‏نمایش پست‌ها با برچسب آرتساخ. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب آرتساخ. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۱ آبان ۲۴, سه‌شنبه

کار امروز را در قفقاز و سیونیک به فردا موکول نکنیم

درحالی‌که روسیه درگیر جنگ با اوکراین بوده و این اواخر نیز متحمل شکست‌های قابل‌توجهی گشته است؛ عوامل اسرائیل در منطقه



(دستگاه استاندار بادکوبه) با همکاری برادر بزرگ‌تر خود ترکیه که این روزها روابط دیپلماتیک خود با اسرائیل را نیز ازسرگرفته است؛ حلقه فشار را بر دولت غرب‌گرا ایروان فشرده‌تر کرده و اخیراً اخباری منتشر گشت مبنی بر آن که شورایی از اروپا جهت تعیین مرز میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان وارد عمل خواهد شد! غرب به دنبال منافع خود مدت‌هاست که در پی کنار زدن روسیه به‌عنوان میانجی و ایفای نقش با کارت گروه مینسک است. روشن است که اروپا به دنبال جایگزین‌کردن منابع انرژی آذربایجان با گاز روسیه است و مانع اصلی در این مسیر استان سیونیک ارمنستان می‌باشد. در حقیقت روسیه از یک سو اجازه انتقال گاز از مسیر ارمنستان را به آذربایجان نمی‌دهد و از سوی دیگر عملاً تنها اتفاقی که در منطقه قره‌باغ رخ‌داده آن است که کنترل این ناحیه از دست ارمنستان خارج شده و به دست روسیه افتاده است.  از همین روی اروپا در تلاش است تا نخست‌وزیر دست‌نشانده خود در ارمنستان را به معامله سیونیک با منطقه قره‌باغ کوهستانی تطمیع نماید تا هم آذربایجان از ادعاهای خود بر این سرزمین‌های ارمنی‌نشین دست بشورد و هم با پیوستن آذربایجان به نخجوان و ترکیه، از یک سو مسیر انتقال انرژی به اروپا گشوده شده و از سوی دیگر ناتو به آب‌های دریای مازندران برسد! آسیای میانه به‌عنوان محل اتصال ایران و چین و روسیه هدف دیرینه ناتو است. نخستین‌بار بریتانیا با ایده تشکیل اتحادیه‌ای بین کشورهای به قول آن‌ها ترک و بانفوذ دادن یک عنصر یهودی تیار دفتر وزارت امور خارجه خود به دربار عثمانی بازی بسیار هوشمندانه‌ای را در جهت متوقف کردن خرس بزرگ (روسیه) از پیشروی به جنوب آسیا و آسیای میانه که بریتانیا مشغول استثمار آن‌ها بود، طراحی کرد. ناسیونالیسم افراطی نرم‌افزار بازی وزارت خارجه انگلیسی‌ها بود تا مردمی سرخورده را به کشتن مالکین واقعی آن سرزمین (ارامنه، یونانی‌ها و کردها) تشویق کرده و آن‌ها را اجبار و تحمیق نماید به نامیدن خود بنام نوادگان چنگیز، یعنی همان مردمی که کوچک‌ترین شباهتی به همسایه‌های جنوبی اروپایی‌ها و شمالی ما ندارند!

فروپاشی شوروی در دسامبر 1991موجب به‌دست‌آمدن یکی از مهم‌ترین غنیمت‌های بریتانیا شد تا از آن برای محقق کردن بازی خود بهره بگیرد. غنیمتی که از قضا تا کمتر از دویست سال پیش نسل در نسل بخشی از سرزمین نیاکان ما بود. بریتانیا که در مسیر خود ابایی از قربانی کردن ارامنه نداشته و ندارد؛ امروز از جنگ اوکراین نهایت استفاده را برای اغنای متحدان سنتی ارامنه نظیر فرانسه می‌برد تا فشار بر دولت ایروان جهت طاق زدن سیونیک با قره‌باغ تداوم یابد. این بحران‌ها البته معلول بی‌برنامگی و ترس مقامات ایران از دغدغه‌های اداره کشورهای استقلال‌یافته از شوروی است که مانع پذیرش مردمی شده که از زمان استقلال از اتحادیه جماهیر شوروی بارهاوبارها به دنبال بازگشت به آغوش ما بوده‌اند. احتمالاً یکی از مهم‌ترین سرلیست‌های این دغدغه‌ها بی‌حجاب بودن مردم این کشورها و نداشتن توان کافی برای محجبه کردن خواهران اهل آنجاست. حالا اما این موضوع منشأ بحران امنیتی دیگری نیز شده، اسرائیل که سال‌هاست مشغول پرورش بذرهای خود در آذربایجان است امروز محصول خود را برداشت می‌نماید؛ همین‌جا بیخ گوش خودمان! همان بخش خاک نیاکانمان که در صورت اراده 24 ساعت تا پایتخت زیبایش و نوشیدن چای در استکان‌های آرمادو فاصله داریم! اما نه‌تنها به گستاخی‌های همیشگی دولت مردانش پاسخ داده ‌نمی‌شود که عده ای در داخل کارشان شده توجیه و تفسیر پیام‌های تهران و باکو به یکدیگر! نمی‌دانم روح رضاشاه کبیر شاد می‌شود یا نه اما او بود که با تقدیم"غره سو" به رفقای گرمابه و گلستان پازل بریتانیا را تکمیل کرد. شاید این تصمیم رضاشاه نه ناشی از فشار بریتانیا بلکه محصول این ایده والاحضرت بود که در عالم رفاقت باید پاک باخت! اما این باخت او ناشی از هرچه بود باخت پاکیزه‌ای نبود! چگونه می‌توان با دست خود و بدون هیچ درگیری ای خاک به دشمن تقدیم کرد؟! به‌راستی که تفاوت است میان نگاه او و منش ستارخان و باقرخان! اگر با آتاتورک رفاقت نمی‌کرد یا از آن مهم‌تر با کمک بریتانیا کودتا نکرده بود؛ امروز نخجوان با ترکیه هم مرز نبود و آذری‌ها بیش‌ازپیش لنگ ما برای آمدوشد و تأمین نیازهای آنجا! حسین مکی، در جلد ششم کتاب «تاریخ بیست‌ساله ایران» از قول حسن ارفع می‌نویسد: «من عضو هیئت تحدید حدود و حل اختلافات [مرزی بین ایران و ترکیه]     بودم. یک روز که من و یک سرهنگ ترک، بر سر موضوعی مورد اختلاف، با حرارت بسیار بحث می‌کردیم، وی به من گفت: ما ترک‌ها به نظر اعلیحضرت (رضاشاه) اطمینان و اعتقاد کامل داریم؛ سرهنگ ارفع پرونده‌ها و نقشه‌ها را به حضور ایشان ببرد؛ هر چه فرمودند ما قبول داریم! من نقشه‌ها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند، درحالی‌که من نقشه‌ها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشه‌ها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است؛ فلان منطقه چنان است؛ آنجا سخت موردنیاز ماست و از این حرف‌ها؛ ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمی‌فرمایند. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه می‌کند؛ گویی به حرف‌هایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه می‌گویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی؟! عرض کردم: بله قربان! فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چند صدسال [قبل] وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود. مهم نیست که این تپه از آنکه باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم [!]من شرمنده شدم و کاغذها و نقشه‌ها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیئت بود برگشتم. همه منتظر من بودند. تا وارد شدم، پرسیدند: اعلیحضرت چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند ما دوست هستیم [!] این موضوعات در کار نیست [!] تقسیم کنید؛ این طرف تپه که رو به قطور است و اهمیت کمتری دارد، مال ما باشد و آن طرف، مال ترک‌ها. این واقعاً درس بزرگی بود برای من و دریافتم که شاه تا چه اندازه نظربلند، باگذشت و خواهان دوستی و صلح و صفا هستند و حتی برای این موضوع، حاضرند از خاک مملکت هم چشم بپوشند [!]»

