۱۴۰۱ تیر ۴, شنبه

شرحی کوتاه بر حوادث تابستان 58 خوزستان

 مقدمه:

متن پیشرو جهت انتشار در سالروز وقایع شهریور و خرداد 58 خوزستان تنظیم اما به دلیل تقارن آن با اعتراضات مردمی خوزستان و حادثه تلخ متروپل، انتشار آن با تاخیر مواجه و به این زمان موکول گردید. اگرچه انتشار آن می توانست حتی در فرصت بهتری رخ دهد اما احساس حساسیت در نویسنده در باب تمایلات به ایجاد تفاهم و همکاری با گروه های قومیت گرا در برخی فعالین محترم ملی موجب شد در این مقطع دست به انتشار آن ببرم، از آنجا که معتقدم تمرکزگرایی بد اما از آن بدتر میدان دادن به گروه های هویت طلب قومی است که خط و ربط و نیات آن ها بر هیچ کس پوشیده نیست، امیدوارم تا با بازگویی حوادث و خاطرات آن ایام از زبان دریادار احمد مدنی و حاشیه نویسی های اینجانب بر آن ها ذهن مخاطبان این متن را مشغول تفکر و بازپرسی در باب برخی مفاهیم و نتیجه گیری از حوادث تاریخی نمایم.



متن:

نهم خردادماه در تقویم سالروز وقایعی است که در برخی منابع از آن با عنوان چهارشنبه سیاه یاد می‌شود. این حوادث که اوج آن‌ها مربوط به اواخر شهریور و ابتدای خرداد 58 می‌باشد؛ بهانه ایست برای زنده کردن یاد و خاطره میهن‌پرستانی که در بزنگاه‌های مختلف تاریخی این پیام را منتشر نموده‌اند که "خاک می‌خوریم اما خاک نمی‌دهیم" پرواضح است که مقطع گذار از یک حکومت به حکومتی دیگر برهه‌ای بسیار پرتلاطم است. مضاف بر این تن‌دادن امرا به دستورات شاه برای ایفای نقش پلیس در جریان انقلاب 57، بهانه قدرتمندی به دست عوامل شوروی پس از انقلاب داد و آن‌ها تلاش‌های بسیاری برای فروپاشی ارتش صورت دادند، بازخوانی عملکرد امرای ارتش پس از استقرار جمهوری اسلامی که با جسارت و هوشمندی از شکل‌گیری خسارات و پیروزی توطئه‌ها در آن برهه از تاریخ جلوگیری نموده‌اند امری ضروری است تا درس خود را از این حوادث دریافت نماییم.

با تشکیل دولت موقت، دریادار مدنی مسئول سامان وزارت دفاع و سپهبد قرنی به فرماندهی ستاد مشترک ارتش منصوب




می‌گردد. قرنی مدتی بعد استعفا داده یک ماه بعد نیز به دست فردی بنام حمید نیک‌نام کشته می‌شود. ارتش با توطئه‌های گوناگونی پس از انقلاب مواجه است. تیمسار فربد نیز که پس از قرنی عهده‌دار ستاد مشترک ارتش است، در حمله به فرودگاه اهواز در جریان بازدید از یگان‌های لشکر اهواز مورد سوءقصد قرار می‌گیرد. فشارهای گوناگون نظیر دخالت‌ها و عدم همکاری‌ها از جانب برخی منصوبین در دوران دولت موقت موجب جابه‌جایی و کناره‌گیری فرماندهان نظامی در این دوره است. ژنرال فربد پس از ساماندهی ارتش و برگزاری نخستین رژه سراسری در 29 فروردین 58 و نامیدن این روز به نام روز ارتش بر اثر همین فشارها استعفا می‌دهد.

