۱۴۰۲ فروردین ۴, جمعه

رالف شانمن و کودتا علیه سرهنگ توکلی، آیا آمریکا خود تسخیر سفارتش را کارگردانی کرد؟

 

از جمله اسامی ای که در جریان انقلاب 57 مطرح اما به‌مرور به فراموشی سپرده شد، "رالف شانمن" یک فعال به‌اصطلاح حقوق بشر است که بيست و چهارم اسفندماه 1357 به جرم جاسوسی از کشور اخراج گردید. این در حالی است که می‌دانیم مجازات جاسوسی همواره بسیار بیش از اخراج می‌باشد. این ضعف را انصافاً باید به‌حساب دست بالای آمریکا در این مقطع در برخورد با دولت بازرگان در نظر گرفت. خصوصاً که بسیاری از اعضا دولت سابقه همکاری‌های دیرینه در زمینه مسائل حقوق بشر با محافل آمریکایی دارند!

نام شانمن در خاطرات بسیاری از چهره‌های سرشناس از جمله غلامحسین ساعدی ذکر شده و جملگی خاطرات در مورد او بار منفی دارد. ساعدی در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد می‌گوید: «یک بابایی بود که من در آمریکا با او آشنا شده بودم رالف شانمن و این آدمی بود که فراوان اسناد و مدارک و اینها جمع کرده بود، از ایران. یک روز در خیابان به هم برخوردیم و او خیلی آشفته حال بود که جا و پول و اینها ندارد که می‌خواهد بیاید خانة من. گفتم قدمت روی چشم بیا و این درست هم‌زمان با این هم مثلاً آتاشه‌ی روسی هم مثلاً آدمی بود مثل سیدورسکی آمده بود مرا دعوت بکند به شوروی و چند تا مخبر روسی بودند که آمدند با من مصاحبه کردند راجع به انقلاب. من خیلی راحت هستم، حالا ازیک‌طرف امپریالیسم جهان‌خوار در خانة ما بود و از طرف دیگر هم نمایندة "پایگاه اصلی سوسیالیسم." آن وقت من می‌رفتم (به آبادان برای حضور در میان کارگران صنعت نفت که در اعتصاب بودند) رالف هم گفت، مرا هم می‌بری؟ گفتم خیلی خوب. او هم با من آمد.

س- این دقیقاً در چه تاریخی بود؟ بختیار نخست‌وزیر بود؟

ج- نه بعد از سقوط انقلاب. بعد ما رفتیم آنجا که طرح فیلم را بریزیم. همه هتل‌ها را داغان کرده بودند و انبارهای مشروب را ریخته بودند، از رویش مثلاً بولدوزر رد می‌کردند، مذهبی‌ها ریخته بودند بیرون.»(1)

شاملو نیز آن هنگام که تهران مصور از او می‌پرسد «پس از سقوط رژیم سابق، چهره‌های عجیب‌وغریبی ظاهر شدند که نامشان برای ملت آشنا نبود. این‌ها بیشتر کسانی هستند که بیرون از ایران فعالیت داشته‌اند، حوالی کاخ سفید و زیر نظر پلیس آمریکا تظاهراتی با روی‌پوشیده علیه رژیم شاه داشته‌اند، و اینک که با جلال و جبروت و پس از آن که ملت ۵۰ هزار کشته داد و همین کشته‌ها راه بازگشت آن‌ها را هموار کرد، به وطن بازگشته‌اند. آن‌ها را که سال‌ها در این زندان بزرگ زیسته‌اند، قبول ندارند، آن‌ها انقلابیون روزهای آخرند، در دو سال و نیمی که دور از وطن می‌زیستید، با هیچ‌کدام این‌ها برخورد داشته‌اید؟» یاد شانمن می‌افتد: «بله. چهره‌های به‌راستی عجیب‌وغریب! فی‌المثل یک روز آقای رالف شانمن در رکاب حضرت بابک زهرایی سرافرازم کرده بود که مرا به لزوم همکاری با آقای دکتر براهنی مجاب کند. البته تا این جای مسئله قابل‌قبول است، چون که آقای شانمن از همکاران مؤثر گروه "کیفی" بود، و آقای براهنی رئیس افتخاری آن (توضیحاً عرض کنم "کیفی" از حروف اول "کمیته برای دفاع از آزادی هنر و اندیشه در ایران" ترکیب شده بود). چیزی که به قول جاهل‌ها "توی کت آدم نمی‌رفت" وساطت آقای زهرایی بود که چندی پیش از آن، با کمک دوست بسیار عزیز من نعمت جزایری کشف کرده بود که آقای دکتر براهنی مرا به انجمن بین‌المللی قلم "رئیس سابق ادارۀ سانسور" معرفی کرده و از این طریق باعث به‌هم‌خوردن سخنرانی من در یکی از مهم‌ترین جلسات روشنفکری نیویورک شده است! ـ خوب، و حالا رالف شأن من را آورده بود که مرا به همکاری با دکتر براهنی و کمیتۀ کیفی متقاعد کند!

یک سال بعد اتفاق جالب‌تری افتاد: پروفسور کلینتون (از دانشگاه پرینستون) به من اطلاع داد که چند تن "آمریکایی خوب" می‌خواهند برای بررسی جریاناتی که در ایران آغاز شده به ایران بروند. فلان روز برای مطالعه در این امر جلسه‌ای تشکیل می‌شود و از من مصراً خواسته‌اند شما را در جریان بگذارم و به حضور در آن جلسه دعوت کنم.

 - جلسه در کجا تشکیل می‌شود آقای کلینتون؟

 - در منزل رالف شانمن.

ـ پس لابد مربوط به فعالیت‌های "کیفی" است.

ـ اوه، نه، کیفی را فراموش کنید. از ایرانی‌ها فقط شما هستید. جلسه مربوط است به چند "آمریکایی دوستدار ایران".

رفتیم. آدم‌های مشکوکی بودند که خوشبختانه در همان لحظات اول مچشان باز شد، زیرا پروفسور "ریچارد فالک" (که سرشناس‌ترین فرد جمع بود و او را به‌عنوان رهبر جنبش جوانان مخالف با جنگ ویتنام معرفی می‌کردند و این خودش مهم‌ترین سندی بود که او را به همدستی با بوروکراسی رسوای آمریکا متهم می‌کرد) احمقانه خودش را لو داد. معلوم شد از دوستان نزدیک سید حسین نصر است و دو ماه قبل در اسپانیا با او دیداری داشته و از طرف او و دولت علیه به ایران دعوت شده (لابد برای تهیه گزارش از جو انقلابی ایران!).

من بی‌معنی بودن ترکیب هیئتی را که قرار بود به ایران سفر کنند خاطرنشان کردم و گفتم در ایران هیچ‌کس حاضر نخواهد شد با این افراد سخن بگوید و خود آن‌ها هم طی هفتۀ بعد به این بهانه که "رهبر جنبش جوانان مخالف جنگ" می‌ترسد به ایران برود و منصرف شده است، قضیه را مختومه اعلام کردند.

اما نکته مهم‌تر حضور جوانی ایرانی بود در این جمع، که در راه بازگشت با من به خانه آمد. او یکی از فعالین کنفدراسیون در شاخه مائوئیست‌ها بود که از سرسخت‌ترین مخالفان گروه کیفی بودند و آن‌ها را به محافل عمومی خود نیز راه نمی‌دادند و هر جا سر و کلۀ براهنی آفتابی می‌ش، کاسه‌کوزه‌اش را به هم می‌ریختند. او به من توضیح داد که از طرف سازمان خود مأمور کارکردن با این "آمریکایی‌های دوستدار ایران" است. (قیافۀ رالف شانمن و بابک زهرایی از جلو نظرم دور نمی‌شد!)

چندی بعد مرا برای ایراد سخنرانی برای "آمریکایی‌های ایران‌دوست" به واشینگتن دعوت کردند. این که من چه داشتم به این دوستداران مشکوک ایران بگویم مسئله دیگری است و نوار آن سخنرانی هم موجود است، اما نکتۀ جالبی که می‌خواهم بگویم آشناشدن من بود با یکی از آن به قول شما "چهره‌های عجیب‌وغریب!"

یکی، دو ساعت پیش از شروع برنامه، ما را به خانۀ یکی از آن "آمریکایی‌های خوب" بردند که با "دیگران" آشنا بشویم.  صاحبخانه یکی از "ایران‌شناسان فارسی‌دان آمریکایی" بود. جوان کنفدراسیونی در آن جا بود و یک ایرانی دیگر که ظاهراً از روز قبل مهمان آن ایران‌شناس بود و رفتاری عشوه‌آلود داشت و در اتاق‌ها با جوراب می‌گشت و پیدا بود که "خانه خودی" است و هنگامی که ما را به هم معرفی کردند، دهانم از حیرت باز ماند. اسم شریف حضرتش دکتر یزدی بود، کسی که چند بار دیگر حرفش را شنیده بودم و همیشه شیخی قشری و اهل پاکی نجسی ازش در ذهنم ساخته شده بود. این که زن من مجاور ایشان نشسته بود و پس از چند لحظه با نفرت جای خود را عوض کرد آن قدر مرا متعجب نکرد که دریافت این واقعیت که تدارک‌کنندۀ این کنفرانس با شرکت آقای دکتر یزدی (مذهبی؟) و دوستان آمریکایی (سیا؟) و هم‌رزمان رالف شانمن (کیفی؟)، درست همان شاخۀ کنفدراسیون (مائوئیست؟) است!