تاریخ را نه برای سرگرمی بلکه برای آن می‌نویسند که از آن عبرت گرفته به این موضوع بی اندیشیم که این بار چگونه قصد ضربه به کهن دیار ما دارند و چگونه می‌توانستیم و حالا می باید با این توطئه‌ها مقابله کنیم. دشمنان ما امروز دالانی در مرز ما می‌خواهند تا از یک‌سو هرچه بیشتر منابع انرژی خزر را ببلعند و از سوی دیگر ناتو را در این مسیر جابه‌جا کرده و پایگاهی جدید آنجا بسازند! مقامات ما که هر روز شعار مرگ بر انگلیس سر می‌دهند اینجا دست‌کم به‌اندازه روسیه باید نگران شوند. تحدید قابل‌توجهی است! رزمایش نظامی ایران برای دومین سال پیاپی در مرزهای شمال غربی پس از حمله اخیر بادکوبه به استان سیونیک ارمنستان و اشغال قسمت‌هایی از آن برخلاف تبلیغات داخلی نسخه چندان شفابخشی نیست؛ آذربایجان هنوز از سیونیک عقب‌نشینی نکرده و این موجب گستاخی آن‌ها می‌شود. ناهماهنگی در سیاست خارجی ما نیز عامل تحریک بخش دیگر این درد شده و آن را متورم می‌نماید! برای مثال اگرچه وزارت خارجه مدت‌هاست که سرگرم تأسیس کنسولگری در استان سیونیک و رفت‌وآمدهای دیپلماتیک با مقامات ارمنستان است؛ اما پیام‌هایی نظیر " خط قرمز ما قره‌باغ است نه ارمنی" و یا اشغالگر نامیدن برادران ارمنی ما توسط سفیر ما در یکی از همین کشورهای درگیر مناقشه و تشبیه این مناقشه به درگیری اعراب و اسرائیل، در تحلیل‌های دولت غرب‌گرا ایروان تأثیر می‌گذارد؛ شاید آن‌ها تصور کنند این سخنان نوعی چانه‌زنی و ارسال پیام برای به چنگ آوردن قلب مردم آذربایجان و صدور انقلاب ایران است و کارکردی ضد ارمنی ندارد؛ اما شاید هم برعکس موجب بی‌اعتمادی آن‌ها به ایران و وادادگی بیشترشان به آغوش غرب شود.

ساده‌انگاری است اشغال اندکی از خاک ارمنستان را برای الهام که سال گذشته بازی‌اش در قفقاز با دخالت مستقیم روسیه ناکام ماند؛ پیروزی بنامیم؛ اما او در تلاش برای تسکین بار تحقیر اعمال شده بر خود، با چراغ سبز روسیه رزمایش نظامی در قره‌باغ برگزار می‌کند تا مبلغی از بار انتقادات افکار عمومی در آذربایجان بکاهد؛ همان چیزی که تهران درگیر با اعتراضات خیابانی نیز از آن خوشش می‌آید. باری؛ اما ازآنجاکه این بازی خیلی کش‌دار شده! این بار الهام پا را بسیار بیش از حد خود فراتر گذاشته و در اظهاراتی بی‌سابقه عنوان نموده است «ارتش ما قهرمانی، حرفه‌ای و فداکاری نشان داده است. اگر لازم باشد، دوباره نشان خواهیم داد، به آنچه می‌خواهیم دست خواهیم یافت. همه این را می‌دانند و کسانی که تمرینات نظامی برای حمایت از ارمنستان در مرزها انجام می‌دهند باید این را بدانند! ... برخی از حامیان خارجی ارمنستان می‌خواهند ما را به چیزی متهم کنند. من جواب آن‌ها را دادم. اگر چیز دیگری هم بخواهند به‌هرحال جوابشان را می‌دهم. هیچ‌چیز من را متوقف نخواهد کرد.» نیک می‌دانیم که آنچه ایران پیش‌تر آذربایجان را بدان متهم کرده، تبدیل این کشور به پایگاه اسرائیل و تروریست‌های تکفیری است. باید گفت این سخنان الهام، فازی متفاوت از اقدامات پیشین آذربایجان است؛ اقداماتی نظیر تحریکات دائم رسانه‌ای، تأمین مالی و امنیتی مترسک‌های تجزیه‌طلب، چاپ مطالب خلاف واقع در ارتباط با تاریخ منطقه در کتب درسی و ... اقداماتی مسبوق به سابقه هستند که اگرچه پیش‌تر باید با پاسخ قاطع ایران مواجه می‌شد که متأسفانه این مهم رخ نداد! اما این بار ما با فاز جدیدی از یاوه‌گویی آن هم از زبان شخص اول حکومت بادکوبه مواجه هستیم، تهدید علنی ایران و ارمنستان!

در این شرایط به حق باید پرسید که به‌راستی دیگر باید چه اتفاقی رخ دهد که شاهد عکس‌العمل قاطع از جانب نیروهای مسلح خود باشیم؟ چرا نیروهای مسلح ما بخش اشغال شده استان سیونیک را از دست نیروهای آذربایجان خارج نمی‌کنند تا عواقب زیاده‌گویی را به آن‌ها نشان دهند؟! قره‌باغ را گفتید خاک اسلام است سیونیک نیز همین‌طور؟!!! عالم‌وآدم می‌دانند و به این نکته اذعان دارند که قفقاز خاک تاریخی کشور ما است. وقتی ترکیه به بهانه تهدیدات امنیتی 30 کیلومتر در خاک سوریه پیش می‌رود چرا ایران حداقل به پیاده‌سازی نیروهای تدافعی در استان سیونیک نمی‌پردازد تا تهدیدها بر مرز میان ایران و ارمنستان برای همیشه مرتفع گردد؟ مگر نمی‌گفتید که اگر با اسرائیل در فلسطین و سوریه و لبنان نجنگیم باید در کنار مرزهای خود با آن‌ها مبارزه کنیم؟! بفرمایید امروز نیروهای نیابتی اسرائیل با تسلیحات اسرائیلی خود در شمال ایران جولان می‌دهند و خبری از حضور نظامی ما در این منطقه نیست! سؤال واضحی که متأسفانه هیچ‌کس پاسخ آشکاری به آن نمی‌دهد آن است که اسرائیل تا کنون چند مرتبه از خاک آذربایجان برای حمله به ایران بهره برده است؟!! ترور دانشمندان هسته‌ای و یا عملیات پهپادهای اسرائیلی بر فراز فردو تنها نمونه‌هایی علنی شده از این موارد می‌باشند.

به‌راستی چرا نیروهای نظامی ما در جنوب ارمنستان مستقر نشده یا دست‌کم چرا کمک تسلیحاتی به دولت ارمنستان صورت نمی‌گیرد؟ و چرا از جنبش‌های اجتماعی قفقاز نظیر "جنبش مردمی نخجوان" که خواهان بازگشت به مام میهن هستند حمایت نمی‌شود؟! بادکوبه هر روز یک قرارداد نظامی جدید با اسرائیل امضا می‌کند و با سلاح‌های اسرائیلی قصد در تصرف مرز ایران و ارمنستان دارد و دولت ایران تنها نظاره‌گر اوضاع است! ایران به‌عنوان متحد استراتژیک روسیه و ارمنستان باید خلأ حضور برادر بزرگ‌تر برای ارمنستان را در چنین وضعیتی پذیرا باشد. امروز اگر درگیری ای میان شرق و غرب عالم در جریان است و ایران نیز به دنبال نقش‌آفرینی در این تقابل و ثبت اسم خود در تاریخ، می باید با برهم‌زدن نقشه اروپا  با یک تیر سه نشان بزند؛ اول ناتو را از آسیای میانه دورنگه دارد. دوم از فروش بیش‌ازپیش سرمایه‌های ملی ما در دریای خزر به اروپا که پیش‌تر نیز محل مناقشه با بادکوبه بوده است جلوگیری کند و سوم یک‌بار هم که شده بدون لکنت زبان در برابر زیاده‌خواهی‌ها و توهمات بدوی همسایگان شمالی خود بایستد.