گزارش سرهنگ ناصر توکلی از اعضاء شاخه نظامی شورای انقلاب تنها 5 روز پس از سقوط دولت بختیار برای آیت‌الله خمینی به‌خوبی گویای اوضاع دفاعی - امنیتی کشور در آن مقطع است «در تمامي استان‌ها ناآرامی‌ها و حركـاتي ناراحت‌کننده ديده می‌شود؛ همه‌جا به واحدهاي ارتش و نيروهاي مسلح حمله کرده‌اند؛ غالبـاً بـه بسياري از پایگاه‌ها، اسکله‌ها و پادگان‌های نظـامي و تأسيسـات ملـي و دولتـي لطمـه وارد می‌شود. ترميم خرابی‌ها و آتش‌سوزی‌های پایگاه‌ها، اسکله‌ها و پادگان‌های نظـامي و تأسيسات ملي و دولتي، علاوه بر میلیون‌ها دلار هزينه، به سال‌ها وقت نياز دارد. گروه‌های خودسر و فرصت‌طلب و همچنين گروه‌های چپ‌گرای مخالف ارتش، امنيـت اجتمـاعي را برهم زده و با اقدامات خرابكارانه خود برنامه نابودي ارتش و بسياري از نهادهـاي ملـي را دارند. بگيروببند افسران و فرماندهان ارتش يك امر عادي و روزمره شده و همه‌روزه صـبح و عصر و شب و وقت‌وبی‌وقت هر گروه يا گروهكي و يا دسته ناشناسي دو يـا سـه سـرهنگ، سرتيپ و سپهبد را این‌طرف و آن طرف بازداشت می‌کنند و معلوم نيست به كجـا می‌برند. وضعيتي بسيار نامساعد و توهین‌آمیز براي ارتـش ايجـاد شـده اسـت. بسـياري از تانک‌ها، کامیون‌ها و ساير وسايل را كه در حال بازگشت به پادگان‌ها بودند، از بين برده و ارتش هم بـه حرمت حضرتعالي و انقلاب واكنشي نشان نمی‌دهد و برخوردي نمی‌کند. ادامـه ايـن وضـع، دفاع مملكت را به خطر می‌اندازد» وی در این دیدار ضمن ارائه گزارشی از تلاش نیروهای چپ برای اشغال سفارت آمریکا در 24 بهمن 57 و خنثی‌سازی توطئه ایشان به آیت‌الله خمینی توضیح می‌دهد «حادثه حمله روز 25 بهمن به سفارت آمريكـا، قطعـاً بـه عرضـتان رسانده شده. ولي چيزي كه بايـد از نظـر اهميـت بـه عرضـتان برسـد، آن اسـت كـه اگـر گروگان‌گیری و حمله به سفارت كارش بالا می‌کشید و آمريكـا ناچـار بـه مداخلـة نظـامي می‌شد، در آن صورت، احتمال تعرض و حمله شوروي هم كم نبود و به ايشان اطلاع دادم كه سرتيپ روسي، وابستة نظامي شوروي هم همـان روز ضـمن اشاره‌به‌نزدیک شدن ناوهاي جنگي آمريكا بـه سـواحل خلیج‌فارس، بـه طـور ضـمني و تلويحي احتمال واكنش شوروي و دخالت آنها را رسماً به اطلاع ستاد رسانده بود. در ادامة گزارش اوضاع داخلي، به ايشان عرض كردم: «توجـه داشـته باشـيد كـه همـه قراردادهاي مربوط به همکاری‌های نظامي و تداركاتي و پشتيباني ما با آمريكا از بين رفته و لغو شده‌اند و اين در حالی است كه از دو دهه قبل خطر حمله عراق به ايران روزبه‌روز افزايش پيدا كرده و ارتش عراق تا خرخره به‌وسیله شوروي و بعضي از كشورهاي اروپـاي شـرقي و حتي غربي مسلح شده است و مستشاران نظامي روس در ارتش عراق فعال‌اند و آن را مجهـز می‌کنند. مقامات دولت عراق از حدود 10 سال قبل با دولت اتحاد جمـاهير شـوروي يـك پيمان نظامي دوجانبه و متقابل امضا کرده‌اند و همه گمان می‌کنند ايـن بـار ممكـن اسـت شوروي تهاجم به ايران را از راه عراق شروع كند. حملـه قریب‌الوقوع عـراق بزرگ‌ترین مسئله دفاعي ديروز و امروز ايران است. استدعا دارم امر بفرماييد هرچه زودتر جلو انهـدام بيشتر ارتش را بگيرند و خرابی‌ها متوقف شود. حمله عـراق بـه ايـران، در واقـع بـه منزلـه تهاجم مشترك شوروي و عراق تلقي می‌شود

» با این مقدمه می‌توان قدری روشن‌تر به آنچه در روزهای بعد در خوزستان رخ می‌دهد نگریست!

آن‌چنان که از خاطره نگاری فرماندهان وقت برمی‌آید شورایی از افسران ملی مسئولیت سازماندهی ارتش را عهده‌دار می‌شوند که تصمیم این شورا پذیرفتن فرماندهی نیروی دریایی توسط احمد مدنی است. او خود در این باره چنین نقل می‌کند «گفتم دست به ترکیب نیروی دریایی هیچ‌کس نباید بزند، یک شاخ مو از سر کسی نباید کم بشود جز من آنجا کسی نباشد اگر کسی بخواهد به کار من دخالت بکند در لحظه استعفا می‌کنم ... حتی بازنشسته‌های ما را کسی نباید کاری داشته باشد خودم می‌دانم چه باید بکنم ... هیچ مطلق نباید به آن منطقه نیروی دریایی کسی کاری داشته باشد و کشتی‌رانی آریا ... گفتند مورد قبول است. این بود که رفتم نیروی دریایی را پذیرفتم ... از نیروها این نیرو کاملاً دست‌نخورده باقی ماند. جز یک تعدادی خودشان نمی‌خواستند استعفا می‌خواستند بکنند آن یک بحث دیگر خودشان مایل نبودند دیگر، یا یک تعدادی از امرا دیگر صلاح نبود باشند طبیعی است آن‌ها را هم بازنشسته‌شان کردیم ... یک تعدادی که در ظرف آن دوروزه‌ای که من نبودم گرفته بودندیکی‌یکی را آزاد کردیم ... بعد کشتی‌رانی آریا هم رفتم کمیته‌اش را منحل کردم ... بعد از دو سه روز آقای مهندس بازرگان گفتند، «شما باید وزارت دفاع ملی را بپذیرید برای این‌که دفاع ملی را گفتند به شما بدهم.»