می‌بینید که چهره‌ها واقعاً عجیب و غریب‌اند و عجیب غریب‌تر از آن‌ها رشته‌های تارعنکبوتی در ظاهر غیرقابل‌تشخیص است که آن‌ها را به یکدیگر می‌پیوندد.» (2)

افرادی نظیر شانمن در جریان انقلاب سال 57 بسیار وارد ایران شدند که زمینه آن نیز از جمله همکاری‌های نهضت آزادی و کنفدراسیون محصلین و دانشجویان با فعالین آمریکایی بود. دکتر کریم سنجابی در کتاب "امیدها و ناامیدی‌ها" خاطرات خواندنی‌ای از ارتباطات طیف مهندس بازرگان با این فعالین دارد «در همین ایام بود که از طرف سازمان حقوق‌دانان بین‌المللی شخصی، به نظرم اگر اشتباه نکنم، بنام ویلیام باتلر وارد ایران شد و در منزل احمد صدر حاج سید جوادی که از رفقای بازرگان است دعوتی از کمیته جمعیت به عمل آمد که در آنجا جمع شدیم. وقتی که بنده در آنجا وارد شدم و دختر آقای مهندس بازرگان مترجم جلسه بود و انگلیسی را با روانی صحبت می‌کرد. متوجه شدم این آقای باتلر در جمع رفقای مهندس بازرگان بیگانه نیست و به‌اصطلاح سلمان منا اهل‌البیت است و با آن‌ها از سوابق و فعالیت مشترکشان صحبت می‌کند. ازآنجا دریافتم که تشکیل این جمعیت ما مرتبط با سوابقی است و با دستگاه‌های خارج هم ارتباط دارد و از آن تاریخ به بعد بنده در این جمعیت طرف‌داران حقوق بشر ایران شرکت نکردم»(3) دکتر سید حسین موسویان از یاران نزدیک دکتر سنجابی در مصاحبه‌ای می‌گوید «دکتر سنجابی در سیاست مخالف هر نوع وابستگی بود» از همین رونیز وزیر خارجه‌ای نبود که آمریکا بتواند با او کار کند. دکتر یزدی و مهندس بازرگان نیز علاقه داشتند خود روابط بین ایران و آمریکا را مدیریت کنند. داماد آقای دکتر یزدی (شهریار روحانی) گزینه معاون نخست وزیر برای سفارت ایران در ایالات متحده است و سفیر منصوب دکتر سنجابی (مهدی حائری یزدی) با کارشکنی مواجه است. سنجابی تعریف می‌کند: «شهریار روحانی با عده‌ای از افراد خود به سفارت ریخت و پرونده‌های سفارت را جمع‌آوری کرده و اموال سفارت را در دست گرفته و روی نقدینه و حساب سفارش‌ها هم دست انداخته بود و افرادی را که کارمند رسمی سفارت بودند، بدون کسب دستور از مرکز از خدمت اخراج می‌کرد. خبر اینها مرتب به ما می‌رسید. من در مقابل این آشفتگی‌ها به امید اینکه بشود جلوی آنها را گرفت حرفی نزدم و اول به آقای دکتر شایگان ـ که از ضعف و بیماری‌اش اطلاعی نداشتم ولی روی سوابق و شخصیتش امیدوار بودم بتواند شخصیتی برجسته و قوی برای نمایندگی ما باشد ـ تلفن و از وی خواهش کردم سفارت ایران را عهده‌دار شود؛ ولی ایشان عذر خواستند و نپذیرفتند. بعد از آن متوجه آقای حائری شدم که فردی تحصیل‌کرده، از روحانیون برجسته و شاگرد آقای خمینی بود و با موافقت آقای خمینی ایشان را به آن سمت منصوب کردم. بعد از اینکه او انتخاب شد آنها آقای علی آگاه و یک نفر دیگر را برای کارشکنی به تهران فرستادند... نمی‌دانم آن شخص دیگر که بود. آنها مرتباً با دکتر یزدی و مهندس بازرگان ارتباط داشتند و با توصیه‌های دکتر یزدی پیش من می‌آمدند و مذاکره می‌کردند. عقیده آقای آگاه این بود که من مقام سفارت را به خود شهریار روحانی واگذار کنم و من حاضر نبودم به جوانی که نمی‌شناسم و از سوابق و احوالش خبر ندارم، چنان مقام مهم و پرمسئولیتی را بدهم... حتی یک روز که در دفتر مهندس بازرگان بودم آنها از واشنگتن به او تلفن و آقای حائری را سست‌ایمان و شراب‌خوار معرفی کردند که باعث آزردگی مهندس بازرگان شد. در این موضوع آقای دکتر یزدی هم که آن موقع همه‌کاره دولت بود، به من تلفن زد و از من خواهش می‌کرد به خواسته‌های آنها توجه کنم که البته زیر بار نمی‌رفتم.»(4)

سنجابی به قول روزنامه اطلاعات شناخته‌شده‌ترین عضو دولت است و آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها او را از زمان دولت مصدق و دادگاه لاهه می‌شناسند و طبیعتی است که این شناخت موجب می‌شود سراغ افرادی بروند که بجای سابقه ستیز با آمریکا از سابقه همکاری با آن‌ها برخوردار باشند.

 دکتر سنجابی در خاطراتش عنوان می‌دارد «سفرای کشورهای شرقی و کشورهای غربی تقریباً هر هفته به دیدن من می‌آمدند. از آن میان فقط سالیوان سفیر آمریکا مستثنی بود که به دیدن من نیامد، جز روزی که برای خداحافظی به وزارت خارجه آمد و کارهای خود را مستقیماً با بازرگان و امیرانتظام و دکتر یزدی انجام می‌داد در مسائل مربوط به سیاست خارجی هم رابطه عمده آن وقت ما با دولت آمریکا بود؛ ولی این روابط از مجرای وزارت خارجه انجام نمی‌گرفت؛ بلکه خود آقای مهندس بازرگان و معاونینش دکتر یزدی و امیرانتظام با سفیر آمریکا سالیوان یا نمایندگانی که از طرف سالیوان به نخست‌وزیری می‌رفتند مسائل را موضوع بحث قرار می‌دادند و وزارت خارجه از جریان آن اطلاع نداشت. این بود که بنده تصمیم به استعفا گرفتم.»(5)

در همین ایام آمریکایی‌ها چهره ناهمگون دیگری را در میان انقلابیون صاحب قدرت شناسایی کرده‌اند، سرهنگ ناصر توکلی! مأمور حذف او رالف شانمن است که با عناوین پر طمطراقی نظیر عضو هیئت اجرایی کمیته آمریکایی حقوق بشر و رئیس دادگاه رسیدگی به جرائم آمریکا در هندو چین به جامعه معرفی می‌شود. مأموریت اصلی شانمن حذف و تخریب امرای ارتش است و مهم‌ترین هدف او نیز سرهنگ ناصر توکلی است که مطبوعات از او به‌عنوان "ریاست ستاد عملیات ارتش ملی" و خودش در کتاب خاطراتش با عنوان "رئیس ستاد انقلاب" از خود یاد می‌کند.


 
روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اسفند 1357 می‌نویسد: «شانمن در یک مصاحبه مدعی شد سرهنگ نصرالله توکلی رئیس ستاد عملیاتی ارتش طی مذاکرات مفصلی با ارائه طرحی به وی گفته است اگر آمریکا و انگلیس از او و دیگر افسران پیشین قابل‌اطمینان و واقع‌بین حمایت کنند در آینده منافع غرب و به‌ویژه این دو کشور را حفظ خواهند کرد و در درازمدت کلیه عناصر چپ رو و حتی مسلمان هیجان‌زده را از میان خواهد برد
.وی به‌موجب یادداشت‌ها و نوارهای ضبط شده از مذاکرات خود با سرهنگ توکلی در دو نوبت قبل از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی ادعا کرد توطئه‌ای علیه انقلاب ایران در شرف وقوع است و سرهنگ توکلی می‌خواهد در موقع مناسب 500 هزار چپ‌گرا را سرکوب کند.

در این مصاحبه که در هتل اینتر کنتینانتال تهران با شرکت خبرنگاران داخلی و خارجی صورت گرفت رالف شانمن گفت: بیش از شش هفته قبل سرهنگ نصرالله توکلی با وی گفتگو کرده تا حمایت ایالات متحده آمریکا را در مورد کنترل ارتش به‌وسیله وی و گروه افسران سابق او به همراه افسران قابل‌اعتماد ارتش شاهنشاهی تأمین کند .وی در پایان با اشاره به تجربیات خود در جاکارتا گفت: من که در سال 1965 در جاکارتا شاهد کودتایی بودم که آمریکائی‌ها تدارک دیدند و نیز نتایج خونین آن را مشاهده کردم  و نیز در سال 1967 که در بولیوی با چه‌گوارا همکاری داشتم نقش ارتش بولیوی و حامیان آمریکایی آن را دیدم. همه از درس‌های شیلی آگاهی داریم. بگذار مردم تضمین کنند که امپریالیسم شانس دیگری در ایران ندارد.