سال گذشته در زمان جنگ 44 روزه علی‌اف در تلویزیون کشورش می‌گفت «از طریق خاک ایران نتوانستند سلاح  به ارمنستان منتقل کنند چرا که ایران کشور دوست و برادر ما است» وی درحقیقت با این اظهارات بار دیگر مشغول تحدید مقامات ایران مبنی بر این موضوع بود که اگر از مسیر خاک شما به ارمنستان سلاح ارسال شود اسرائیل نیز می‌تواند به همین طریق از خاک آذربایجان بر علیه ایران استفاده کند؛ از قضا در همین شرایط نیز سفیر وقت ایران در بادکوبه با تشبیه ارمنستان به اسرائیل و آذربایجان به فلسطین! آن هم در برنامه آذری رادیو تبریز عنوان می‌داشت "فلسطین نیز مانند قره‌باغ از لوث وجود اشغالگران آزاد خواهد شد" انگارنه‌انگار که همین اشغالگران اسرائیلی موشک و رادار و پهپاد به آذربایجان می‌فرستند و اسرائیل نیز چهارمین مقصد بزرگ صادراتی آذربایجان است؟! این مقام دستگاه وزارت خارجه در حالی از ایدئولوژی اسلامی برای آب کردن قند در دل فردی که مهم‌ترین عامل فشار بر شیعیان آذربایجان است، بهره می‌برد که مرحوم آقای حسینعلی منتظری در توضیح مسئله 2130 رساله توضیح‌المسائل خود آورده است «روابط تجاری و سیاسی با بعضی دول که آلت دست دولت‌های بزرگ جائر هستند از قبیل دولت اسرائیل، جایز نیست و بر مسلمانان لازم است که به هر نحو ممکن است با این‌گونه روابط مخالفت کنند و بازرگانانی که با اسرائیل و عمال اسرائیل روابط تجاری دارند، خائن به اسلام و مسلمانان هستند و عمل آنان کمک به هدم اسلام است و بر مسلمانان لازم است با این خیانتکاران، چه دولت‌ها و چه تجار، قطع رابطه کنند و آنان را به توبه و ترک روابط با این نحو دولت‌ها ملزم نمایند» اخیراً در رسانه‌ها عباراتی عین عبارات مرحوم منتظری از جانب آقای نوری همدانی نیز منتشر شد. ازآنجاکه روابط آذربایجان - اسرائیل - ترکیه به یک مثلث عشقی مانند است و چه آذربایجان و چه اسرائیل بدان اذعان داشته و فخر می‌فروشند؛ و ازآنجاکه چه به روی خود بیاوریم و چه نیاوریم بر همه آشکار است که ضرباتی که در یک دهه اخیر اسرائیل به ایران وارد کرده و عملیات هایی که در خاک ایران اجرا کرده از جغرافیای آذربایجان نشئت‌گرفته و این ادعاها که آذربایجان تضمین کرده که اجازه ندهد از خاک کشورش برای حمله به ایران استفاده شود در عمل از جانب آذربایجان تکذیب شده است؛ دیگر حجت شرعی برای قطع هرگونه روابط دیپلماتیک با دولت بادکوبه مدت‌هاست که در دست حکومت ایدئولوژیکی که به‌موجب اصل سوم قانون اساسی آن دولت موظف به «تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام» است، قرار دارد. به همین دلیل جمهوری اسلامی بسیار پیش‌ازاین‌ها باید روابط خود با دولت آذربایجان را قطع می‌نمود. بادکوبه ادعاهای خود در خصوص تمامیت ارضی میهن عزیزمان را در کتب درسی دانش‌آموزان تدریس می‌کند آنگاه ما بر سر حمله به شمال رود ارس استخاره می‌کنیم! بنا بر آمار مؤسسه تحقیقات صلح بین‌المللی استکهلم، میان‌سال‌های ۲۰۱۶-۲۰۲۰، حکومت باکو ۶۹ درصد از تسلیحات عمده وارداتی‌اش را از اسرائیل خریده است. این میزان معادل ۱۷ درصد کل صادرات تسلیحات از اسرائیل در آن سال‌ها می‌شود و ما بازهم با آذربایجان مسامحه می‌کنیم! چرا؟ چون لابی علی‌اف در ایران همچون معاویه قرآن بر سرنیزه کرده می‌گوید به‌جز رئیس دولت در ایران الهام جان تنها رئیس دولت شیعه در دنیا است. به‌راستی تا کی اجازه خواهیم داد که عده‌ای با تکرار مواضع علی‌اف در داخل منافع ملی را بر مسلخ ببرند؟ سفیر جمهوری اسلامی در آذربایجان هم که برای خود پدیده ایست! وی همین یکی دو روز پیش در پیامی در حساب کاربری توییتر سفارت خانه اش "روز ظفر" آذربایجان در قره‌باغ را بدین ترتیب تبریک گفته است «روز پیروزی و آزادسازی سرزمین‌های اشغالی جمهوری آذربایجان که بخشی از سرزمین‌های جهان اسلام است را به دولت و ملت آذربایجان تبریک می‌گوییم. روح شهدا شاد باد» آقای سفیر با این اقدام خود آن هم در اوج تنش‌های میان تهران و باکو به همه نشان داد که ایران و اسرائیل نیز می‌توانند در پاره‌ای از مسائل با هم اشتراک نظر داشته باشند و اگر مسئولین مدبری همچون حضرت ایشان در وزارت خارجه بیشتر شوند شاید یک روز مسائل نظام با اسرائیل بر سر فلسطین و نوار غزه نیز حل شود!

انفعال و عدم واکنش صحیح و قاطع از جانب ایران در خصوص مسائل قفقاز زبانزد خاص و عام است و علت آن را اگر بدون تعارف بخواهیم عنوان کنیم در بدبینانه‌ترین حالت مسئله نفوذ و در خوش‌بینانه‌ترین حالت ساده‌انگاری مسائل است! واقعیت آن است که عده‌ای در ایران آشکارا حافظ منافع باکو بوده و تلاش‌های نیروهای ملی‌گرا و افراد دارای نگاه منطقی را خنثی می‌کنند؛ آن هم با چه بهانه؟ اینکه مثلاً آذربایجان یک کشور شیعی هست و ... وب‌سایت آذری‌ها مقاله‌ای جالب در خصوص انتصاب جمله «قره‌باغ خاک اسلام است» به آیت‌الله خامنه‌ای منتشر کرده و با ساختگی خواندن این نقل‌قول آورده است «هنگامی که به وب‌سایت رسمی رهبری مراجعه می‌کنیم نه در بخش بیانات و نه در بخش استفتائات به چنین جمله‌ای نمی‌توان برخورد. توضیح اینکه دستگاه جستجوی سایت رهبری بسیار دقیق بوده و بیانات ایشان را با جزئیات و در کمترین زمان نمایش می‌دهد. کافی است جمله مزبور را در بخش جستجوی قرارداده و دسته‌بندی بیانات یا استفتائات را انتخاب کنیم. خواهیم دید که چنین جمله ابداً در این سایت رسمی موجود نیست ... برخی از منابع در شبکه‌های اجتماعی اعلام کرده‌اند که برای تحقیقات دانشگاهی و مطمئن شدن از صحت این جمله مستقیماً با دفتر رهبری نیز تماس گرفته‌اند؛ ولی به نتیجه‌ای نرسیده‌اند. به نظر می‌رسد برخی از افراد مغرض و پان‌ترکیست با حیله و نیرنگ و منتسب کردن این جمله به رهبری خواسته‌اند تا ایشان در عمل انجام شده قرار دهند و احتمال دست‌داشتن عوامل اطلاعاتی جمهوری باکو در این بازی فریبکارانه وجود دارد. زیرا تکذیب یا تأیید چنین جمله‌ای پیامدهای سیاسی و بین‌المللی خواهد داشت.» این وب‌سایت در ادامه گزارش خود می‌آورد «برای نمونه وب‌سایتی به نام”یول پرس” که در راستای تجزیه‌طلبی و پان‌ترکیسم فعالیت می‌کند با جعل سخنان رهبری در مورخه 05/05/1372 در جمع مردم تبریز در حال ترویج این جمله دروغین است: " قره‌باغ جزئی از اراضی اسلام است"» به‌راستی چگونه است که عده‌ای به‌راحتی چنین سخنانی را از زبان شخص اول حکومت جمهوری اسلامی جعل کرده و هیچ برخوردی با آنان صورت نمی‌گیرد! چه دست‌های پشت پرده‌ای از این‌ها حمایت می‌کنند؟! در سال 98 همین وب‌سایت آذری‌ها در مطلبی با عنوان «تکرار شکست مفتضحانه عناصر پان‌ترکیست در تبریز با ستون پنجم چه باید کرد؟» به پشت پرده حوادث زشت ورزشگاه یادگار امام پرداخته و می‌نویسد «کنسولگری ترکیه در تبریز پیش‌ازاین در همین زمینه فعال بود. حتی سرکنسول ترکیه قصد حضور در یکی از همین بازی‌ها را داشت. همان‌طور که دیدم ارتباط کنسولگری ترکیه در ارومیه نیز با عناصر ستون پنجم به‌قدری عیان است که در همه میهمانی‌های آن‌ها هم‌ردیف با استاندار و فرماندار، دعوت می‌شوند!» سؤال اساسی در ارتباط با این گزارش‌ها آن است که اساساً مگر مقامات محلی در میهمانی‌های سفارت خانه‌های خارجی شرکت می‌کنند؟!!! همین اواخر که یک استاد دانشگاه و چند هنرمند در مهمانی یک سفارت خارجی شرکت کرده بوند؛ حضرات انواع تهمت‌ها را نثار این افراد می‌کردند؛ اما آن زمان که مقامات محلی مرتکب همین فعل می‌گردند همه رسانه‌ها زبان در کام می‌گیرند! باید متوجه بود که شاید همین نشست‌وبرخاست‌ها با عناصر پان ترکی و ایضاً روابط اقتصادی با آن‌ها است که محصولش می‌شود این وادادگی‌ها! به‌هرحال واقعیت کتمان ناپذیر آن است که اگر همین امروز در قفقاز به فرایند وادادگی خود پیان ندهیم؛ هر روز باید با تهدیدات مختلف در بحث تجزیه‌طلبی روبرو شویم! بنابراین بهتر است همین حالا درگیر جنگی که بالاخره درگیر آن خواهیم شد، گشته و کار امروز را به فردا وانگذاریم؛ چرا که امروز فقط یک استقرار نظامی در سیونیک خواهیم داشت که منجر به درگیری نظامی نخواهد شد؛ اما اگر دالان تورانی شکل بگیرد بدون شک در آینده بسیار نزدیک مجبور به درگیری با ترکیه و آذربایجان و اسرائیل در شمال ایران خواهیم گشت. از سوی دیگر بسیار مهم است که ادبیات مقامات ایران در ارتباط با قره باغ همسو و ناشی از یک اتاق فکر باشد.