مدنی کمتر از دو ماه سکان‌دار وزارت دفاع ملی است. پس از آن مسئولیت را به تیمسار ریاحی رئیس ستاد منصوب دکتر مصدق در ارتش منتقل و بر نیروی دریایی و کشتی‌رانی آریا متمرکز می‌گردد. تلاش‌های او در دوران تصدی وزارت دفاع معطوف به ساماندهی پادگان‌ها و تعیین فرمانده برای آن‌ها همچنین ارائه پیشنهاد برای ادغام کمیته‌ها در شهربانی ژاندارمری و تشکیل وزارت انتظامات جهت نظم بخشیدن به نیروهایی است که وی از آن‌ها با عناوین شهربانی، ژاندارمری، پاسداران و امنیت ملی یاد می‌کند. در همین راستا وی از جمله سرتیپ ناصر مجللی رئیس شهربانی منتخب دکتر محمد مصدق در فارس را به ریاست شهربانی کل کشور منصوب کرد. مدنی بخشی از دغدغه‌های خود در خصوص مسائل امنیتی را این‌چنین تشریح می‌کند «می‌دانستم که به‌عنوان وظیفه کادر هرج‌ومرج‌طلب یا به هر چیز معتقد آمدند خودشان را لابه‌لای ارتش جا دادند همه‌جا هستند و ما اگر بخواهیم ارتش را سازمان بدهیم و دوباره زنده‌اش کنیم به‌عنوان یک ارتش ملی انقلابی نه به‌عنوان ارتش شاهنشاهی، به‌عنوان ارتش ملی انقلابی، این را مجاهدین و توده‌ای‌ها و افراطی‌ها و چریک‌ها و این‌ها که ... به‌عنوان وظیفه هم همه‌جا رسوخ کردند این‌ها مخالف‌اند و خراب می‌کنند، بدون این‌که عنوان کنم به کسی چرا این کار را می‌کنم خدمت نظام‌وظیفه را کردم یک سال، از زنان هم بالکل حذف کردم عطف بماسبقش هم کردم، این باعث رنجش تیمسار قرنی شد ... رئیس ستاد کل بود و حق داشت برنجد برای این‌که این کار را من به‌عنوان وزیر دفاع می‌بایست با ایشان شور کنم اما من، من می‌ترسیدم علت را بگویم ایشان هم به چهارتا دوست دیگرش بگوید مطلب فاش بشود ... چون استخوان‌بندی ارتش کادر ثابت‌اند دیگر کادر وظیفه که نیستند ... رفتم تمام استان‌ها نظامیان را معرفی کردم، فرماندهان را راه نمی‌دادند فرمانده جدید گذاشتم با کمک تیمسار قرنی که در همین احوال هم تیمسار قرنی استعفا کرد. من تیمسار فرید را به‌عنوان رئیس ستاد کل معرفی کردم ... و موقعی رفتم معرفی‌اش کردم به کادر مرکزی ستاد در همان اتاقی من معرفی کردم که تقریباً ده سال قبلش محکوم شده بودم ... درست همان اتاق، جالب است.»

قدرت اجرایی بالا و تسلط به علوم دریانوردی در کنار کسب درجه دکتری علوم سیاسی از مدنی چهره‌ای می‌سازد که توان پذیرش مسئولیت‌های گوناگون را دارد؛ به همین سبب نیز بلافاصله مسئولیت استانداری خوزستان به او سپرده می‌شود. «مرتب با آقای مهندس بازرگان می‌گفتم آقا، چرا استاندار برایش نمی‌گذارید؟ به شما عرض می‌شود عراق قویاً آنجا دسیسه می‌کرد، فلسطینی‌ها آنجا دقیقاً چیز می‌کردند ... دارودسته امل شدیداً فعالیت می‌کردند، و دارو دسته‌ای که با نظام انقلاب مخالف بودند از نظام سابق که یک دارودسته‌هایشان هم در عراق بودند که هنوز مانده بودند آنجا از ساواکی‌ها و امثال این‌ها، این‌ها هم به خیالشان اگر خوزستان زیرورو بشود آن‌وقت خمینی سقوط می‌کند. فلسطینی‌ها هم که در آنجا کنسولگری داشتند. اصلاً، همه این‌ها داشتند برای جدایی خوزستان تلاش می‌کردند، چپ‌ها هم بودند.