رالف شانمن در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه اطلاعات که چرا سرهنگ توکلی با شانمن تماس گرفته و از او خواسته است حمایت آمریکا و انگلیس را برای وی جلب کند . جواب درست و قانع‌کننده‌ای ندارد می‌گوید: شاید سرهنگ توکلی باتوجه‌به روابط من با مخالفان رژیم سابق این‌گونه گمان کرده که با مقامات دولتی و رسمی آمریکا نیز در تماس هستم و به این وسیله می‌تواند نظرات خود را به دولت آمریکا القا کند.» پاسخ او مضحک است. آن‌طور که خودش در کنفرانس مطبوعاتی‌اش سرهنگ توکلی را معرفی می‌نماید: «سرهنگ نصر اله توکلی رئیس ستاد عملیاتی ارتش، دستیار اصلی سرلشکر قرنی در اداره مرکزی ارتش. پس از شورش در فورت براک ایالات متحده تحت تعلیم ضدشورش و اطلاعات دیده و از طرف شاه زندانی شده است» چطور شخصی که در آمریکا دوره‌های امنیتی دیده و چنین جایگاهی در ارتش دارد؛ برای مکالمه با آمریکایی‌ها باید مسترد به مثلاً "دبیرکل دادگاه بین‌المللی جرائم جنگی ایالات متحده در هند و چین" شود؟

 اگرچه بنابر تیتر روزنامه اطلاعات در 3 اسفند 57 و روایت استعفای سرهنگ توکلی در کتاب خاطرات اش، وی یک هفته پیش از کنفرانس شانمن یعنی روز جمعه 27 بهمن استعفا خود را به آیت الله خمینی تقدیم می کند؛ با این وجود ادعاهای شانمن ضربه بسیار مهلکی به او می باشد که احتمالا با هدف قطع نفوذ توکلی از ارتش صورت پذیرفته است. سرهنگ توکلی در مصاحبه‌ با روزنامه اطلاعات دلیل استعفای خود را مرتبط با این افشاگری‌ها ندانست و می گوید: «به‌هیچ‌وجه این موضوع که استعفای من با این افشاگری‌ها مرتبط است صحت ندارد، من وقتی دیدم که اختیاری ندارم کنار رفتم؛ چون برای اداره ارتش و خاصه این ارتش ازهم‌پاشیده باید دارای اختیارات بود و چون سرلشکر قرنی به من اختیارات نمی‌داد کنار رفتم.»(6) حقیقتاً این ادعا نیز صحت دارد. خاطرات او، دریادار مدنی و تیمسار ناصر فربد همه حکایت از کارشکنی همکاران قرنی در دوران مسئولیت این امرا دارد.

توکلی در پاسخ به روزنامه اطلاعات می‌گوید: «برخلاف آن چیزی که شانمن ادعا می‌کند من روز جمعه گذشته با او تماس نگرفتم؛ بلکه خود او نیمه‌شب چهارشنبه ساعت یک تلفن کرد و مثل همیشه از من وقت ملاقات خواست که تأکید کردم به‌هیچ‌وجه مایل نیستم با ایشان ملاقات و صحبت کنم... اعضای خانواده من شاهد هستند که بعد از تلفن‌های مکرر به او گفتم من به‌عنوان یک افسر ملی با شما صحبتی ندارم، چرا که می‌دانستم او آدم مشکوکی است و احتمالاً از طرف سیا مأمور شده است در انقلاب شکوهمند ما خرابکاری کند. سرهنگ توکلی در ادامه با برشمردن ویژگی‌های لازم برای فرماندهی ارتش گفت: فرمانده این ارتش باید شخص قاطع و مصممی باشد و سوابق مبارزات ملی و ضد رژیمی داشته باشد . وی باید متدین باشد و مؤمن به رهبر انقلاب امام خمینی باشد. این فرمانده باید دانش وسیع سیاسی داشته باشد و ازآنجاکه ضدانقلاب و سیا این صفات را در من دید دست به خراب‌کردن من زد.»(7)

در اینجا بررسی مصاحبه‌ای از فردی به نام سرهنگ حسنعلی فروزان (از عوامل نزدیک به قرنی) نیز ارزش بررسی دارد. وی می‌گوید «در روز بیست و سوم بهمن تقریباً هم‌زمان با شروع مسئولیت شهید قرنی، ما هم وارد ستاد کل ارتش شده و متوجه شدیم که اطراف ایشان را افسران نامطلوبی از جمله سرهنگ توکلی، آهنچی، ایران‌نژاد، فربد و چند نفر دیگر احاطه کرده‌اند و خود را کمیته نظامی انقلاب معرفی می‌کنند. حتی صداوسیما هم که در آن موقع با آن‌ها همسو بود، این عنوان را برایشان تبلیغ کرده بود، درحالی‌که نه چنین صلاحیتی داشتند و نه حکم و مأموریتی به آن‌ها داده شده بود. من و دوستانم با صبر و حوصله، این کمیته قلابی را از صحنه بیرون کردیم. سرهنگ توکلی می‌خواست تیمسار قرنی را که مدت‌ها از ارتش دور بود، در چنگ خود بگیرد و مرتباً القا می‌کرد که من باید معاون رئیس ستاد یا فرمانده نیروی زمینی باشم و مترصد فرصتی بود که اهداف خود را که با مصلحت انقلاب همگن نبود، عملی کند که من نگذاشتم و ترفند‌های او و همدستانش را خنثی کردم. بازرگان انسانی سالم، اما ساده‌اندیش بود و اطراف او را افراد ناصالحی گرفته بودند و نظرات خود را به او تحمیل می‌کردند. انتصاب ناصر فربد هم از جمله همین تحمیل نظر‌ها بود. آن‌ها می‌خواستند قرنی نباشد. بهتر بگویم آن‌ها شهید قرنی را تحمل نکردند، چون شهید قرنی سوای صداقتش، خیلی هم قاطع بود و به انقلاب هم خیلی علاقه داشت.»(8) این مصاحبه و تأکید فروزان بر اینکه من ترفندهای توکلی را خنثی کردم و نگذاشتم، درحالی‌که توکلی یک هفته پیش از کنفرانس شانمن استعفا می‌دهد؛ نشان‌دهنده یک همکاری یا حداقل همسویی عواملی در ارتش با شانمن برای حذف سرهنگ توکلی است؛ چرا که هر دو معتقدند توکلی مترصد فرصتی بود که اهداف خود را که با مصلحت انقلاب همگن نبود، عملی کند. شانمن مدعی است که در روز 15 بهمن با توکلی صحبت کرده و اسناد ویکی‌لیکس نشان می‌دهد قرنی یک روز پس از این تاریخ  میزبان مقامات سفارت آمریکا بوده تا همین حرف‌های منتصب به توکلی را به آن‌ها بزند؛ بنابراین اگر دیداری هم بین شانمن و توکلی صورت‌گرفته باشد؛ به‌احتمال بسیار زیاد بااطلاع و هماهنگی قرنی انجام‌گرفته است. مگر می‌توان پذیرفت که قرنی از کارهای معاون خود که از سال‌ها پیش از وقوع انقلاب در همکاری با یکدیگر قرار داشته‌اند؛ بی‌خبر باشد. البته همانطور که پیشتر نیز ذکر شد و حتی در روزنامه اطلاعات نیز درج و از شانمن در مورد آن سوال می شود؛ تفاوت سطح و جایگاه توکلی و شانمن است؛ قطعا توکلی برای ارتباط با آمریکایی ها از اختیار عمل و گزینه های بسیار بسیار مهمتر و در دسترس تری از شانمن برخوردار بوده است. اما این نکته که پس از معرکه شانمن کوچک‌ترین دفاعی از جانب قرنی از سرهنگ توکلی در فضای رسانه‌ها دیده نمی‌شود؛ نشان‌دهنده استقبال قرنی از حذف توکلی است.

توکلی در حالی به تلاش برای جلب حمایت آمریکایی‌ها و حذف چپ‌ها متهم می‌شود که یکی از اختلافات قرنی با بازرگان ممانعت دولت از سرکوب کردستان و چپی‌ها است. اگرچه قرنی توسط بازرگان از کار برکنار می‌گردد؛ اما نزدیکان قرنی مدعی استعفا او هستند؛ در بخشی از استعفانامه منتصب به وی آمده است «... دولت بدون مشورت با ارتش و آگاه‌ترین مرجع ارزیابی کردستان، نمایندگانی را به آنجا می‌فرستد که با ورود آن‌ها و اولین سخن‌پراکنی که می‌کنند مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت می‌کنند و در جلوی همین هیئت فرمانده پادگان را گلوله‌باران می‌کنند.»(9) روابط قرنی با آمریکایی‌ها مسبوق به سابقه است بااین‌حال شانمن در طول اقامتش از هر نظامی ای بدگویی کرده و آن‌ها را به آمریکا منتصب می‌گرداند الا قرنی، نظامی ای که در کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد شرکت کرده و 4 سال بعد به درجه سرلشکری نائل اما کمتر از یک سال بعد در تیرماه ۱۳۳۷ در پی کشف طرح کودتا علیه شاه دستگیر و پس از محاکمه و سه سال زندان از ارتش اخراج می‌شود. سرهنگ زمانی آجودان قرنی می‌گوید: «زمانی که سایرس ونس (Cyrus Vance)؛ وزیر وقت امور خارجه آمریکا به ایران آمد هنوز ساواک تشکیل نشده بود و تیمسار قرنی رئیس رکن دو ارتش و همه‌کاره امنیت کشور به‌حساب می‌آمد. یک روز آقای قرنی، وزیر خارجه آمریکا را سوار ماشین می‌کند و او را به جنوب شهر تهران می‌برد و می‌گوید: شما فکر نکنید حرف‌هایی که شاه و دیگران در مورد آبادانی مملکت می‌زنند درست است. اخباری را که در مورد بهبود زندگی مردم می‌دهند اصلاً درست نیست. واقعیت و حال‌وروز این مملکت، همین اوضاع افتضاح و آشفته‌ای است که از فقر و محرومیت مردم مشاهده می‌کنید. شاه به شکلی از این قضیه باخبر می‌شود و از این کار قرنی کینه به دل‌گرفته و به دنبال فرصت می‌گردد»(10)