محمد فتحی زاد روزنامه مردم سالاری، چهارشنبه 25 آبان 1401


۱۳۹۹ آذر ۲۱, جمعه

حوادث قره باغ و زخم هایی که هر از چندی دوباره سر باز می کنند!

در حالی که ایرانیان مشغول انتخابات آمریکا بودند و سرگرم بازی رسانه های اصلاح طلب در مورد رکود و ارزان شدن مسکن  و قیمت دلار و خلاصه هر چیز دیگری که از برکات خیالی پیروزی شکننده و قطعی نشده جو بایدن در انتخابات آمریکا روی داده ، روسیه بالای سرمان استقرار نظامی پیدا کرد! چین در جنوب، روسیه در شمال! جنگ قره باغ از اول هم بازی اسرائیل بود! هنوز یک صده هم از آخرین اشغال ایران بدست متفقین نگذشته است که سایه دو ابر قدرت جهانی بازهم بر سر مردم منطقه سنگینی می کند! براستی خداوند یار و یاور مردمانی باد که اکنون سایه حضور نیروهای نظامی خارجی در سرزمینشان را بر سر خود احساس می کنند. این که خانه خود را رها کنی یا آتش زده به سرزمین دوست و همسایه خود پناه ببری، بخوبی نشان دهنده آن است که دیگر امیدی به مشاهده رنگ شادی در خانه ات نداری! آتش می زنی تا شاید ققنوسی از دل خاکستر آن پرکشیده و زایشی نوین و دورانی متفاوت از آنچه که امروز شاهدش هستی نظاره گر باشی! مناطق مورد توافق در توافق نامه اخیر میان مقامات آذربایجان، روسیه و نخست وزیر ارمنستان چه محل حضور نظامیان روس باشد چه نظامیان آذربایجانی، آنچه که قطعی و غیر قابل انکار است؛ عدم خشنودی مردم محلی (ارامنه قفقاز) از اشغال سرزمین خود به  دست نیروی های بیگانه است! اخیرا پوتین در یک مصاحبه تلوزیونی عنوان داشته «اوضاع قره باغ قبل از جنگ بحرانی بود. انجام مذاکرات در چارچوب گروه مینسک و سازمان امنیت و همکاری اروپا غیر ممکن بود. طبق قوانین بین المللی قره باغ همیشه بخشی جدایی ناپذیر از آذربایجان بوده است و اتحادیه نظامی CSTO نمی توانست مداخله کند چون هیچ تعدی به ارمنستان صورت نگرفته بود» جدای آنکه یک بالگرد روسیه پیش از انعقاد قرارداد آتش بس در قلمرو حاکمیت ارمنستان بوسیله ارتش آذربایجان ساقط شد که به روشنی اظهارات رئیس جمهور روسیه در عدم تعدی به خاک ارمنستان را زیر سوال می برد؛ اظهارات وی در خصوص جدایی ناپذیری قره باغ از آذربایجان آن هم مطابق قوانین بین المللی آدمی را عمیقا به فکر فرو می برد. چرا که همین قوانین مورد اشاره در مواد 1 و 2 و 55 و 73و74و77  منشور سازمان ملل، میثاق حقوق بشر سال 1966 سازمان و قطعنامه‌های شورای امنیت (از جمله قطعنامه‌های 1514و 1803)  حق ملت ها برای تعیین سرنوشتشان را به رسمیت می شناسد. اما این مواد و قوانین بمانند بسیاری دیگر از حقوقی که برای انسان تعریف شده زیر پا نهاده شده و بار دیگر این موضوع برای همه ثابت می گردد که حقوق بشر دست کم در قاره آسیا کلماتی تهی از معنی بوده و زیر چکمه مناسبات اقتصادی و منافع قدرت های منطقه ای له می شود! در حال حاضر رسانه های مطرح بین المللی روسیه ترکیه و آذربایجان را پیروز جنگ، ارامنه و ایران را طرف شکست خورده خطاب می کنند. در خصوص وضعیت فعلی ایران می توان گفت که اگرچه استقرار نیروهای مسلح کشورمان در مرزهای شمالی برای ما موجبات دلگرمی و قوت قلب است؛ اما روسیه نه آذربایجان است و نه ترکیه که بتوان پاسخی  در خور به زیادی خواهی هایشان داد! واقعیت غیرقابل انکار دیگر آن است که متاسفانه شرایط ایران در جامعه بین الملل و وزن کشی های منطقه ای به نحوی نیست که بتواند با حضور بلند مدت روسیه در منطقه مقابله نماید! در حقیقت حضور مستقیم روسیه در شمالی ترین مرزهای این کشور اگرچه ممکن است در برابر ایالات متحده و همچنین اپوزیسیون جمهوری اسلامی برگ برنده ای برای نظام تصور گردد. اما تاریخ نشان داده که هرگاه روسیه به مرزهای شمالی ما نزدیک گشته، در پی ایجاد مقدمه حضور دراز مدت خود در منطقه بوده است! شاید اگر دستگاه سیاست خارجه مان بمانند بخش بسیار قابل توجهی از ایرانیان و صد البته مردم جهان استقلال جمهوری آرتساخ را به رسمیت شناخته و نیروهای مسلح به بهانه حضور تروریست های تکفیری در مرزهای شمالی خود از گزینه اقدام نظامی در بیرون از کشور بهره می گرفتند! بقول آذر قاسملی رئیس مجمع عالی حزب رئال آذربایجان ، حضور نظامی روسیه در این کشور مجددا احیا نمی شد! عدم نقش آفرینی نظامی ایران در این درگیری را شاید بتوان با دلایلی نظیر تلاش هدفمند اسرائیل برای گشودن پای ایران به یک درگیری نظامی پیش از خروج احتمالی ترامپ از کاخ سفید توجیح کرد اما عدم پشتیبانی لوجستیک و تسلیحاتی از ارامنه ای که در دفاع از تمامیت ارضی سرزمین ما خون ها داده اند، به لحاظ امنیتی با چنین دلایلی قابل توجیه نیست! زیرا نباید این نکته را به فراموشی سپرد که در سال 1920 هم که ارتش سرخ وارد باکو شد ،  تنها دو دهه زمان برد تا روسیه از مرزهای شمالی کشورمان عبور کرده و ضمن نقض تمامیت ارضی ایران با راه اندازی جمهوری مهاباد در کردستان و جمهوری خودمختار آذربایجان در ایران تلاش ناکامی در جهت تجزیه سرزمینمان انجام دهد! اگرچه دنیا دیگر در شرایط جنگ جهانی اول قرار ندارد. اما! انزوای بین المللی، حضور اسرائیل به عنوان یکی از بازیگران اصلی مناقشه قره باغ و همچنین تلاش های اخیر چین در جهت حضور بلند مدت در مناطق گوناگون ایران از جمله نواحی جنوبی برای چند دهه آینده، بر شدت نگرانی های هر  نگاه ناظری می افزاید! این درحالیست که خشم عمومی در ارمنستان و نامشروع خواندن این توافق از سوی جامعه مدنی ارمنستان به علت عدم نقش پارلمان این کشور در بررسی و تصویب این توافق نامه این فرصت را به ایران می دهد تا با یاری افکار عمومی ارمنستان حضور نظامی خود در منطقه قره باغ را با عنوان صلح بان رسمیت بخشیده ، ضمن جلوگیری از اجرای نقشه اسرائیل در اتصال کریدور پان ترکیسم در شمال و شمال غرب بهم،  فرصت یاری رسانی به هم وطنانمان در فراسوی مرزهای سیاسی را غنیمت شماریم!