 س-چپ منظورتان از چریک‌های فدایی خلق؟

ج- چریک‌ها و توده‌ای‌ها و

س- مجاهدین؟

ج- امثال این‌ها، حالا مجاهدین آن‌وقت خیلی با آن‌ها چیز نداشتند ولی آن‌های دیگر بودند. مرتب می‌گفتم آقای بازرگان یزد و کرمان و اصفهان و این‌ها استاندار داشته باشد نداشته باشد آن‌قدرها مهم نیست. خوزستان باید استاندار داشته باشد یک استاندار برایش تعیین کنید ... هی می‌گفت، «هیچ‌کس نمی‌رود به هر کس می‌گویم نمی‌رود.» ...  همان‌طور بود تا این‌که من استعفا کردم ... به نظرم یک روز بعدش آقای مهندس بازرگان به من تلفن کرد (در ارتباط با استانداری خوزستان) ... در همین موقع نیمه‌شب از قم هم یکی آمده نماینده آقا که باید چیز کنید وظیفه‌تان را قبول کنید. رفتم خوزستان درحالی‌که آن دوتا مسئولیت دریایی و چیز هم کماکان بود، دیدم واه چه وضعی است. جورج حبش می‌آید شادگان سخنرانی می‌کند ... آن‌وقت از طریق عراق می‌آمد، آن‌وقت روابطش با عراق خوب بود. فلسطین از طریق دفتر خودش یک‌جور دارد فعالیت می‌کند، شاخه‌های چپ و چیز فلسطینی هر دو آنجا هستند. امل یک‌جور فعالیت دارد.

س- چه می‌گفتند این آقایان؟

ج- برای جدایی خوزستان. آنجا خلق عرب را درست کردند که جمهوری عربستان اسم‌های محمره گذاشته فلان، پیشاپیش اسم‌هایش را هم عوض کرده و جمهوری عربستان هم درست کرده که،

س- آقای جورج حبش؟

ج- نخیر آن خلق عرب که تحریک عراق می‌شد و تحریک دارودسته‌های از همه این‌ها هم می‌شد.

س- یک آقای آیت‌الله یک کسی هم آن‌جا بود که بعد بردنش قم،

ج- شیخ طاهر آل‌شبیر، آن هم هی این‌جا رجز می‌خواند برای خلق عرب، خلق عرب، پرسیدم شادگان که این یارو می‌آید سخنرانی می‌کند جورج حبش مگر بخشدارش از شما کسب تکلیف نمی‌کند؟ گفت، «اصلاً بخشدارش تابع ما نیست اصلاً تماس با ما نمی‌گیرد.» گفتم جزیره لو بخشدارش... گفت، «اصلاً تماس با ما نمی‌گیرد.»... پنج‌تا از این بخشدارها گفت اصلاً بالکل قطعند اصلاً تماسی ندارند مطلقاً... رفتم پیش آقای شیخ طاهر آل شبیر را دیدم که به‌اصطلاح حضرت آیت‌الله عظمی آن‌جا شده بود و اعلامیه‌هایش را صادر می‌کرد عراق می‌خواند کویت می‌خواند...

س- چه بود آقا در این اعلامیه‌ها؟ یکی‌اش را ممکن است توضیح بفرمایید؟

ج- همه برای خلق عرب بود دیگر برای مردم خلق عرب در مضیقه بودند فلان بودند می‌خواهند... مستقل باشند، خودمختاری می‌خواهند، فلان می‌خواهند، ایران تمام این‌ها را استثمار می‌کند، هی از این ادا اطواری که حالا در کردستان نظیرش را می‌شنوید. من رفتم پیشش همه هم نشسته بودند توی اتاقش دارودسته‌های خودش، آن ور هم توی مسجدش پر بود از این چیزهای عراق، خانه‌اش هم به مسجد نزدیک. هی گفت، «خلق عرب، خلق عرب.» گفتم که آقای، اول خواست به عربی صحبت کند...گفتم یا فارسی صحبت می‌کنید یا من یادتان می‌دهم ظرف بیست دقیقه، شروع کرد فارسی صحبت کردن، چون می‌دانستم فارسی می‌داند. ...گفتم، خلق عرب بازی چیه راه انداختید؟ یک حکومت فاسدی بود علیه‌اش انقلاب کردیم در حکومت فاسد همه ملت ایران در شکنجه بودند... مردم ایران از همه‌جای ایران در حکومت بودند یعنی آن کردش در شکنجه بود کردش در حکومت بود. عربش در شکنجه بود عربش در حکومت بود... مردم ایران یک اقلیتی از همه‌جای ایران حکومت می‌کردند یک اکثریتی از همه‌جای ایران در شکنجه بودند حالا همه‌جای اکثریت قیام کردند، خلق عرب یک خلق چنانی نداریم شما تافته جدابافته نیستید که هی داری این‌ها را مستثنا می‌کنی... این لغت را دیگر نشنوم ... یک سانتیمتر از خاک خوزستان را محال است بگذارم از ایران جدا بشود حتی یک سانتیمتر... تحریک کرد که ما این استاندار را نمی‌خواهیم استاندار محلی می‌خواهیم. این‌جوری بعدش شروع کرد... بعد این جریان خاتمه نیافت تحریکات این‌ها ادامه داشت و دیگران و بسیاری هم بودند در این ماجرا آتش می‌زدند و این داستان هی خلق عرب را حتی کسان توده‌ای از داخل ما سراغ داشتیم به این قیافه‌های عرب درآمدند، از چریک‌ها درآمدند از دیگران که هی آتش می‌زدند. عراق هم با کمال چیز داشت کار خودش را می‌کرد و من مجبور شدم هم سفارت، فلسطین هم همچنین، مجبور شدم اول روی تلاش‌های عراق و فلسطین و این‌ها شدیداً کنترل کنم و آن را محدود کنم، تمام عراقی‌هایی که در کنسولگری و... مدرسه و این‌ها، آن کشتی‌رانی مشترک شط العرب این‌ها را ردشان کنم چون آن‌جا می‌دانستم در حدود پنجاه شصت‌تا عوامل اطلاعاتی و امنیتی عراق مشغول کار بودند.

