مخالف حکومت نیز مواجه‌اند. این گروه‌ها ممکن است در برخی مسائل با یکدیگر هم‌افزایی داشته باشند، اما در بسیاری از موارد نیز دارای ایدئولوژی‌ها و اهداف متفاوتی هستند که باعث می‌شود تاکتیک‌ها و روش‌های آن‌ها متفاوت باشد. در این میان، تشکل های ملی اغلب نسبت به دیگر گروه‌ها نظیر اصلاح‌طلبان یا گروه‌های چپ، به‌دلیل تمرکز شدیدتر بر هویت فرهنگی ایرانی و تاریخ آن، استقلال بیشتری از دولت‌های خارجی داشته و همچنین مخالفت آشکار با دخالت‌های بیگانه در مسائل داخلی ایران دارند. با اینحال این دسته جات همچنان با چالش‌های امنیتی جدی روبرو هستند. فعالیت‌های برخی گروه‌های سیاسی در سال‌های اخیر با چالش‌هایی همراه بوده است، که این موضوع باعث شده است تا برخی از این گروه‌ها به روش‌های غیررسمی برای ادامه فعالیت‌های خود روی آورند. در حالی که برخی از گروه‌های ملی‌گرا توانسته‌اند پایگاه‌های اجتماعی خود را گسترش دهند، اما همچنان در مقایسه با دیگر جریان‌های سیاسی ایران، به‌ویژه گروه‌های اصلاح‌طلب یا حتی اسلام‌گرا، از حمایت کمتری برخوردار هستند. این امر می‌تواند به ضعف در تأثیرگذاری سیاسی این گروه‌ها در درازمدت منجر شود. بسیاری از گروه‌های ملی‌گرا و پان‌ایرانیست با مشکلات جدی در دسترسی به رسانه‌های مستقل مواجه‌اند. از آنجا که رسانه‌های داخلی تحت کنترل شدید هستند و بسیاری از این گروه‌ها نمی‌توانند به‌راحتی افکار خود را منتشر کنند، مجبور به استفاده از شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌های خارج از کشور می‌شوند که این خود به‌طور طبیعی به کاهش اثرگذاری آن‌ها در داخل ایران منجر می‌شود. با اینحال فعالیت این جریانات فرصت های مهمی از جمله گسترش فضای مدنی در برخی لایه ها یا تقویت گفتمان ایرانی در برابر دخالت‌های خارجی را برای کشور ایجاد کرده است. فراموش نکنیم که احزاب مستقل به عنوان یکی از ارکان مهم در نظام‌های دموکراتیک، نقش کلیدی در تحولات سیاسی ایفا می‌کنند؛ اینکه احزاب و نهادهای مردمی مستقل هرچقدر هم انتقاد به ایشان وارد باشد؛ فارغ از گیر و دارهای اداری و رسمی حکومت فعالیت خود را از وضعیت زیر زمینی به حالت آشکار در می آورند؛  قدمی واقعی و عملی در راستای پیشبرد دموکراسی است که متاسفانه عده ای تاب تحمل آن را ندارند. در رابطه با سالگرد فروهرها رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور مطابق معمول، گزارش مفصلی از برگزاری این مراسم منتشر کردند. اما واکنش‌های کاربران به این اخبار، بازتابی از وضعیت فضای افکار عمومی بود. در بخش نظرات، بسیاری از کامنت‌ها نه‌تنها همدلی با پرستو فروهر نداشتند، بلکه او را مورد حمله و قضاوت قرار می‌دادند. یکی از کاربران در اعتراض به این موج نوشت:

 

"بعد از خواندن کامنت‌ها، از این‌همه بی‌مهری و بی‌انصافی گریستم. چرا به دل شکسته یک دختر هجوم می‌برید و قضاوتش می‌کنید؟ شرم کنید!"

 

اما مضمون بسیاری از نظرات، بیش از آنکه درباره دادخواهی باشد، معطوف به شک در مورد رفت‌وآمد آزادانه فروهر به ایران بود:

 

"جالبه که میره و میاد و هیچ کاریش ندارن!"

"چطور با این سابقه سیاسی راحت ایران میره و هنوز زنده است؟"

"یه پست در حمایت از شاه بذاری، فرودگاه اعدامت می‌کنن، اما اینا آزاد رفت‌وآمد دارن!"

همچنین، بخش زیادی از این نظرات شامل توهین به دکتر مصدق و نیروهای ملی بود که نشان می‌داد بخشی از این حملات از سوی حساب‌های کاربری وابسته به جریان سلطنت‌طلب سازماندهی شده است. در نتیجه می‌توان این‌طور برداشت کرد که هرگونه تضعیف نهادها و برنامه‌های ملی‌گرا عملاً بازی در مسیر سلطنت طلبی افراطی و خواسته یا ناخواسته ایجاد نوعی مانع در برابر تقویت یکی از مهم‌ترین ارکان دموکراسی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

  ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پد...