 آنچه که در ادامه دنبال می کنیم بیش از هر چیز ناظر بر رفتار جامعه در مواجه با بحران های امنیتی در مرزهای شمال غربی کشور است و قصد دارد نگاهی تاریخی به مناقشه قفقاز داشته و ضمن واکاوی مفهوم  “هویت” تحلیلی در رابطه با ایدئولوژی پانترکیسم و اقدامات بایسته در جهت برخورد و کنترل با آن ارائه دهد. انگیزه این کار نیز بحث ها و مجادلات فراوانی بوده که در چهل روز گذشته در شبکه های اجتماعی، رسانه ها و حتی کف خیابان ها در این رابطه پدید آمد! در این مناقشه که هرکس بر پایه گرایشات نژادی، تعصبات مذهبی و مجادلات تاریخی حکمی در رابطه با حق مالکیت این مناطق برای یکی از دول ایران و ارمنستان و آذربایجان صادر می کرد؛ جدای از آن هایی که اعتقاد به وزن کشی خیابانی داشته یا تریبون ها و رسانه های ریز و درشت فارسی و غیرفارسی زبان در اختیار داشتند. دست کم بخش قابل توجهی از ایرانیان همچون عمده مردم سراسر جهان خودمختاری قره باغ جنوبی را به رسمیت شناخته و تجاوزات ترکی آذری تروریستی اخیر به این منطقه را محکوم نمودند. ریشه این گرایش نیز آشکار و به علت مناسبات تاریخی، حسن همجواری و البته میهمان نوازی دو ملت ایران و ارمنستان در حق یکدیگر است.

از سنگ نوشته هایی نظیر بیستون اینچنین بر می آید که ایرانیان به عنوان قدیمی ترین ساکنین منطقه همواره از منطقه ای با نام ارمنستان یاد کرده اند! اما به گواه همین مردم و البته به گزارش تاریخ نگاران و همچنین با بررسی نقشه های سیاحان و جغرافی دانان از ایران و اران بوضوح  می توان دریافت که آذربایجان سرزمینی بوده که از شمال به اران از جنوب غرب به آشور از غرب به ارمنیه و از شرق به مغان و گیلان محدود گشته و پایتخت آن گجستک بوده است. در حقیقت نام گذاری آذربایجان بر مناطقی در شمال رود ارس که هرگز آذربایجان نام نداشته به یکصد سال پیش بازمی گردد! پیش از آن آذربایجان همواره سرزمینی بوده در جنوب رود ارس که نامش از نام فرماندار “ماد” این منطقه در زمان هخامنشیان گرفته شده که فرمانده نیروهای ماد آلبانی و ساکاسنس بوده است و معنای نام وی نگهدارنده آتش می باشد و آنچنان که از اوستا بر می آید؛ این نام نام یکی از فروهر ها بوده است. اقرار علیف مورخ اهل جمهوری آذربایجان در کتاب خود با عنوان تاریخ آتورپاتکان می نویسد «در آتورپاتکان جریان آمیزش تیره های پیشین همچون گوتیان، لولوبیان،  هوریان و ماناییان و دیگر تیره ها با مادها ادامه داشت و در نتیجه تقریبا در اواخر سده نخست پیش از میلاد در این سرزمین قوم جدیدی بوجود آمد و در این زمان بود که مفهوم سرزمین آتورپاتکان پدیدار شد که واژه آذربایجان بر اساس قانون دگرگونی زبان دگرگون شده آن است! دوره تشکیل آتورپاتکان در تاریخ گسترده ما مرحله پر اهمیتی است و آتورپاتکانیان ایرانی زبان با تیره های پیشین منطقه که هنوز در استان های شمالی و غربی فلات ایران می زیستند در آمیختند و نسلی را پدید آوردند که آذربایجانیان امروزه مستقیما از نژاد آناناند» یاقوت حموی جغرافی دان و تاریخ نگار عرب زبان در مورد آذربایجان نوشته است:« ابن مقفع گفتهاست آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارنده آتش میشود و این درستتر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بودهاست  مردم آن نیکورویاند و گونههای ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمیفهمد.» زبان باستانی مردم این منطقه آذری نام دارد که احمد کسروی درباره آن کتاب ارزشمند «آذری یا زبان باستان آذربایجان» را به رشته تحریر درآورده است. پوست مردم این منطقه سفید و گونه هایشان سرخ است! درحالی که ترکان از نژاد زرد بوده و بلحاظ ظاهری تفاوت فاحشی با مردم منطقه دارند.

حضور ترکان در آذربایجان به قرن ها پس از یورش مسلمانان به ایران و فتوحات آنان باز می گردد و اوج این حضور مربوط به دوره حکومت سلجوقیان در ایران است. از این دوره به بعد شاهد نفوذ زبان ترکی در منطقه هستیم و این نفوذ دگرگونی هایی در زبان مردم منطقه ایجاد می نماید. اما با وجود تمام این دگرگونی ها هنوز هم ترکی نامیدن زبان مردم این منطقه که در غیاب برنامه های فرهنگی مکفی و پاسخگو از سوی حکومت حاضر برای بها دادن به قومیت های ایرانی تحت تاثیر رسانه های بیگانه کشور ترکیه قرار گرفته اند؛ کاری ناصواب و مملو از اشکال است! چرا که حتی زبان مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز بطور حقیقی ترکی نیست! اگر بخواهیم این ادعا را محک بزنیم باید به مقایسه زبان مردمان ترکمنستان و قزاقستان و تاتارستان و اویغورها و حتی فراتر از آن مغولستان و چین با زبان مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان بپردازیم! بررسی های زبان شناسی بر روی زبان مردم ترکیه که البته بوضوح تفاوت فاحش و آشکار با زبان مردم آذربایجان دارد تا جایی که به کمک این زبان نمی توان با مردم تبریز و ارومیه و اردبیل و یا حتی باکو ارتباط موثری ایجاد نمود؛ نشان می دهد که زبان رسمی مردم ترکیه محملی ست از زبان های مختلف از جمله ترکی، عربی، فرانسه، فارسی، ایتالیایی، انگلیسی و صد البته زبان شیرین آذری! تاثیر زبان فارسی در دوران عثمانی بر ترکیه و زبان مردم ترکیه بسیار بسیار پیشتر از امروز بوده است چرا که در دوره ای طولانی زبان رسمی دربار سلاطین عثمانی به پیروی از دربار سلجوقی فارسی بوده است! اگرچه رفعت یالچین بالاطه، فارغالتحصیل ادبیات فارسی و استاد بازنشسته درسهای عثمانی، علت علاقه مردم آناتولی به ادبیات فارسی را آسان بودن و آهنگین بودن این زبان می داند. اما نباید نقش ساکنان بومی اصالتا ایرانی کرد این منطقه را که بشدت بر حفظ فرهنگ و زبان ایرانی خود تاکید دارند؛ در این نفوذ فرهنگی نادیده گرفت. با این وجود باید بدین مسئله نیز توجه داشت که اگرچه زبان از عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت انسان است. اما نباید بدان به عنوان تنها عامل هویتی نگاه کرد و وجود تفاوت های فاحش زبانی در زبان مردم اناتولی با ترکی یا نفوذ زبان هایی نظیر فارسی در زبان مردم این منطقه را اسبابی برای نقض ادعای دستگاه ایدئولوژیک این کشور بر اصالت ترک مردم خود اعلام کرد! مگر نفوذ عربی در زبان مردم ما به مفهوم عرب بودن ماست که نفوذ زبان فارسی در آناتولی ترک بودن کسی را زیر سوال ببرد؟! متاسفانه این موضوع برای عامه مردم روشن نیست که مفهوم هویت از عناصر گوناگونی نظیر ملیت، نژاد و البته زبان تشکیل شده است و ترکیب این عناصر با هم است که هویتی بنام ارمنی، ایرانی، ترک، عرب و ... را ایجاد می نماید. بر همین مبنا بهتر است پیش از آنکه بر خود و یا دیگری برچسبی نژادی بزنیم به چیستی مفهوم “هویت” و ابعاد گوناگون این واژه بیاندیشیم. نتایج مطالعات  ژنتیکی از جمله بررسی ای که در سال 2003 بر روی مردم ترکیه انجام شده نشان می دهد که این مردم با وجود خویشاوندی زبانی و همسایگی تاریخی با مغول ها ارتباط ژنتیکی خاصی با آنان ندارند! بهطوریکه میزان اختلاف ژنتیکی ترکها و آلمانیها با سه گروه اصلی مغول به یک اندازه بودهاست! این موضوع به تنهایی و بخوبی نشان می دهد که قائل بودن هویت ترک برای مردم آناتولی امری ساختگی و برآمده از تصمیم گیری ها و نگاه های سیاسیست! با این حال لازم به تاکید مجدد است که نفی عناصر هویتی ترکی نظیر خویشاوندی زبانی و فرهنگی بر مردم این منطقه همان قدر جعلی ست که انتصاب هویت ترک بر آنان! دلیل نفوذ فرهنگی و زبانی ترکان در ترکیه بمانند بسیاری دیگر از نواحی غرب آسیا تضعیف خلفای عباسی در صده های سوم و چهارم هجری قمری و در نتیجه حمله اقوام و قبایل ترک از جمله سلجوقیان به قلمرو جهان اسلام بود که موجب شد مناطق غرب آسیا به زیر سیطره حکام ترک درآیند. بر پایه مطالعات ژنتیکی در منطقه، حضور ترکان  از  لحاظ شارش نژادی تاثیر بسیار ناچیزی ایجاد کرد. اما در برخی نواحی نظیر ترکیه امروزی که از بنیان های فکری و فرهنگی استواری برخوردار نبوده و بزرگانی چون فردوسی را در دامن خود نپرورانده بودند تا فرهنگ بومی منطقه را حفظ کنند؛ باعث از دست رفتن بسیاری از آداب و سنن و فرهنگ مردم گردید. در عوض در مناطقی نظیر ایران که مملو از عناصر، ابزارها و کوشندگان فرهنگی و هویتی بود؛ این ترکان بودند که تحت تاثیر فرهنگ ایرانیان قرار گرفته و بلحاظ فرهنگی و اخلاقی خوی اجداد خود را بفراموشی سپردند! سند این مدعا نیز مردمان هزاره افغانستان هستند که از لحاظ نژادی قرابت بیشتری با مغولان دارند تا مردم ترکیه! اما حتی به ترکی هم صحبت نمی کنند و زبانشان دری است. بنا بر گواه تاریخ نگاران و زبان شناسان اگرچه بنیانگذاران حکومت عثمانی از ترکان غز بودند؛  اما آن ها نیز بمانند ترکان حاکم در  دوره های گوناگون در ایران و یا خلفای عرب در دوران زعامت جانشینان پیامبر، اداره دیوان خود را به ایرانیان سپرده و همانطور که پیشتر عنوان شد زبان رسمی دربارشان را فارسی قرار دادند. این موضوع موجب آن گشت که تا پیش از فارسی زدایی آتاتورک و ترک های جوان از زبان مردم آناتولی، در فرهنگ عثمانی و آنچه که امروز بدان ترکی می گویند؛ بیش از 50 هزار واژه فارسی و عربی فارسی شده وجود داشته باشد. این موضوع بوضوح بیانگر آن است که روند ترکی شدن ترکیه بیش از آنکه بر پایه حقیقت باشد بر پایه سیاست های استعماری دول استعمارگر است! در حقیقت در دوران بسط استعمار بریتانیا در آفریقا و آسیا یکی از نگرانی های بریتانیا در آسیا رخنه روسیه کبیر به مستعمرات این سلطنت در هندوستان و نفوذش در ایران بود! بنابراین وزارت امورخارجه بریتانیا به پیشنهاد جاسوس و کارگزار خود آرمین وامبری درصدد آن برآمد تا کمربندی از آلتایی زبان ها را در جنوب روسیه ایجاد کند. زبان های آلتایی یک خانواده زبانی پیشنهادی بود که گستره آن از مغولستان تا دربار عثمانی گسترده بود و ابدا کننده آن سیاح و جهانگرد یهودی مجار، آرمین وامبری بود! وامبری از عوامل نفوذی بریتانیا در دربار عثمانی بوده و در مقام رایزن دولت عثمانی در خدمت رجالی چون حسین دایم پاشا و فواد پاشا بوده اما در باطن به لرد پالمرستون و وزارت امورخارجه بریتانیا خدمت می کرد. وی بنیانگذار نظریه پانترکیسم بود که محتوای آن یکی کردن همه سرزمینهایی است که ساکنان آن به یکی از زبانهایی که ریشه آنها به زبانهای آلتایی میرسد صحبت می کنند. کتاب «سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه» از جمله آثار اوست.