در این ایام خوزستان جوان فعالی دارد به نام محمد جهان آرا! او از سال 1349 به عضویت سازمان حزب الله که یک سال بعد به سازمان مجاهدین خلق می پیوندد، درآمده و در سال 58 کانون فرهنگی- نظامی جوانان خرمشهر را پایه گذاری می کند. او و همفکرانش اطلاعیه­ای با امضای کسبه بازار منتشر می نمایند که در آن از حمایت شیخ شبیر و خانواده­اش از سازمان­های تجزیه­طلب انتقاد شده و عملکرد وی را زیر سوال می برند، در واکنش به این اقدام شیخ در23 اردیبهشت در مسجد امام صادق خرمشهر به منبر رفت و ضمن انتقاد شدید از احمد مدنی استاندار خوزستان و ناخدا خوشنام فرماندۀ پایگاه دریایی خرمشهر، کانون فرهنگی- نظامی جوانان مذهبی آن را وابسته به بیگانگان خوانده، آن­ها را متهم به تحریک مردم می کند. در پی این سخنرانی، عناصر گروه خلق عرب با اعضای کانون فرهنگی نظامی درگیر و در نتیجه این درگیری ساختمان کانون به آتش کشیده می شود. مهاجمین حدود 18 تن از نفرات مستقر در کانون، از جمله شهید جهان ‌آرا، را دستگیر و به مقر خود می برند. علاوه بر این، سه نفر از کارمندان ساواک که در کانون فرهنگی نظامی زندانی بودند به دست افراد سازمان سیاسی خلق عرب افتادند. تعداد ۸ نفر از دو طرف نیز مجروح شدند. در پی این تحولات علوی فرماندار خرمشهر جلسه‌ای با حضور فرمانده پایگاه دریایی خرمشهر، رئیس شهربانی، فرمانده ژاندارمری و روحانیون تشکیل داده پس از رای زنی با سازمان خلق عرب دستگیر شده‌ها در ساعت یک بعد از نیمه شب بعد از گذراندن چهار ساعت آزاد و مجروحین به بیمارستان انتقال داده می شوند. به دنبال این تحولات دریادار مدنی اظهار می دارد که می باید تمامی کانون‌ها و کمیته‌ها منحل شده و در این‌باره با شیخ شبیر خاقانی و دولت مذاکره خواهد شد. روزنامه اطلاعات به تاریخ 25 شهریور 1358 با تیتر "انحلال تمام کمیته ها و کانون ها در خرمشهر" از قول تیمسار مدنی در جلسه تامین فوق العاده خرمشهر می نویسد « من در همینجا اعلام می کنم که از امروز همه کانون ها و کمیته های خرمشهر منحل خواهد شد... اجازه نخواهیم داد استعمار قدرت خود را در خوزستان اعمال کند و ما هرگونه تجزیه طلبی را بشدت در هم می کوبیم... برخلاف آنچه که عده ای شایع می کنند، ضد عرب نیستم، و با اینکه خانواده من 600 سال پیش از مینه به فارس و کرمان کوچ کرده من یک ایرانی هستم و آماده هر نوع دفاع از میهن می باشم» در خلال مذاکرات وی با شیخ شبیر جریانات تجزیه طلب پا را یک قدم فراتر گذاشته و به شهربانی حمله می کنند. اطلاعات شماره 15855 ضمن ارائه گزارشی با تیتر "پاسگاه های مرزی جنوب تقویت شد" در صفحه هفتم می نویسد «عده ای بشهربانی خرمشهر حمله کردند و تعداد 12 قبضه اسلحه با خود بردند. این اتفاق ساعت 8 پریشب و زمانی روی داد که تیمسار مدنی استاندار خوزستان در منزل آیت الله شبیرخاقانی مشغول مذاکره با وی بود.» روزنامه اطلاعات در این شماره ضمن گفتگو با دریادار مدنی از قول ایشان خبر می دهد «برادران عرب زبانمان خوب پی بردند که این عوامل کی هستند و خودشان دارند مقابله می کنند... از روز جمعه آینده خلع سلاح خوزستان آغاز خواهد شد و به مدت یک هفته پایان خواهد یافت»