اسناد ویکی‌لیکس نشان می‌دهد قرنی در ایام انقلاب در تماس با آمریکایی‌ها قرار داشته است. در جلسه‌ای که به درخواست قرنی در بعدازظهر دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ (شش روز پیش از پیروزی انقلاب) برگزار شده وی به جورج لمبراکیس، رئیس بخش سیاسی سفارت گفته بود: «هواداران خمینی می‌دانند که سیاست حقوق بشر پرزیدنت کارتر مسبب سرنگونی موفقیت‌آمیز حکومت شاه بوده. خمینی هم ته قلبش این موضوع را درک می‌کند. روابط خوب با آمریکا آرزوی اوست اما نقش رهبری‌اش ایجاب می‌کند که تاکتیکی علیه آمریکا شعار بدهد.»(11) تاریخ گفتگو درست یک روز بعد از تاریخ ادعایی شانمن در باره مصاحبه با توکلی پیش از انقلاب است. اینکه شانمن بر علیه قرنی که به علت ارتباطش با آمریکا و تلاش برای کودتا خلع درجه شده صحبت نمی‌کند اما بر علیه سرهنگ توکلی که تنها یک هفته پیش از کنفرانس شانمن، از تصرف صفارت آمریکا توسط چپی‌ها جلوگیری می‌نماید دست به اصطلاحاً افشاگری می‌زند؛ حکایت از اطمینان آمریکا به قرنی و مخالفتش با توکلی دارد. توکلی در دوران دولت مصدق از نظامیان منصوب دولت و از مقاومت‌کنندگان در برابر کودتا است. رابطه او با قرنی چیزی شبیه به رابطه سنجابی با بازرگان است. او از نگاه آمریکا عنصر مطلوبی نیست. رفتارش پس از انقلاب نیز خواسته یا ناخواسته در تقابل با اهداف احتمالی آمریکا قرار دارد. اینکه "سیا" زیر پای فردی را که حافظ امنیت سفارت آمریکا و جان کارکنانش بوده را  خالی می‌کند؛ بسیار عجیب است! یا شانمن جاسوس نبوده و واقعاً به‌عنوان یک فعال حقوق بشر در حال کمک به انقلاب ایران بوده است و دراین‌بین از ارتباطات قرنی با سفارت آمریکا بی‌خبر و تنها پس از تماس با توکلی دست تصمیم به افشاگری گرفته یا آنکه اظهارات شانمن در مورد توکلی و ادعای توطئه بر علیه انقلاب توسط نظامیان کذب بوده و درحقیقت توکلی مطالب مورد ادعای شانمن را به زبان نیاورده است. در جاسوس بودن شانمن شکی نیست و تنها مطبوعات ایرانی در سال 57 و هنگام اخراجش از ایران با این عنوان از او یاد نمی‌کنند؛ در مقاله تحقیقی ای که با عنوان "الگوی ایران" در نشریه گزارش ملی منتشر شده و قسمت‌هایی از آن نیز در نشریه آبی گزارش خارجی مجله اکونومیست بازنشر شده است؛ به چگونگی نقش رالف شانمن برای عملیات تخریبی از درون نهضت انقلاب سال 57 اشاره شده و پیتر شیلز نویسنده مقاله نقش شانمن را در چارچوب استراتژی جهانی جدید جاسوسی آمریکا نقش مکارانه، آزارگرانه، و نوعی دیگر از «عذاب اختفا» برمی‌شمرد که نمونه‌های شوم و هولناکی از آن تکنیک در اندونزی و شیلی نیز به کار گرفته شده است.

سرهنگ توکلی در گفتگو با روزنامه اطلاعات این‌گونه از خود دفاع می‌کند: «ادعای شانمن در مورد اینکه من و گروهی دیگر از نظامیان مؤمن به انقلاب تضمین‌کننده منافع آمریکا و انگلیس هستیم کذب محض است اگر من چنین حرف‌هایی زده بودم بدون شک آمریکائی‌ها خیلی استقبال می‌کردند و لابد به من کمک هم می‌نمودند که بر کارها مسلط شوم. شکل کار یعنی ترتیب مصاحبه مطبوعاتی برای آقای شانمن و صرف هزینه زیاد نشان‌دهنده آن است که ضدانقلاب با کمک عوامل خارجی در صدد ضربه‌زدن به انقلاب است.»(12) اگر دفاعیات سرهنگ توکلی را بپذیریم؛ تئوری دست‌داشتن آمریکا در تسخیر سفارت سفارتش قوت می‌گیرد. سرهنگ توکلی در خاطراتش با عنوان «آخرین سقوط آریاها» در شرح ملاقات خود با آیت‌الله خمینی می‌نویسد: «حادثه حمله روز 25 بهمن به سفارت آمريكـا، قطعـاً بـه عرضـتان رسانده شده. ولي چيزي كه بايـد از نظـر اهميـت بـه عرضـتان برسـد، آن اسـت كـه اگـر گروگان‌گیری و حمله به سفارت كارش بالا می‌کشید و آمريكـا ناچـار بـه مداخلـة نظـامي می‌شد، در آن صورت، احتمال تعرض و حمله شوروي هم كم نبود و به ايشان اطلاع دادم كه سرتيپ روسي، وابستة نظامي شوروي هم همـان روز ضـمن اشاره‌به‌نزدیک شدن ناوهاي جنگي آمريكا بـه سـواحل خلیج‌فارس، بـه طـور ضـمني و تلويحي احتمال واكنش شوروي و دخالت آنها را رسماً به اطلاع ستاد رسانده بود. به ایشان عرض کردم: توجـه داشـته باشـيد كـه همـه قراردادهاي مربوط به همکاری‌های نظامي و تداركاتي و پشتيباني ما با آمريكا از بين رفته و لغو شده‌اند و اين در حالی است كه از دو دهه قبل خطر حمله عراق به ايران روزبه‌روز افزايش پيدا كرده و ارتش عراق تا خرخره به‌وسیله شوروي و بعضي از كشورهاي اروپـاي شـرقي و حتي غربي مسلح شده است و مستشاران نظامي روس در ارتش عراق فعال‌اند و آن را مجهـز می‌کنند. مقامات دولت عراق از حدود 10 سال قبل با دولت اتحاد جمـاهير شـوروي يـك پيمان نظامي دوجانبه و متقابل امضا کرده‌اند و همه گمان می‌کنند ايـن بـار ممكـن اسـت شوروي تهاجم به ايران را از راه عراق شروع كند. حملـه قریب‌الوقوع عـراق بزرگ‌ترین مسئله دفاعي ديروز و امروز ايران است. استدعا دارم امر بفرماييد هرچه زودتر جلو انهـدام بيشتر ارتش را بگيرند و خرابی‌ها متوقف شود. حمله عـراق بـه ايـران، در واقـع بـه منزلـه تهاجم مشترك شوروي و عراق تلقي می‌شود.»(13)

آمریکا یک هفته پس از جلوگیری از تسخیر سفارتش در ایران، عامل این کار را توسط یک مأمور سازمان سیا ترور شخصیتی می کند تا ضمن ازبین‌بردن مزاحمت‌های وی برای تیمسار قرنی، در حقیقت فضای لازم برای حمله مجدد به سفارت آمریکا را مهیا می‌گرداند. روزنامه جوان در گفتگو با یک کارشناس امنیتی می‌نویسد «امروز در دانشگاه‌های امنیتی آمریکا و سیستم‌های اطلاعاتی غرب یکی از مباحثی که تدریس می‌شود، یکی از شگردهای بازپس‌گیری یک کشور مستعمره پس از سقوط این است که به عوامل خود در آن کشور دستور می‌دهند به سفارتخانه کشور استعمارگر حمله کنند و آن را در تسخیر خود قرار دهند و با این استدلال که سفارتخانه‌ها بخشی از خاک کشور استعمارگر است، با لشکرکشی به کشور موردنظر، نظام استعمارگر را مجدداً مستقر کنند. واقعه طبس، کودتای نوژه و... در راستای همین استراتژی آمریکا بود»(14)


شانمن امروز کجاست و چه‌کار می‌کند؟

اگرچه سرنوشت سرهنگ توکلی به علت فعالیت‌های سیاسی خود پس از انقلاب، بازداشت بود و زندان و محرومیت حتی از چاپ خاطراتش اما رالف شانمن سرنوشت متفاوتی پیدا کرد. شانمن در سال‌های اخیر نه به‌عنوان یک جاسوس در خدمت آمریکا و اسرائیل که در قامت نويسنده و مفسر با شبکه پرس تی‌وی مصاحبه کرده و حرف‌هایی می‌زند که هوش از سر مقامات سیما می‌برد. "امریکا برای فروش سلاح اسلام‌هراسی را ترویج می‌دهد" یا "بندر بن سلطان در سناریوی حمله نظامی علیه برنامه انرژی هسته‌ای ایران با اسرائیل همدست شده است" کدهایی هستند که شانمن به رسانه‌های ایرانی می‌دهد و آن‌ها روی هوا می‌زنند!

محمد فتحی زاد اسفندماه 1401

منابع:

1-     گفتگوی غلامحسین ساعدی با ضیاء صدقی، پنجم آوریل ۱۹۸۴ پاریس-فرانسه (نوار سوم)

2-     تهران مصور تاریخ 28 بهمن 1358

3-     امید ها و ناامیدی ها ص۲۸۴ و ۲۸۵

4-     امید ها و نامیدی ها ص ۳۵۴و ۳۵۵

5-     امید ها و نامیدی ها ص 329

6-     روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اسفند 1357

7-     همان

8-     روزنامه جوان ۰۳ خرداد ۱۳۹۹

9-     ایسنا 3 اردیبهشت 1401 کد خبر: 1401020200799

10-  مشرق ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۲۳:۳۱ کد خبر: 561258

11-  تاریخ ایرانی 23 اسفند 1395 کد: 5771

12- روزنامه اطلاعات به تاریخ 3 اسفند 1357

13- آخرین سقوط آریاها ص 766

14- وطن امروز به تاریخ 2 تیر 1389

۱۴۰۲ فروردین ۳, پنجشنبه

ایران، چین و آینده اقتصاد ما

 تفاوت اساسی دنیای امروز با عهد قدیم آن است که ما در عصر نهادهای آماری و تصمیم‌گیری تحلیلی زندگی
می‌کنیم؛ به زبان ساده‌تر امروز در سراسر دنیا دولت‌ها بنا بر اصل «منافع ملی مبنای روابط بین ملت‌ها است» موضع‌گیری‌ها و روابط خود با کشورهای گوناگون را با متر و معیارهایی نظیر حجم مبادلات بازرگانی بین دو کشور یا وابستگی‌های علمی، فنی و نظامی به یکدیگر تحلیل می‌کنند. درست به همین علت است که تنور روابط روسیه با آمریکا و اروپا آن هم در سردترین زمستان روابطشان با یکدیگر ناشی از لشکرکشی روسیه به اوکراین گرم‌تر از روابط کشور ما با دنیای غرب است و باز به همین علت است که وقتی به قول یکی از روزنامه‌های صبح کشور «بدون توقف در بزرگراه شرق» در حال حرکت به سمت چین و روسیه هستیم؛ چین با همسایگان جنوبی ما علیه تمامیت ارضی کشورمان هم پیمان می‌شود.