 با افول قدرت امپراتوری روسیه در پی وقوع جنگ های داخلی و در نهایت انقلاب کبیر سوسیالیستی، یک خلا قدرت در منطقه قفقاز شکل گرفت که موجب رشد و بسط پانترکیسم در خارج از مرزهای عثمانی گردید! این خلا قدرت ابتدا موجبات شکل گیری و فروپاشی زودهنگام جمهوری دموکراتیک قفقاز را فراهم آورده و اسباب آن گردید تا در 26 مه 1918 در گرجستان جمهوری دموکراتیک گرجستان اعلام استقلال نماید و در 28 مه 1918 اولین جمهوری ارمنستان در ایروان اعلام موجودیت کند که در همین تاریخ نیز شورای ملی آذربایجان (متشکل از احزابی نظیر مساوات و ائتلاف سوسیالیستی اسلامی و ...)  در شهر تفلیس اعلام استقلال نموده و چند ماه بعد با انتقال به شهر گنجه و به علت تحت تصرف قرار گرفتن باکو توسط بلشویک ها گنجه را پایتخت خود قرار دهند. اعلام استقلال آذربایجان با این پشتوانه صورت می گرفت که دول عثمانی و آلمان قصد داشتند تا در خلا حضور روسیه خود را به کرانه های دریای خزر برسانند! بنابراین در مه 1918 دولت عثمانی بر علیه ارمنستان وارد جنگ شده و رسما معاهده برست-لیتوفسک را زیر پا نهاد. در واکنش به لغو معاهده از سوی آلمان و عثمانی و همچنین خلا حضور روسیه در منطقه! دولت بریتانیا ژنرال لیونل دانسترویل را از ایران به باکو گسیل داشت و دولتی نو در این منطقه روی کار آورد. در این میان انور پاشا در ترکیه لشکری با عنوان اردوی اسلام تدارک دیده و راهی باکو کرد که توانست در 15 سپتامبر 1918 این شهر را فتح کند و دولت دست نشانده خود را بر این مناطق حاکم کند. چندی بعد در ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸ میلادی دولت عثمانی که توان ادامه جنگ نداشت ، تقاضای ترک مخاصمه کرد. این آتشبس موقت که به پایان جنگ انجامید، سقوط سیاسی انور پاشا را به دنبال داشت و در پی این سقوط اردوی اسلام نیز با شتاب از هم پاشید. اما در نهایت و در نتیجه این جنگ ها و ترک مخاصمه و صد البته خلا حضور ایران و روسیه در منطقه قفقاز، حکومتی محلی بنام جمهوری خلق آذربایجان شکل گرفت و حدود 23 ماه بر نواحی ای از قفقاز حکمرانی کرد. بنابر گزارش فیروز کاظم زاده مجلس آذربایجان در این دوره 120 عضو داشت که 21 عضو آن از ارامنه و نمایندگانی از مردمان روس، لهستانی، یهودی و آلمانی در آن حضور داشتند. اما اکثریت مجلس در دست حزب مساوات قرار داشت که برنامه اش اتحاد کشورهای اسلامی تحت رهبری ترکیه بود. خسروبیگ سلطانف از پانترک های نزدیک به مساوات و وزیر دفاع وقت جمهوری خلق آذربایجان در اواخر عمر این حکومت یعنی در سال 1920 نزدیک به 30000 نفر از ارامنه شهر شوشی را کشته و شهر را ویران کرد. هدف از این اقدام تغییر نسبت جمعیتی در منطقه بود چرا که سرشماری دولتی سال 1926 دولت روسیه نیز نشان می دهد که 6 سال پس از این کشتار هنوز هم ارامنه با 12.2 درصد بزرگترین اقلیت نژادی منطقه موسوم به آذربایجان هستند که در مجموع 37.9 درصد مردمش در تعریف دولت وقت از آذری قرار نگرفته و اقوامی مستقل هستند.  موسایف یکی از اعضای حزب کمونیست آذربایجان این واقعه را این گونه شرح میدهد: «کشتار بی رحمانه زنان، کودکان و افراد سالخورده بی دفاع شروع شد و ارمنیان به صورت انبوه مورد کشتار قرار گرفتند و دختران زیبای ارمنی پس از تجاوز به آنها کشته شدند. به دستورخسروبیگ سلطانف کشتار بیش از شش روز ادامه یافت و خانهها در قسمت ارمنی نشین غارت و ویران شد» چند  ماه پس از این جنایت، لنین بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی  با هدف مرتفع ساختن احتیاج روسیه از طریق نفت جمهوری خلق آذربایجان، هم زمان با قیام ضد دولتی مردم برعلیه حکومت موسوم به “جمهوری خلق آذربایجان ”دستور نابودی این حکومت محلی را صادر و ارتش سرخ آن را فتح نموده، از 12 مارس 1922 آن را بخشی از “جمهوری فدراتیو سوسیالیستی قفقاز جنوبی شوروی ” اعلام می نماید. با این فتح سایه شوم سیاست های اصلاح نژادی موقتا و تا حدودی از سر ارامنه کم و کشتار و تبعیض بیشتر متوجه سایر اقلیت های منطقه از جمله فارسی زبان آران می گردد! آنچنان که آمارهای دولتی نشان می دهند؛ تالش های آذربایجان در سال 1926 حدودا 3.3درصد و در سال 2009، 1.3 جمعیت این کشور را تشکیل داده اند! مطابق همین آمارها جمعیت تات ها نیز از 1.2 درصد در سال 1926 به 0.28 درصد در سال 2009 کاهش یافته است! با این حال نسل کشی 1.5 میلیون ارمنی ساکن