مدنی در  حومه پاریس مسائل را اینگونه بازگو می کند:

«نقشه کشیدند برای یک قیامی اطلاعات گیر آوردم که زیر لوای اعراب خوزستان اما در حقیقت با پشتیبانی عراق این‌ها


می‌خواهند شلوغ کنند و به‌اصطلاح در یک حرکت همگانی خوزستان را اشغال کنند... یک مرتبه خرمشهر رفت زیر آتش. این کار را در آبادان پخش‌وپلا کردند در شادگان کردند در چند جای دیگر هم کردند در اهواز هم کردند... با پشتیبانی عراق البته عراق پس‌پرده نه ظاهراً، بعد یک دفعه خوزستان سقوط کند و به فرمی به خیال خودشان جمهوری عربستان را تشکیل بدهند. این بود که یک دفعه حمله کردند شهربانی را اشغال کردند در خرمشهر به من هم موقعی که توی فرمانداری خرمشهر بودم اطلاع داده شد که شهربانی سقوط کرد و یکی دو نقطه دیگر هم. رئیس شهربانی آمد پیش من گفت که، «اشغال شد.» گفتم خاک بر سرت. گفت، «چه بکنم؟» گفتم می‌ایستادی کشته می‌شدی. حالا هم می‌روید اگر اشغال نتوانستید بکنید مجدد و پس بگیرید به جایی که بیایید پیش من، من دستور می‌دهم از دمتان را تیرباران کنند.

س- رفتند ایشان توانستند شهربانی را پس بگیرند؟

ج- بله، آن را طبیعی است با کمک دژبان یک دژبان قوی هم درست کرده بودم، پانصد نفر از کادر خیلی ورزیده در خوزستان، با کمک دژبان شهربانی را پس گرفتند و این از فردا صبح بامدادان حمله ناگهانی شروع شد...

س- در این پس گرفتن آقا کسی هم کشته شد؟

ج- نه اصلاً هیچ‌کس...ولی در آن حمله ناگهانی که فردا صبحش غفلتاً حمله شد،

س- باز هم در خرمشهر؟

ج- بله. برنامه این بود که سقوط کند یک مرتبه چهار نفر بلادرنگ از ما کشته شدند...به من اطلاع دادند گفتم، مقابله کنید، مقابله کنید و شدیداً چون دیگر چاره‌ای نیست... چندتا هم از آن‌ها کشته شد و مجموعا... چهارده نفر یا پانزده نفر کشتار دو طرف بود اما این با مقیاس آن و یورش‌ها و آن‌جور چیزها چیزی نیست. درست است که پانزده نفرش هم زیاد است ولی گاهی ما مقایسه می‌کنیم، این چیزی نیست چون من گفته بودم بیشتر هوایی... اعلام می‌کردم که محال است بگذاریم... یک سانتیمترش را نمی‌دهم این بود که این فهماند که نه من محکم ایستادیم و تسلیم شدند و از کسانی که آتش‌بیار این شورش بودند در حدود دویست و پنجاه نفر را گرفتیم و فرستادیم دزفول توی زندان... و آرام گرفتند بعدش هم من یک سخنرانی کردم و گفتم که ما حقوق شما را می‌خواهیم طبیعی است و حقوق یکسان به آن‌ها اطلاع دادم که خوب، ضمن این‌که همه ملت ایران هستید و من هم به عنوان یک کارگزار وظیفه دارم در خدمتتان باشم اما این هم ناگفته نگذارم که اجازه هرج‌ومرج یا جدایی خوزستان را نخواهم داد. دیداری با نمایندگان خلق عرب من داشتم که این دیدار تا سه و نیم بعد از نیمه شب ادامه داشت...