احتمالاً رئیس‌جمهور چین که زیر بیانیه کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس را امضا کرده حتی زحمت نگاه‌ کردن به نقشه خلیج‌فارس برای فهمیدن موقعیت جغرافیایی جزایر مورد اشاره را هم به خود نداده است؛ اما بدون درنگ پای بیانیه را امضا کرده! چرا؟ پاسخ بسیار ساده است. شما هرچه در موقعیت مدیریتی بالاتری قرار بگیرید نیازتان به اطلاعات فنی کمتر و به اطلاعات مدیریتی بیشتر می‌شود؛ آقای «پی» به‌عنوان رئیس‌جمهور یک قدرت بزرگ اقتصادی شاید حتی موقعیت جغرافیایی جزایر سه‌گانه را نداند! اما خوب می‌داند که حجم مبادلات اقتصادی‌اش با هرکدام از کشورهای حوزه خلیج‌فارس چقدر است.
آقای پی همچنین به‌خوبی می‌داند که طرف خطاب بیانیه‌شان یعنی ایران جزو معدود کشورهایی در جهان است که مبنای روابط خود با دنیا را نه منافع ملی و نه شعار «نه شرقی و نه غربی» مندرج بر سر در وزارت خارجه‌اش که مسائل و دشمنی‌های ایدئولوژیک قرار می‌دهد؛ بنابراین بر آن‌ها مسلم است که هر اتفاقی که بیفتد جمهوری اسلامی باز هم دوست و برادر چین خواهد بود و کاری نخواهد کرد که ذره‌ای خاطر مبارک آقای «پی» آزرده شود. کمااینکه دیدیم پس از این ماجرا واکنش وزیر خارجه‌مان کاملاً غیررسمی و در حد یک توییت بود و باقی مقامات این وزارتخانه نیز تنها به دیدار با سفیر معظم چین و نه حتی احضار وی بسنده نمودند! البته اگر بیش از این نیز واکنش می‌دادند باز هم دردی از درد‌هایشان دوا نمی‌شد. فرض کنیم همین فردا صبح دو کشور سفارت‌هایشان را تعطیل کرده و دیپلمات‌هایشان را احضار و روابطشان را قطع کنند! دود این اقدام به چشم چین فرو خواهد رفت یا جمهوری اسلامی ایران؟! آمار مرکز تجارت بین‌المللی (ITC) حاکی از آن است که در سال 2021 ایران 26.6 درصد محصولات تولیدی خود معادل 20025369000 دلار را به کشور چین صادر کرده و درعین‌حال 24.1 درصد محصولات وارداتی خود معادل 12738558000 دلار را از مبدأ کشور چین وارد کرده است. به بیان بهتر تجارت ایران و چین در مجموع بیش از یک چهارم بازار تجارت کالای ایران با جهان را در برمی‌گیرد و این یعنی چین بزرگ‌ترین شریک تجاری ما است؛ بنابراین کاملاً طبیعی است که در این شرایط تحریمی ایران بسیار نیازمند و وابسته به کشور چین ‌باشد. اما از نگاه دولتمردان چینی این موضوع کاملاً برعکس است! داده‌های گمرکی حکایت از آن دارد که ایران سهمی بسیار کمتر از یک درصد در مبادلات تجاری چین با دنیای خارج از خود دارد که این یعنی برقراری روابط با ایران برای آن‌ها اهمیت چندانی ندارد!
مقایسه مشابه میان چین و کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس اما حکایت از آن دارد که این کشورها مقصد 5.8 درصد کالاهای صادراتی کشور چین به ارزش 194325304000 دلار بوده و همچنین کشور چین 2.5 درصد از کالاهای وارداتی خود را از کشورهای مذکور وارد می‌کند؛ بنابراین به‌هیچ‌عنوان نباید از رفتار رئیس‌جمهور چین غافلگیر شویم! تنها کسانی از این مسائل غافلگیر می‌شوند که با عینک سیاسی به همه ماجراها نگاه می‌کنند و فراموش می‌کنند که تصاویر را از فیلتر اقتصاد عبور دهند. تا بوده اقتصاد، خواهر سیاست بوده و در دنیایی که متأسفانه روابط انسان با انسان نیز متأثر از وضعیت اقتصادی افراد است؛ تصمیم‌گیری و تفکر به روابط بین‌المللی فارغ از فاکتور اقتصاد خوش‌خیالی ای بیش نیست. متأسفانه مسئولان کشور ما تعریف درستی از قدرت در روابط بین‌الملل نداشته و فاکتورهای قدرت را نمی‌شناسند. آن‌ها چون موشک دارند و صادرکننده پهپاد هستند؛ تصور می‌کنند که قدرت بلامنازع منطقه‌اند و خود را در کنار چین و روسیه یک ابرقدرت تصور می‌کنند.
درحالی‌که قدرت شاخصه‌های گوناگونی از جمله میزان کنترل بر نتایج و وقایع در عرصه بین‌الملل، کنترل بر منابع و قابلیت‌ها، حجم اقتصاد، توان دفاعی - بازدارندگی و اجبار کنندگی، پرستیژ و شأن قانونی دارد. به بیان ساده‌تر قدرت یک کشور در استفاده از منابع و امکانات برای اثرگذاری بر مسائل بین‌المللی به نفع خود است. آنچه که جمیع اخبار خصوصاً در یک سال گذشته دستگیرمان می‌کند آن است که تیترهای جذابی نظیر «ترس دشمنان از حضور ایران در هندسه جدید قدرت» یا «نگاه به شرق و ترس دشمن از قدرتمند شدن ایران» که برای پوشش مواضع دولتمردان توسط رسانه‌هایشان به کار می‌رود لاف‌زنی‌های پوچی بیش نیست! همین چند روز پیش در خبرها آمد که دولت آمریکا شرکت «تیاندی تکنولوژی» را که در زمینه تولید دوربین‌های امنیتی و تشخیص چهره فعالیت دارد به بهانه همکاری با سپاه پاسداران تحریم کرده است.
چنین رویدادهایی برای کشوری که مهم‌ترین شریک تجاری‌اش ایالات متحده آمریکا است و در سال 2021 چیزی در حدود 3 درصد واردات خود از این کشور، ماشین‌آلات الکتریکی و قطعات آن‌ها بوده و 26.7 درصد کالاهای صادراتی‌اش به جهان شامل همین ماشین‌آلات و قطعات است؛ ریسکی بسیار بزرگ محسوب می‌شود. درست است که ایران در زمینه تکنولوژی‌های امنیتی و ایجاد اینترانت چین را الگوی خود قرار داده و به دنبال واردکردن چنین تکنولوژی‌هایی از کشور چین است؛ اما وقتی کمتر از یک درصد از اقتصاد چین با ایران گره‌خورده است؛ برای چه این کشور باید 26.7 درصد صادرات خود را به‌خاطر تجارت با دولتی به خطر بیندازد که هر دولت دیگری به‌جای آن روی کار بیاید دست‌کم همین حجم صادرات را با آن خواهد داشت؟! بنابراین آنچه که اعداد و ارقام به ما نشان می‌دهد آن است که کلید حل مشکلات کشور ما در وهله اول حل مشکلات داخلی است تا دولت‌ها با اتکا به پشتوانه مردمی به حل مشکلات خارجی خود و اتخاذ سیاست موازنه منفی بپردازند. فراموش نکنیم که مصدق نیز با پشتوانه و محبوبیت مردمی خود بود که اوراق قرضه می‌فروخت و اصلاحات اساسی اقتصادی انجام می‌داد و در برابر استثمار انگلیس ایستادگی می‌کرد! اما امروز متأسفانه شاهد آن هستیم که سیاست‌های خام و نسنجیده هر روز از یک تریبون و بلندگو القا و حتی اجرایی می‌شود و موجبات تعمیق بیشتر شکاف میان دولت و ملت را فراهم می‌آورد. نمونه اخیر آن اظهارات یکی از نمایندگان مجلس بود که اظهار می‌داشت حساب بانکی افراد بی‌حجاب را مسدود خواهیم کرد! بی‌آنکه به این موضوع بیندیشد که اگر همین افراد بی‌حجاب پول‌هایشان را از حساب‌های بانکی خود بیرون بکشند؛ نظام بانکداری در کشور با چه بحرانی مواجه خواهد شد!
بررسی میزان صادرات کالا در 10 اقتصاد برتر دنیا در سال 2021 حکایت از آن دارد که بیشترین حجم صادرات در این کشورها مربوط به تولیدات تکنولوژیکی نظیر ماشین‌آلات و قطعات الکتریکی و مکانیکی، وسایل حمل‌ونقل و لوازم‌یدکی، تجهیزات عکاسی و فیلم‌برداری، اسباب‌بازی و ... هستند. این موضوع بدان معنی است که کشورهای خام فروش نظیر ایران و کشورهای عربی اگر به مسیر اقتصادهای بزرگ دنیا وارد نشوند؛ دیریازود توسط قدرت‌های بزرگ اقتصادی بلعیده خواهند شد و این اصلاح مسیر اقتصادی سکان‌داری نخواهد داشت به‌جز نیروی انسانی متخصص!
این موضوع موجبات آن را فراهم آورده که کشورهای گوناگون از جمله همین کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس وارد رقابت تنگاتنگی برای جذب متخصصین خارجی خصوصاً متخصصین ایرانی شوند. در این شرایط اما وضعیت کشور ما هر روز برای این متخصصین پیچیده‌تر می‌شود. یک روز شبکه‌های اجتماعی فیلتر و خبرهایی مبنی بر فیلترشدن کل اینترنت به گوش مردم می‌رسد. روز دیگر در خبرها می‌خوانیم که میانگین قیمت مسکن در کلان‌شهر تهران به 46.7 میلیون تومان رسیده روز دیگر با قیمت 19 میلیونی سکه بهار آزادی مواجه می‌شویم و خلاصه هر روز خبری از دست گلی جدید!
هدف سیاه‌نمایی نیست چرا که پیمایش رصدخانه مهاجرت ایران که حکایت از تمایل 40 الی 50 درصدی در میان فعالین استارتاپی، دانشجویان و فارغ‌التحصیلان، پزشکان و پرستاران، اساتید، محققان و پژوهشگران دارد؛ خود به‌خوبی گویای وضعیت است. تنها هدف این قلم ترسیم وضعیت و ارائه راهکاری است که به مزاج برخی‌ها خوش نمی‌آید و آن راهکار، توجه به خواست مردم؛ پذیرش سبک زندگی آن‌ها و سپردن سکان هدایت امور به افرادی است که به میهنشان متعهد هستند نه به میزشان! دراین‌بین پذیرش سبک زندگی مردم و عدم ورود به حوزه شخصی آن‌ها بسیار ضروری‌تر می‌نماید. چرا که اگر همین‌الان که مشغول خواندن این نوشتار هستیم؛ کل مدیران و ساختارها تغییر یافته و نخبه‌ترین و متعهدترین افراد و سالم‌ترین ساختارها نیز روی کار بیایند؛ باز هم نیازمند یک دهه زمان برای خروج از این وضعیت اقتصادی و رسیدن به شرایط زندگی با یک رفاه نسبی هستیم. اما ایجاد بستر فکری، فرهنگی و اجتماعی متناسب با اصل تساهل و تسامح جهت نگه‌داشتن مردم و جلوگیری از مهاجرت آن‌ها، راه حلی بسیار ساده‌تر و در دسترس تر است که برخلاف تبلیغات یک اقلیت قدرتمند و متنفذ، از پشتوانه شرعی و معنوی قدرتمندی نیز برخوردار است.