کشتار ارمنی‌های ارزروم، عکاس ویلیام ساچتلبن نوامبر ۱۸۹۵

ارمنستان غربی در خلال جنگ جهانی اول  و بر پایه طرح و برنامهریزی مسنجم سردمداران عثمانی در اجرای سیاستنژادپرستانه حزب حاکم اتحاد و ترقی ( ترکهای جوان ) بقدری وحشتناک است که نام هیچ حکومتی به مانند دولت عثمانی و در حال حاضر ترکیه امروزی با کلمه نسل کشی گره نمی خورد! ارامنه، آشوریان، یونانیان و کرد ها از آن زمان تا به امروز همواره  هدف اصلی کشتار و نسل کشی حاکمان عثمانی و جانشینانشان در ترکیه امروزی قرار گرفته اند! اقداماتی که متاسفانه در سکوت تلخ و مطلق قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای شکل گرفته و نشانی از پایان و توقفشان دیده نمی شود! شایان ذکر است که متاسفانه قتل، تجاوز و غارت همواره سه فاکتور اصلی رفتار عثمانیان در مواجهه با مردمی ست که هم خون آن ها نیستند. گواه این مدعا مردم تبریز در قرون 16 تا 19 میلادی هستند که در خلال جنگ های میان صفویان و عثمانی ها بارها قربانی تهاجم همسایگان غربی خود گشتند. مطابق گزارش مورخین وحشیانه ترین کشتار مردم آذربایجان و تبریز توسط عثمان پاشا و تصرف دیگر بار تبریز در سال ۹۹۳ ه و در اوج ضعف صفویه و پادشاهی سلطان محمد خدابنده صفوی انجام شد. قاضی احمد قمی قصاوت ترک ها در این حجمه را اینچنین گزارش کرده است: «تمامی ینکچریان خود را به کوچهها و محلها انداخته، هر کس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانیده و از دیوار باغچه به خانهها درآمده هرکس را که در نقبها و زیرزمینها پنهان شده بود، بیرون آورده به قتل رسانیدند(...) قریب هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده، صد نفر از پیر زنان طعمه شمشیر ساختند و چند تن از سادات صحیح النسب و علما و صلحا در این قتلعام شربت شهادت چشیدند و اطفال شیر خواره را پای به شکم نهاده به عالم آخرت رسانیدند و موازی هفت هشت هزار نفر از ساده رخان مهلقا و دختران سمن سیما و زنان حور لقا و اطفال مسلمانان از تبریزیان اسیر نموده در” میانه” خرید و فروخت نمودند. (...) مجملاً از ظهور اسلام تا غایت، این نوع قتلعامی بر زمره مؤمنین سمت ظهور نیافته بود و هیچیک از سلاطین کفر جرأت به این امر شنیع نکرده بودند که از این عثمان [عثمان پاشا] بی ایمان نسبت به مسلمانان صادر شد
» مورخین عثمانی بارها در گزارشات خود از
طراحی از جهانگرد اروپایی که شاهد آزادی تبریز در ۲۱ اکتبر ۱۶۰۳ بود.

جنایات ترکان در تبریز یاد کرده اند از جمله پچوی که می نویسد «به فرمان عثمان پاشا قتل عام اهالی تبریز اغاز شد . سادات و شرفا و بازرگانان و ارباب صنعت و هر که در شهر بود جمله را در سه شبانه روز از دم شمشیر گذراندند» اما دردناکترین گزارش از قتل عام در مردم تبریز از آن مصطفی سلانیکی افندی است که آورده: «مردم [تبریز] هر گاه عساکر را تنها میدیدند، درصدد انتقام برمیآمدند. مردم در دل عقده داشتند و به دنبال بهانه بودند تا داد خود را بستانند. از این رو به خواست خدا، بر زبان عساکر چنین جاری شد که این مردمان ستیزهجو را باید قتلعام کرد و الّا اینها نه مطیع میشوند و نه تن به قبول حق میدهند [...] ناگهان یک روز آشوب و واویلایی به پا خواست، عامة عساکر اسلام سلاح بر گرفته و گفتند قتلعامی به پا خواستهاست [...] نخست شهر غارت و یغما شد و همراه با نهب و غارت، قتلعام مردم نیز عملی شد.» آری کافر نام نهادن و بنام اسلام دست به سلاح کشیدن بر روی مردم بیگناه میراثیست که ترکان امروزی از اجداد خویش در عهد عثمانی دریافت کرده اند!

 همانطور که پیشتر بحث شد پانترکیسم سیاستی بود که با هدف کنترل روسیه و بوسیله عوامل انگلستان پیاده سازی شد. اما بجای بریتانیا، روس ها از این سیاست در جهت دستیابی به مطامع خود بهره جستند! در سال 1936 بدستور استالین زبان مردم “جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان” آذری نام گرفته و ساکنان آن آذربایجانی خوانده شدند! و این درحالی بود که همانطور که پیشتر ذکر آن رفت آذربایجان منطقه ای در جنوب رود ارس بود نه شمال آن! آنتونی دنی کین ژنرال ارشد نیروهای روس در خاطرات خود با عنوان مقالاتی درباره مشکلات روسیه می نویسد : «در جمهوری آذربایجان همه چیز مصنوعی بود غیر واقعی! نام آن برگرفته از نام ولایتی ایرانی است! منطقه ای مصنوعی که شامل سرزمین زاتاکازان لزگیها مناطق ایالات ارمنی و تاتار نشین الیزابت پل و باکو بعلاوه منطقه روسی مغان تحت لوای سیاستی ترکی بمنظور اجرای اهداف پانترکیستی! دولتی مصنوعی! » جعلی بودن نام آذربایجان بر این نواحی بقدری آشکار است که مراجعه به نوشته های عباس قلی آقا بیگ خانوف پدر تاریخنگاری جمهوری آذربایجان هم نشان از آن دارد که وی نیز از نام آذربایجان بر مناطق شمالی رود ارس استفاده نکرده است و نام کتاب تاریخ خود درباره مردم زادگاهش را «گلستان ارم تاریخ داغستان و شیروان» نام نهاده! نکته بسیار جالب درباره این نام گذاری آن است که این کار حدودا سه سال پیش از اشغال ایران بدست روسیه در خلال جنگ جهانی دوم رخ داده است! در آن زمان روسیه که بر نفت مناطق شمالی ایران طمع داشت  با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در 11 شهریور 1324 خورشیدی بر خلاف انگلستان قوای نظامی خود را از ایران خارج نکرد؛ بلکه جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد را در کردستان و حکومت خودمختار آذربایجان به رهبری پیشه وری را در آذربایجان روی کار آورد! از جمله اسناد حزب کمونیست شوروی با برچسب فوق العاده مهرمانه سندیست که در شش ژوئیه 1945(پانزده تیر ۱۳۲۴) در کمیته مرکزی این حزب به تصویب رسیده و امضای ژوزف استالین پای آن دیده می شود و دستور ایجاد جنبش های تجزیه طلبانه در آذربایجان و جنوب دریای خزر را صادر می نماید! جمیل حسنلی، از پژوهشگران جمهوری آذربایجان که در باکو زندگی میکند و کتابهایش را بر اساس اسناد به جای مانده از آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی نوشته، اقدامات این کشور در پایان جنگ جهانی اول را چنین شرح میدهد:

«تقریبا یک ماه بعد از پایان جنگ، سیاست مسکو در قبال آذربایجان ایران شفاف تر شروع به رخ نمودن کرد. در ۱۰ ژوئن هیئت وزیران شوروی طرحی سری تصویب کرد که بر مبنای آن شعبه تمام موسسات اقتصادی آذربایجان شوروی در شهرهای بزرگ آذربایجان ایران تاسیس شود. این تصمیم، سرمایه گذاری بزرگی را می طلبید. طبیعی است که حکومت شوروی بدون داشتن برنامه ای گسترده برای آینده این منطقه این سرمایه عظیم را به این مسئله اختصاص نمی داد. این پروژه ای عظیم بود و رهبری یک حکومت در حالی که خود این کشور نیاز به سرمایه برای ترمیم ویرانه های جنگ داشت، تصمیم به ایجاد شعبه های موسسات صنعتی خود در دولتی دیگر می کرد.۱۱ روز پس از این تصمیم یعنی ۲۱ ژوئن، کمیته دفاعی دولت شوروی مخفیانه تصویب کرد که در جنوب خزر و آذربایجان ایران عملیات زمین شناختی برای اکتشاف نفت انجام شود. این طرح نیز طرحی بزرگ بود و نیاز به سرمایه بزرگی داشت.»