س- از اعراب خوزستان بودند؟

ج- از اعراب خوزستان ولی کسانی از این‌ها که تمایلات جدایی طلبانه داشتند و تا آن روز در خوزستان این‌ها نامی نداشتند یعنی به‌عنوان سران عشایر باشند یا مردمان به نام عرب خوزستان چون اعراب خوزستان این را عرض کنم خدمتتان کلا که من با آن‌ها در تماس هستم آدم‌های وطن‌پرستی هستند و توی جنگ عراق و ایران هم نشان دادند که آدم‌های وطن‌پرستی هستند به آن مفهوم که جدایی طلب باشند نیستند با مردم خوزستان اصولاً خیلی وطن‌پرستند و خیلی دقیق ما توی این جنگ ایران و عراق دیدیم نمونه‌اش را. آن‌وقت هم یک معدودی بودند که این‌کارها را می‌کردند این‌ها هم اکثریت را می‌خواستند بچرخانند و در خلال این احوال هم البته سعی می‌کردند از آقای آقا شیخ طاهر آل‌شبیر هم سوءاستفاده بکنند... و او هم یک سادگی داشت گول این‌ها را می‌خورد یک وعده رئیس جمهوری و امثال این مثلاً گولش بزنند. به این‌ها هم قاطعانه گفتم، گفتم که این خودمختاری نه چیز بدی است نه چیز خوبی است به موقع اعلام بشود چیز خوبی است بی‌موقع اعلام بشود چیز بدی است، یک شمشیر آخته‌ای است گاهی علیه امپریالیسم گاهی در خدمت امپریالیسم. امروز این جدایی‌طلب کردن‌ها، جدایی خواست‌ها این‌ها در خدمت امپریالیسم است و ما اجازه نمی‌دهیم کشور تفرقه بشود از هم جدا بشود از هم پاشیده بشود والا این برنامه‌های خودمختاری و این حرف‌ها ما در ایران اشکانی پانصد و پنجاه سال بهترین نمونه‌اش را داشتیم یک چیز جدیدی برای ما ایرانی‌ها نیست. ایران در طول تاریخ بیشترش تقریباً به نوعی شبه خودمختاری اداره شد بنابراین ما واهمه‌ای نداریم اما الان این آهنگ ناموزونی است و من اجازه نمی‌دهم و این لغت در خوزستان مطلقاً نباید به کار برده بشود به شدت با آن مبارزه خواهم کرد. شما هم جز شعار همه زیر لوای یکپارچگی ایران اما مساوات و برابری شعار دیگری نباید بدهید. اگر دیدم کسی اسمی از خودمختاری برده به شدیدترین وجهی مقابله خواهم کرد، این را خیلی محکم صحبت کردم گفتم هیچ هم واهمه ندارم که توی روزنامه‌ها چه بنویسند، هیچ هم واهمه ندارم که توی رادیو بغداد یا تلویزیون بغداد یا کویت علیه من چه بگویند، من دینم را باید ادا کنم من وظیفه‌ای دارم کاری به مطالب روزنامه ندارم می‌خواهد بد بنویسد می‌خواهد خوب بنویسد آن را من خیلی اهمیتی نمی‌دهم، و با این‌ها خیلی قاطعانه تکلیف را مشخص کردم. این بود که بعد این‌ها فهمیدند که مطلقاً دیگر در این مسیر خودمختاری با من به جایی نخواهند رسید تکلیف را یکسره کردم. بعد با آقاشیخ طاهر صحبت کردم گفتم، شما باید تکلیفتان روشن باشد مشخصا بدانید که این‌جا این خلق عرب بازی و این مسائل بهانه‌کنی البته حقوق‌شان باید محفوظ باشد مؤکداً می‌گویم باید تمام ملت ایران حقوق مساوی داشته باشند فرهنگ ایران هم فرهنگ اقوام ایران است. آمدند به من گفتند، «اجازه می‌دهید که ما این‌جا زبان عربی را تدریس کنیم در مدارس؟» گفتم که زبان عربی را اگر تدریس کنید آن‌وقت با من کرمانی با مترجم صحبت کنید؟ فرهنگ شما محترم فرهنگ کردی محترم فرهنگ آذری محترم فرهنگ بلوچی محترم، همه این‌ها محترم چون فرهنگ ایران است. شما توی خانه‌تان با زبان عربی با بچه‌تان با قوم و خویش‌های‌تان صحبت می‌کنید. زبان عربی را خود به خود توی خانه یاد می‌گیرید توی مدرسه هم زبان ملت را یاد می‌گیرید که بتوانید با ملت به زبان فارسی صحبت کنید با مترجم که نباید صحبت کنید که، اما فرهنگ شما هم محترم. بنابراین در، نه تنها در خوزستان در سرتاسر ایران باید تدریس به زبان فارسی باشد و این باید باشد، باید ملت نه باید من. بنابراین در خوزستان من به‌عنوان سخن ملت مطلقاً اجازه نمی‌دهم جز زبان فارسی زبان دیگری تدریس بشود اما زبان عربی هم باید ترویج بشود چون زبان فرهنگ ماست متعلق به ماست همان‌طوری که می‌گوییم فرهنگ آذری باید ترویج بشود چون متعلق به ماست فرهنگ ایران مجموعه‌ای‌ست از همه فرهنگ‌ها، این است که گفتم نه آن را هم اجازه نمی‌دهم مطلقاً باید به زبان فارسی باشد حتی اگر تهران چیز کند من اجازه نمی‌دهم، استعفا می‌کنم اجازه نمی‌دهم، باید آن یکپارچگی حفظ بشود بر بنیاد برابری و مساوات. این بود به هر طریق تکلیفم را با این‌ها همه روشن کردم. به شیخ طاهر هم گفتم، چون باز در سودای برنامه‌ریزی‌های خودش بود چاره‌ای ندیدم جز این‌که از خوزستان تبعیدش کنم به جای دیگر.