۱۴۰۱ آبان ۲۴, سه‌شنبه

کار امروز را در قفقاز و سیونیک به فردا موکول نکنیم

درحالی‌که روسیه درگیر جنگ با اوکراین بوده و این اواخر نیز متحمل شکست‌های قابل‌توجهی گشته است؛ عوامل اسرائیل در منطقه



(دستگاه استاندار بادکوبه) با همکاری برادر بزرگ‌تر خود ترکیه که این روزها روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را نیز ازسرگرفته است؛ حلقه فشار را بر دولت غرب‌گرا ایروان فشرده‌تر کرده و اخیراً اخباری منتشر گشت مبنی بر آن که شورایی از اروپا جهت تعیین مرز میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان وارد عمل خواهد شد! غرب به دنبال منافع خود مدت‌هاست که در پی کنار زدن روسیه به‌عنوان میانجی و ایفای نقش با کارت گروه مینسک است. روشن است که اروپا به دنبال جایگزین‌کردن منابع انرژی آذربایجان با گاز روسیه است و مانع اصلی در این مسیر استان سیونیک ارمنستان می‌باشد. در حقیقت روسیه از یک سو اجازه انتقال گاز از مسیر ارمنستان را به آذربایجان نمی‌دهد و از سوی دیگر عملاً تنها اتفاقی که در منطقه قره‌باغ رخ‌داده آن است که کنترل این ناحیه از دست ارمنستان خارج شده و به دست روسیه افتاده است.  از همین روی اروپا در تلاش است تا نخست‌وزیر دست‌نشانده خود در ارمنستان را به معامله سیونیک با منطقه قره‌باغ کوهستانی تطمیع نماید تا هم آذربایجان از ادعاهای خود بر این سرزمین‌های ارمنی‌نشین دست بشورد و هم با پیوستن آذربایجان به نخجوان و ترکیه، از یک سو مسیر انتقال انرژی به اروپا گشوده شده و از سوی دیگر ناتو به آب‌های دریای مازندران برسد! آسیای میانه به‌عنوان محل اتصال ایران و چین و روسیه هدف دیرینه ناتو است. نخستین‌بار بریتانیا با ایده تشکیل اتحادیه‌ای بین کشورهای به قول آن‌ها ترک و بانفوذ دادن یک عنصر یهودی تیار دفتر وزارت امور خارجه خود به دربار عثمانی بازی بسیار هوشمندانه‌ای را در جهت متوقف کردن خرس بزرگ (روسیه) از پیشروی به جنوب آسیا و آسیای میانه که بریتانیا مشغول استثمار آن‌ها بود، طراحی کرد. ناسیونالیسم افراطی نرم‌افزار بازی وزارت خارجه انگلیسی‌ها بود تا مردمی سرخورده را به کشتن مالکین واقعی آن سرزمین (ارامنه، یونانی‌ها و کردها) تشویق کرده و آن‌ها را اجبار و تحمیق نماید به نامیدن خود بنام نوادگان چنگیز، یعنی همان مردمی که کوچک‌ترین شباهتی به همسایه‌های جنوبی اروپایی‌ها و شمالی ما ندارند!

فروپاشی شوروی در دسامبر 1991موجب به‌دست‌آمدن یکی از مهم‌ترین غنیمت‌های بریتانیا شد تا از آن برای محقق کردن بازی خود بهره بگیرد. غنیمتی که از قضا تا کمتر از دویست سال پیش نسل در نسل بخشی از سرزمین نیاکان ما بود. بریتانیا که در مسیر خود ابایی از قربانی کردن ارامنه نداشته و ندارد؛ امروز از جنگ اوکراین نهایت استفاده را برای اغنای متحدان سنتی ارامنه نظیر فرانسه می‌برد تا فشار بر دولت ایروان جهت طاق زدن سیونیک با قره‌باغ تداوم یابد. این بحران‌ها البته معلول بی‌برنامگی و ترس مقامات ایران از دغدغه‌های اداره کشورهای استقلال‌یافته از شوروی است که مانع پذیرش مردمی شده که از زمان استقلال از اتحادیه جماهیر شوروی بارهاوبارها به دنبال بازگشت به آغوش ما بوده‌اند. احتمالاً یکی از مهم‌ترین سرلیست‌های این دغدغه‌ها بی‌حجاب بودن مردم این کشورها و نداشتن توان کافی برای محجبه کردن خواهران اهل آنجاست. حالا اما این موضوع منشأ بحران امنیتی دیگری نیز شده، اسرائیل که سال‌هاست مشغول پرورش بذرهای خود در آذربایجان است امروز محصول خود را برداشت می‌نماید؛ همین‌جا بیخ گوش خودمان! همان بخش خاک نیاکانمان که در صورت اراده 24 ساعت تا پایتخت زیبایش و نوشیدن چای در استکان‌های آرمادو فاصله داریم! اما نه‌تنها به گستاخی‌های همیشگی دولت مردانش پاسخ داده ‌نمی‌شود که عده ای در داخل کارشان شده توجیه و تفسیر پیام‌های تهران و باکو به یکدیگر! نمی‌دانم روح رضاشاه کبیر شاد می‌شود یا نه اما او بود که با تقدیم"غره سو" به رفقای گرمابه و گلستان پازل بریتانیا را تکمیل کرد. شاید این تصمیم رضاشاه نه ناشی از فشار بریتانیا بلکه محصول این ایده والاحضرت بود که در عالم رفاقت باید پاک باخت! اما این باخت او ناشی از هرچه بود باخت پاکیزه‌ای نبود! چگونه می‌توان با دست خود و بدون هیچ درگیری ای خاک به دشمن تقدیم کرد؟! به‌راستی که تفاوت است میان نگاه او و منش ستارخان و باقرخان! اگر با آتاتورک رفاقت نمی‌کرد یا از آن مهم‌تر با کمک بریتانیا کودتا نکرده بود؛ امروز نخجوان با ترکیه هم مرز نبود و آذری‌ها بیش‌ازپیش لنگ ما برای آمدوشد و تأمین نیازهای آنجا! حسین مکی، در جلد ششم کتاب «تاریخ بیست‌ساله ایران» از قول حسن ارفع می‌نویسد: «من عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات [مرزی بین ایران و ترکیه]     بودم. یک روز که من و یک سرهنگ ترک، بر سر موضوعی مورد اختلاف، با حرارت بسیار بحث می‌کردیم، وی به من گفت: ما ترک‌ها به نظر اعلیحضرت (رضاشاه) اطمینان و اعتقاد کامل داریم؛ سرهنگ ارفع پرونده‌ها و نقشه‌ها را به حضور ایشان ببرد؛ هر چه فرمودند ما قبول داریم! من نقشه‌ها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند، درحالی‌که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشه‌ها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است؛ فلان منطقه چنان است؛ آنجا سخت موردنیاز ماست و از این حرف‌ها؛ ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند؛ گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی؟! عرض کردم: بله قربان! فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چند صدسال [قبل] وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود. مهم نیست که این تپه از آنکه باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم [!]من شرمنده شدم و کاغذها و نقشه‌ها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیئت بود برگشتم. همه منتظر من بودند. تا وارد شدم، پرسیدند: اعلیحضرت چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند ما دوست هستیم [!] این موضوعات در کار نیست [!] تقسیم کنید؛ این طرف تپه که رو به قطور است و اهمیت کمتری دارد، مال ما باشد و آن طرف، مال ترک‌ها. این واقعاً درس بزرگی بود برای من و دریافتم که شاه تا چه اندازه نظربلند، باگذشت و خواهان دوستی و صلح و صفا هستند و حتی برای این موضوع، حاضرند از خاک مملکت هم چشم بپوشند [!]»

تاریخ را نه برای سرگرمی بلکه برای آن می‌نویسند که از آن عبرت گرفته به این موضوع بی اندیشیم که این بار چگونه قصد ضربه به کهن دیار ما دارند و چگونه می‌توانستیم و حالا می باید با این توطئه‌ها مقابله کنیم. دشمنان ما امروز دالانی در مرز ما می‌خواهند تا از یک‌سو هرچه بیشتر منابع انرژی خزر را ببلعند و از سوی دیگر ناتو را در این مسیر جابه‌جا کرده و پایگاهی جدید آنجا بسازند! مقامات ما که هر روز شعار مرگ بر انگلیس سر می‌دهند اینجا دست‌کم به‌اندازه روسیه باید نگران شوند. تحدید قابل‌توجهی است! رزمایش نظامی ایران برای دومین سال پیاپی در مرزهای شمال غربی پس از حمله اخیر بادکوبه به استان سیونیک ارمنستان و اشغال قسمت‌هایی از آن برخلاف تبلیغات داخلی نسخه چندان شفابخشی نیست؛ آذربایجان هنوز از سیونیک عقب‌نشینی نکرده و این موجب گستاخی آن‌ها می‌شود. ناهماهنگی در سیاست خارجی ما نیز عامل تحریک بخش دیگر این درد شده و آن را متورم می‌نماید! برای مثال اگرچه وزارت خارجه مدت‌هاست که سرگرم تأسیس کنسولگری در استان سیونیک و رفت‌وآمدهای دیپلماتیک با مقامات ارمنستان است؛ اما پیام‌هایی نظیر " خط قرمز ما قره‌باغ است نه ارمنی" و یا اشغالگر نامیدن برادران ارمنی ما توسط سفیر ما در یکی از همین کشورهای درگیر مناقشه و تشبیه این مناقشه به درگیری اعراب و اسرائیل، در تحلیل‌های دولت غرب‌گرا ایروان تأثیر می‌گذارد؛ شاید آن‌ها تصور کنند این سخنان نوعی چانه‌زنی و ارسال پیام برای به چنگ آوردن قلب مردم آذربایجان و صدور انقلاب ایران است و کارکردی ضد ارمنی ندارد؛ اما شاید هم برعکس موجب بی‌اعتمادی آن‌ها به ایران و وادادگی بیشترشان به آغوش غرب شود.

ساده‌انگاری است اشغال اندکی از خاک ارمنستان را برای الهام که سال گذشته بازی‌اش در قفقاز با دخالت مستقیم روسیه ناکام ماند؛ پیروزی بنامیم؛ اما او در تلاش برای تسکین بار تحقیر اعمال شده بر خود، با چراغ سبز روسیه رزمایش نظامی در قره‌باغ برگزار می‌کند تا مبلغی از بار انتقادات افکار عمومی در آذربایجان بکاهد؛ همان چیزی که تهران درگیر با اعتراضات خیابانی نیز از آن خوشش می‌آید. باری؛ اما ازآنجاکه این بازی خیلی کش‌دار شده! این بار الهام پا را بسیار بیش از حد خود فراتر گذاشته و در اظهاراتی بی‌سابقه عنوان نموده است «ارتش ما قهرمانی، حرفه‌ای و فداکاری نشان داده است. اگر لازم باشد، دوباره نشان خواهیم داد، به آنچه می‌خواهیم دست خواهیم یافت. همه این را می‌دانند و کسانی که تمرینات نظامی برای حمایت از ارمنستان در مرزها انجام می‌دهند باید این را بدانند! ... برخی از حامیان خارجی ارمنستان می‌خواهند ما را به چیزی متهم کنند. من جواب آن‌ها را دادم. اگر چیز دیگری هم بخواهند به‌هرحال جوابشان را می‌دهم. هیچ‌چیز من را متوقف نخواهد کرد.» نیک می‌دانیم که آنچه ایران پیش‌تر آذربایجان را بدان متهم کرده، تبدیل این کشور به پایگاه اسرائیل و تروریست‌های تکفیری است. باید گفت این سخنان الهام، فازی متفاوت از اقدامات پیشین آذربایجان است؛ اقداماتی نظیر تحریکات دائم رسانه‌ای، تأمین مالی و امنیتی مترسک‌های تجزیه‌طلب، چاپ مطالب خلاف واقع در ارتباط با تاریخ منطقه در کتب درسی و ... اقداماتی مسبوق به سابقه هستند که اگرچه پیش‌تر باید با پاسخ قاطع ایران مواجه می‌شد که متأسفانه این مهم رخ نداد! اما این بار ما با فاز جدیدی از یاوه‌گویی آن هم از زبان شخص اول حکومت بادکوبه مواجه هستیم، تهدید علنی ایران و ارمنستان!

در این شرایط به حق باید پرسید که به‌راستی دیگر باید چه اتفاقی رخ دهد که شاهد عکس‌العمل قاطع از جانب نیروهای مسلح خود باشیم؟ چرا نیروهای مسلح ما بخش اشغال شده استان سیونیک را از دست نیروهای آذربایجان خارج نمی‌کنند تا عواقب زیاده‌گویی را به آن‌ها نشان دهند؟! قره‌باغ را گفتید خاک اسلام است سیونیک نیز همین‌طور؟!!! عالم‌وآدم می‌دانند و به این نکته اذعان دارند که قفقاز خاک تاریخی کشور ما است. وقتی ترکیه به بهانه تهدیدات امنیتی 30 کیلومتر در خاک سوریه پیش می‌رود چرا ایران حداقل به پیاده‌سازی نیروهای تدافعی در استان سیونیک نمی‌پردازد تا تهدیدها بر مرز میان ایران و ارمنستان برای همیشه مرتفع گردد؟ مگر نمی‌گفتید که اگر با اسرائیل در فلسطین و سوریه و لبنان نجنگیم باید در کنار مرزهای خود با آن‌ها مبارزه کنیم؟! بفرمایید امروز نیروهای نیابتی اسرائیل با تسلیحات اسرائیلی خود در شمال ایران جولان می‌دهند و خبری از حضور نظامی ما در این منطقه نیست! سؤال واضحی که متأسفانه هیچ‌کس پاسخ آشکاری به آن نمی‌دهد آن است که اسرائیل تا کنون چند مرتبه از خاک آذربایجان برای حمله به ایران بهره برده است؟!! ترور دانشمندان هسته‌ای و یا عملیات پهپادهای اسرائیلی بر فراز فردو تنها نمونه‌هایی علنی شده از این موارد می‌باشند.

به‌راستی چرا نیروهای نظامی ما در جنوب ارمنستان مستقر نشده یا دست‌کم چرا کمک تسلیحاتی به دولت ارمنستان صورت نمی‌گیرد؟ و چرا از جنبش‌های اجتماعی قفقاز نظیر "جنبش مردمی نخجوان" که خواهان بازگشت به مام میهن هستند حمایت نمی‌شود؟! بادکوبه هر روز یک قرارداد نظامی جدید با اسرائیل امضا می‌کند و با سلاح‌های اسرائیلی قصد در تصرف مرز ایران و ارمنستان دارد و دولت ایران تنها نظاره‌گر اوضاع است! ایران به‌عنوان متحد استراتژیک روسیه و ارمنستان باید خلأ حضور برادر بزرگ‌تر برای ارمنستان را در چنین وضعیتی پذیرا باشد. امروز اگر درگیری ای میان شرق و غرب عالم در جریان است و ایران نیز به دنبال نقش‌آفرینی در این تقابل و ثبت اسم خود در تاریخ، می باید با برهم‌زدن نقشه اروپا  با یک تیر سه نشان بزند؛ اول ناتو را از آسیای میانه دورنگه دارد. دوم از فروش بیش‌ازپیش سرمایه‌های ملی ما در دریای خزر به اروپا که پیش‌تر نیز محل مناقشه با بادکوبه بوده است جلوگیری کند و سوم یک‌بار هم که شده بدون لکنت زبان در برابر زیاده‌خواهی‌ها و توهمات بدوی همسایگان شمالی خود بایستد.