س- چه می‌گفت آقا بعد از دستگیری؟

ج- البته حالی‌اش کردم گفتم که تو داشتی راهی می‌رفتی که به زیان خودت بود حالا خانواده‌ات صحیح و سالمند، خانه‌ات صحیح و سالم است، بستگانت صحیح و سالم، هیچ‌گونه لطمه‌ای ذره‌ای، گفتم کوچک‌ترین آسیبی به خانواده این نباید وارد بیاید. گفتم حالا صحیح و سالم می‌روی قم آن‌جا هستی پول هم موجودی هر چه بود دادم به خودش گفتم، این هم موجودیت... بعد که فرستادمش به قم، رفتم ایشان را دیدم گفتم آقای آشیخ طاهر آدم دانشمندی هستید شما، آدم باسوادی هستید بهترین جا هم برای شما تدریس در قم است آدم‌های باسوادی را به وجود بیاورید... این هم در حدود پانصد هزار تومان نقد توی خانه‌تان بوده خدمتتان تقدیم می‌شود تشریف ببرید قم... ما هم دشمن شما نبودیم ما دوست شما بودیم که این برنامه را انجام دادیم قصدی هم به آزار شما نداشتیم کما این‌که هیچ نخواستیم به خانواده شما به خودتان آزار وارد بیاید، که ایشان رفتند آن‌جا و آن‌جا ماندند. و بعد البته مناطق خوزستان یکی‌یکی آشوب بود، شلوغی بود فلان بود تا یکی بعد از دیگری توانستیم خوزستان را آرام کنیم، که خوزستان آرام شد مجموع از بین رفته‌ها در همه زد و خوردها ده ماهی که من آن‌جا بودم از دو سو چهل و نه نفر است. به هر تقدیر برنامه‌ای که در خوزستان داشتیم با همه سختی‌هایی که داشت برای من و رنجی که برای من داشت خوشبختانه با حداقل تلفات به نسبت برگزار شد.روزی یکی از افسران به من سخنی گفت که جوابی به او دادم، او گفت که، «در مدتی که شما وزیر دفاع ملی بودید تعدادی از افسران اعدام شدند.» گفتم، کاش سؤالت را جور دیگری می‌کردی و می‌پرسیدی اگر وزیر دفاع ملی نبودید چندتا اعدام می‌شدند؟ و همین جواب را به خوزستان دادم که اگر در خوزستان نبودم چه تعداد از بین می‌رفتند؟ یک مسئله خیلی فرعی در کردستان به آن‌جا انجامید، یک مسئله خیلی کوچکی بود در شهر شش‌هزار نفری لنگه فقط تعویض شهرداری که جمعیت سنی شهر می‌گفتند سنی باشد جمعیت شیعه شهر می‌گفتند شیعه باشد و این مسئله خیلی کوچولو یک روز شصت تا کشته داد و صد‌تا زخمین، آن‌وقت یک استان چهار میلیونی خوزستان با آن همه آشوب و آن همه چیزها گفتم که و نهایت کوشش ما این بود که کسی از بین نرود و در مقیاسی که در ایران وجود داشت من فکر می‌کنم معجزه کردیم آن‌جا که توانستیم به این‌جور. اما دشمنان که به آن آسانی دیدند مسائل دارد حل می‌شود و اصولاً در خط ملی‌ها نمی‌خواهند آدم‌های قاطعی وجود داشته باشند آن‌وقت موج اعتراضات به سمتش هست شدیداً به من حمله کردند و قصه‌ها ساختند از خوزستان. من این‌جا یک روز توی روزنامه‌ای خواندم که در خوزستان من هفتصد هزار نفر آدم کشتم. روزنامه دیگری مطلب قشنگ‌تری نوشت به‌اصطلاح خودش، نوشت، «اگر مدنی تمام جوانان خوزستان را نکشته بود امروز جوانی در خوزستان بود که از خوزستان دفاع کند.» و نتیجه رقم رسید به دو میلیون نفر. و این قبیل مسائل را چپی نوشت، مجاهد نوشت، آخوند نوشت، شاهی نوشت، همه نوشتند و هیچ کدام این‌ها آدم‌های ملی را دوست ندارند هیچ‌کدام‌شان، و آدم‌های قاطع ملی را دوست ندارند، این گیر را هم ما داریم. اما مسئله‌ای نیست ما برای خوشایند و ناخوشایندی آن‌ها کار نمی‌کنیم ما به‌عنوان یک وظیفه و یک دین به ملت ایران»

محمد فتحی زاد 1 خرداد 1401

منابع :

1.     دریادار دکتر احمد مدنی تاریخ مصاحبه: ۲ آوریل ۱۹۸۴ مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

2.     آخرین سقوط آریاها. نصرالله توکلی نیشابوری


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

کارمندان دولت عامل اصلی عقب ماندن دستمزدها از جریان تورم

همه ساله با نزدیک‌شدن به پایان آبان و ابتدای آذر جلسات شورای‌عالی کار با شرکت اصطلاحاً نمایندگان کارگری، نماینده کارفرمایان و همچنین نماین...