سال گذشته در زمان جنگ 44 روزه علی‌اف در تلویزیون کشورش می‌گفت «از طریق خاک ایران نتوانستند سلاح  به ارمنستان منتقل کنند چرا که ایران کشور دوست و برادر ما است» وی درحقیقت با این اظهارات بار دیگر مشغول تحدید مقامات ایران مبنی بر این موضوع بود که اگر از مسیر خاک شما به ارمنستان سلاح ارسال شود اسرائیل نیز می‌تواند به همین طریق از خاک آذربایجان بر علیه ایران استفاده کند؛ از قضا در همین شرایط نیز سفیر وقت ایران در بادکوبه با تشبیه ارمنستان به اسرائیل و آذربایجان به فلسطین! آن هم در برنامه آذری رادیو تبریز عنوان می‌داشت "فلسطین نیز مانند قره‌باغ از لوث وجود اشغالگران آزاد خواهد شد" انگارنه‌انگار که همین اشغالگران اسرائیلی موشک و رادار و پهپاد به آذربایجان می‌فرستند و اسرائیل نیز چهارمین مقصد بزرگ صادراتی آذربایجان است؟! این مقام دستگاه وزارت خارجه در حالی از ایدئولوژی اسلامی برای آب کردن قند در دل فردی که مهم‌ترین عامل فشار بر شیعیان آذربایجان است، بهره می‌برد که مرحوم آقای حسینعلی منتظری در توضیح مسئله 2130 رساله توضیح‌المسائل خود آورده است «روابط تجاری و سیاسی با بعضی دول که آلت دست دولت‌های بزرگ جائر هستند از قبیل دولت اسرائیل، جایز نیست و بر مسلمانان لازم است که به هر نحو ممکن است با این‌گونه روابط مخالفت کنند و بازرگانانی که با اسرائیل و عمال اسرائیل روابط تجاری دارند، خائن به اسلام و مسلمانان هستند و عمل آنان کمک به هدم اسلام است و بر مسلمانان لازم است با این خیانتکاران، چه دولت‌ها و چه تجار، قطع رابطه کنند و آنان را به توبه و ترک روابط با این نحو دولت‌ها ملزم نمایند» اخیراً در رسانه‌ها عباراتی عین عبارات مرحوم منتظری از جانب آقای نوری همدانی نیز منتشر شد. ازآنجاکه روابط آذربایجان - اسرائیل - ترکیه به یک مثلث عشقی مانند است و چه آذربایجان و چه اسرائیل بدان اذعان داشته و فخر می‌فروشند؛ و ازآنجاکه چه به روی خود بیاوریم و چه نیاوریم بر همه آشکار است که ضرباتی که در یک دهه اخیر اسرائیل به ایران وارد کرده و عملیات هایی که در خاک ایران اجرا کرده از جغرافیای آذربایجان نشئت‌گرفته و این ادعاها که آذربایجان تضمین کرده که اجازه ندهد از خاک کشورش برای حمله به ایران استفاده شود در عمل از جانب آذربایجان تکذیب شده است؛ دیگر حجت شرعی برای قطع هرگونه روابط دیپلماتیک با دولت بادکوبه مدت‌هاست که در دست حکومت ایدئولوژیکی که به‌موجب اصل سوم قانون اساسی آن دولت موظف به «تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام» است، قرار دارد. به همین دلیل جمهوری اسلامی بسیار پیش‌ازاین‌ها باید روابط خود با دولت آذربایجان را قطع می‌نمود. بادکوبه ادعاهای خود در خصوص تمامیت ارضی میهن عزیزمان را در کتب درسی دانش‌آموزان تدریس می‌کند آنگاه ما بر سر حمله به شمال رود ارس استخاره می‌کنیم! بنا بر آمار مؤسسه تحقیقات صلح بین‌المللی استکهلم، میان‌سال‌های ۲۰۱۶-۲۰۲۰، حکومت باکو ۶۹ درصد از تسلیحات عمده وارداتی‌اش را از اسرائیل خریده است. این میزان معادل ۱۷ درصد کل صادرات تسلیحات از اسرائیل در آن سال‌ها می‌شود و ما بازهم با آذربایجان مسامحه می‌کنیم! چرا؟ چون لابی علی‌اف در ایران همچون معاویه قرآن بر سرنیزه کرده می‌گوید به‌جز رئیس دولت در ایران الهام جان تنها رئیس دولت شیعه در دنیا است. به‌راستی تا کی اجازه خواهیم داد که عده‌ای با تکرار مواضع علی‌اف در داخل منافع ملی را بر مسلخ ببرند؟ سفیر جمهوری اسلامی در آذربایجان هم که برای خود پدیده ایست! وی همین یکی دو روز پیش در پیامی در حساب کاربری توییتر سفارت خانه اش "روز ظفر" آذربایجان در قره‌باغ را بدین ترتیب تبریک گفته است «روز پیروزی و آزادسازی سرزمین‌های اشغالی جمهوری آذربایجان که بخشی از سرزمین‌های جهان اسلام است را به دولت و ملت آذربایجان تبریک می‌گوییم. روح شهدا شاد باد» آقای سفیر با این اقدام خود آن هم در اوج تنش‌های میان تهران و باکو به همه نشان داد که ایران و اسرائیل نیز می‌توانند در پاره‌ای از مسائل با هم اشتراک نظر داشته باشند و اگر مسئولین مدبری همچون حضرت ایشان در وزارت خارجه بیشتر شوند شاید یک روز مسائل نظام با اسرائیل بر سر فلسطین و نوار غزه نیز حل شود!

انفعال و عدم واکنش صحیح و قاطع از جانب ایران در خصوص مسائل قفقاز زبانزد خاص و عام است و علت آن را اگر بدون تعارف بخواهیم عنوان کنیم در بدبینانه‌ترین حالت مسئله نفوذ و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ساده‌انگاری مسائل است! واقعیت آن است که عده‌ای در ایران آشکارا حافظ منافع باکو بوده و تلاش‌های نیروهای ملی‌گرا و افراد دارای نگاه منطقی را خنثی می‌کنند؛ آن هم با چه بهانه؟ اینکه مثلاً آذربایجان یک کشور شیعی هست و ... وب‌سایت آذری‌ها مقاله‌ای جالب در خصوص انتصاب جمله «قره‌باغ خاک اسلام است» به آیت‌الله خامنه‌ای منتشر کرده و با ساختگی خواندن این نقل‌قول آورده است «هنگامی که به وب‌سایت رسمی رهبری مراجعه می‌کنیم نه در بخش بیانات و نه در بخش استفتائات به چنین جمله‌ای نمی‌توان برخورد. توضیح اینکه دستگاه جستجوی سایت رهبری بسیار دقیق بوده و بیانات ایشان را با جزئیات و در کمترین زمان نمایش می‌دهد. کافی است جمله مزبور را در بخش جستجوی قرارداده و دسته‌بندی بیانات یا استفتائات را انتخاب کنیم. خواهیم دید که چنین جمله ابداً در این سایت رسمی موجود نیست ... برخی از منابع در شبکه‌های اجتماعی اعلام کرده‌اند که برای تحقیقات دانشگاهی و مطمئن شدن از صحت این جمله مستقیماً با دفتر رهبری نیز تماس گرفته‌اند؛ ولی به نتیجه‌ای نرسیده‌اند. به نظر می‌رسد برخی از افراد مغرض و پان‌ترکیست با حیله و نیرنگ و منتسب کردن این جمله به رهبری خواسته‌اند تا ایشان در عمل انجام شده قرار دهند و احتمال دست‌داشتن عوامل اطلاعاتی جمهوری باکو در این بازی فریبکارانه وجود دارد. زیرا تکذیب یا تأیید چنین جمله‌ای پیامدهای سیاسی و بین‌المللی خواهد داشت.» این وب‌سایت در ادامه گزارش خود می‌آورد «برای نمونه وب‌سایتی به نام”یول پرس” که در راستای تجزیه‌طلبی و پان‌ترکیسم فعالیت می‌کند با جعل سخنان رهبری در مورخه 05/05/1372 در جمع مردم تبریز در حال ترویج این جمله دروغین است: " قره‌باغ جزئی از اراضی اسلام است"» به‌راستی چگونه است که عده‌ای به‌راحتی چنین سخنانی را از زبان شخص اول حکومت جمهوری اسلامی جعل کرده و هیچ برخوردی با آنان صورت نمی‌گیرد! چه دست‌های پشت پرده‌ای از این‌ها حمایت می‌کنند؟! در سال 98 همین وب‌سایت آذری‌ها در مطلبی با عنوان «تکرار شکست مفتضحانه عناصر پان‌ترکیست در تبریز با ستون پنجم چه باید کرد؟» به پشت پرده حوادث زشت ورزشگاه یادگار امام پرداخته و می‌نویسد «کنسولگری ترکیه در تبریز پیش‌ازاین در همین زمینه فعال بود. حتی سرکنسول ترکیه قصد حضور در یکی از همین بازی‌ها را داشت. همان‌طور که دیدم ارتباط کنسولگری ترکیه در ارومیه نیز با عناصر ستون پنجم به‌قدری عیان است که در همه میهمانی‌های آن‌ها هم‌ردیف با استاندار و فرماندار، دعوت می‌شوند!» سؤال اساسی در ارتباط با این گزارش‌ها آن است که اساساً مگر مقامات محلی در میهمانی‌های سفارت خانه‌های خارجی شرکت می‌کنند؟!!! همین اواخر که یک استاد دانشگاه و چند هنرمند در مهمانی یک سفارت خارجی شرکت کرده بوند؛ حضرات انواع تهمت‌ها را نثار این افراد می‌کردند؛ اما آن زمان که مقامات محلی مرتکب همین فعل می‌گردند همه رسانه‌ها زبان در کام می‌گیرند! باید متوجه بود که شاید همین نشست‌وبرخاست‌ها با عناصر پان ترکی و ایضاً روابط اقتصادی با آن‌ها است که محصولش می‌شود این وادادگی‌ها! به‌هرحال واقعیت کتمان ناپذیر آن است که اگر همین امروز در قفقاز به فرایند وادادگی خود پیان ندهیم؛ هر روز باید با تهدیدات مختلف در بحث تجزیه‌طلبی روبرو شویم! بنابراین بهتر است همین حالا درگیر جنگی که بالاخره درگیر آن خواهیم شد، گشته و کار امروز را به فردا وانگذاریم؛ چرا که امروز فقط یک استقرار نظامی در سیونیک خواهیم داشت که منجر به درگیری نظامی نخواهد شد؛ اما اگر دالان تورانی شکل بگیرد بدون شک در آینده بسیار نزدیک مجبور به درگیری با ترکیه و آذربایجان و اسرائیل در شمال ایران خواهیم گشت. از سوی دیگر بسیار مهم است که ادبیات مقامات ایران در ارتباط با قره باغ همسو و ناشی از یک اتاق فکر باشد.

محمد فتحی زاد روزنامه مردم سالاری، چهارشنبه 25 آبان 1401


نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

  ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پد...