جمیل حسنلی ادامه می دهد: «در شش ژوئیه مجددا سند سری دیگری در حزب کمونیست بلشویک اتحاد شوروی برای ایجاد جنبش های تجزیه طلبانه در آذربایجان ایران و جنوب خزر تصویب شد. همه این اسناد امضای استالین را داشت و او مستقیما در این موضوع نقش داشت. در سند شش ژوئیه آشکارا گفته میشد که برای توسعه حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی، حزبی ملی تشکیل شود و به باقروف، تیمور قلی اوف و میرزا ابراهیموف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروی سپرده شده بود که اقدامات لازم در این زمینه را انجام دهند.» سرکوب گروههای مسلح فعال در منطقه، تبلیغات گسترده از طریق راهاندازی انجمن دوستی ایران و جمهوری آذربایجان شوروی، انتشار مجله مصور و سه روزنامه در آذربایجان، اهدای دستگاه چاپ به حزبی که قرار است با نام «فرقه دموکرات آذربایجان» تاسیس شود و حتی تعیین حداقل تیراژ این نشریات که نباید از ۳۰ هزار نسخه کمتر باشند؛ جملگی از بخشهای دیگر این سند تاریخی هستند که امضای استالین بر آن ها بجای مانده است. این مصوبه درنهایت با این بند به پایان میرسد که: «جنبش تجزیهطلبانه آذربایجان جنوبی و همچنین برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم ایران از نظر مالی تأمین شود. در کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان بودجه مخصوصی عبارت از یک میلیون روبل اختصاص داده شود.»

اشغال ایران بدست روسیه سرانجام با فشار های بین المللی و تلاش های دستگاه دیپلماسی ایران پایان یافته و عاقبت با خروج قوای روس از خاک ایران، ارتش وقت ایران براحتی تجزیه طلبان را سرکوب می نماید که شرح رشادت ها و هنرنمایی های فرماندهان نظامی آن روزگار از جمله شادروان تیمسار ناصر فربد بسیار خواندنی اما از حوصله این مطلب خارج است.

در سنوات اخیر اما در اثر سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی که بدنبال به حاشیه راندن ملی گرایی با هدف ایجاد بستر مناسب برای کشت و گسترش اسلام گرایی در ایران صورت گرفت؛ شاهد آن بوده ایم که کشور ترکیه از خلا فرهنگ ملی گرایی استفاده کرده و مشغول کاشت بذر نفاق و تجزیه طلبی در ایران گشته است! افسوس که عده ای نا آگاه به تاریخ مرز و بوم کشورمان نیز به آلت دست دشمنانمان بدل گشته، دست به جیره خواری شان می زنند ! این اقدامات دولت ترکیه متاسفانه در سکوت آذار دهنده دیپلمات ها و انفعال دستگاه


وزارت خارجه در پاسخ به دخالت آشکار این کشور در امور داخلی مان رخ داده و درنهایت موجبات نغز حاکمیت ملی و کشته شدن دو تن از هم وطنانمان در اثر بمباران هوایی ارتش ترکیه در مناطق مرزی کشورمان در شهرستان اشنویه در اردیبهشت ماه سال جاری را فراهم آورده است! در واکنش به این ماجرا عباس موسوی، سخنگوی وزارت امورخارجه ایران در نشستی خبری عنوان داشت «تعرضی به خاک ایران نشده است. درباره محل جان باختن و چگونگی این افراد تائید رسمی نداریم» وی در این نشست سخنان خود را چنین ادامه داده بود «اگر جزییات درباره این دو هموطن مشخص شود اطلاع رسانی خواهیم کرد و واکنش رسمی خواهیم داد» اما متاسفانه با مشخص شدن تابعیت و اسامی این کارگران با نام های “رشید پیروتی”و”فاخر تازه وارد” وزارتخانه مذکور هیچ واکنشی نشان نداده و درخواست نماینده مردم اشنویه در مجلس شورای اسلامی که خواستار احضار سفیر این کشور شده بود بی پاسخ ماند!  شایان ذکر است که رویه مذکور در برخورد با رژیم اردوغان و دولت ترکیه، داد رسانه های محلی آذربایجان را در آورده و این رسانه ها بارها گزارش هایی در رابطه با شیطنت ها و ارتباطات سفارت و کنسول گری های این کشور در تبریز و ارومیه در ارتباط با پیاده سازی سیاست های پان ترکیستی در این شهرها منتشر کرده اند! بر هیچ کس هم پوشیده نیست که مهمترین ابزار پیاده سازی سیاست های تجزیه طلبانه پان ترک ها خواسته یا ناخواسته عمدی یا غیر عمدی باشگاه تراکتورسازی تبریز است! برخی از طرفداران این باشگاه نه با هدف ورزشی که با هدف برگزاری تجمعات تجزیه طلبانه وارد ورزشگاه ها شده و تماشای فوتبال برایشان بهانه است.  بازی های این تیم توسط رسانه های جدایی خواه پوشش مستقیم داشته، سلبریتی های ترکیه ای در شبکه های اجتماعی برای آن سنگ تمام می گذارند! حساب های برخی بازیکنان اش به نفرت پراکنی قومیتی و نژادی بر علیه اقوام ایرانی مشغول بوده و رفتارهای تامل برانگیزی از سوی مدیریت باشگاه در مواجهه با حساسیت های نژادی رخ می دهد! لغو خرید آرزداد هارویان مدافع تیم ملی ارمنستان بخاطر آنچه که مدیران این باشگاه حفظ وحدت میان آذری ها خواندند! و یا خواهر خواندگی این باشگاه با یک باشگاه ترکیه ای یک باشگاه آذربایجانی و همچنین یک باشگاه در جمهوری تاتارستان! در کنار رفتار بی پرده تر بازیکنان این تیم در ورود به مسائل سیاسی و نژادی حکایت از آن دارد که حواشی مربوط به این تیم بیش از آن است که قابل تقلیل به شماری از هوادارن تیم باشد!


در جریان کشتار بی رحمانه کردهای سوریه بدست رژیم اردوغان در سال گذشته که ترک ها آن را“چشمه صلح” نام گذاری کردند؛ استوری

منافقانه مهدی ببری مدافع این تیم در پشتیبانی از دولت ترکیه خشم مردم و جامعه ورزشی مان را برانگیخت. شرم آور است که یک بازیکن ارمنی با پذیرش درخواست همکاری تیمی که درگیر حواشی نژادپرستانه بر علیه ارامنه است؛ اینچنین اخلاق ورزشی در فوتبال کشور و فرهنگ مردمش را به رخ ما می کشد؛ اما بازیکنان تراکتورسازی درگیر نگاه های فاشیستی و شوونیستی بوده و از کشتار مردم بیگناه و غیر نظامیان حمایت می کنند! از این شرم آورتر البته اقدامات خود باشگاه است که بجای محکوم کردن و برخورد با بازیکن خاطی در حمایت از این رفتارها فورا بیانیه صادر کرده « با تمام قوت و با حمایت و پشتیبانی هواداران از یکایک بازیکنان پشتیبانی » می کند! متاسفانه عدم واکنش مناسب و کافی کمیته انظباطی فوتبال در قبال این بی اخلاقی ها در تراکتورسازی ، حاشیه امنی برای این تیم بوجود آورده که سال گذشته به دشمنانمان

فرصت داد تا نمایشی ناموفق و در عین حال بسیار زشت در ورزشگاه یادگار تبریز اجرا کنند! متاسفانه به فاصله چند هفته از حواشی مورد اشاره در مورد استوری مهدی ببری و در جریان بازی خانگی این تیم در برابر استقلال تهران که کاپیتان کردش در واکنش به قتل عام کردهای سوریه توسط اردوغان در مصاحبه ای خواستار جلوگیری از بروز یک فاجعه انسانی در سوریه شده بود؛ معدودی از هواداران تیم تراکتور شروع به فحاشی به  وریا غفوری نموده ضمن توهین به شعائر دینی و مقدسات شعار تجزیه طلبانه ترکیه ترکیه سر دادند! نکته تلخی این ماجرا آنجاست که توهین کنندگان پیش از بازی نیز وعده این کار را داده بوده و مدیریت وقت باشگاه تراکتور نیز وعده برنامه های ویژه ای برای تماشاگران در دیدار برابر تیم استقلال داده بود!
برنامه های ویژه ای که پخش تلوزیونی آن نیز بدون حاشیه نبوده و گزارشگر تلویزیون ملی اش در مرکز تبریز با عبارت "پنجمین تیم پرطرفدار جهان یک، دومین تیم پرطرفدار ایران صفر" قطعه خود را در این پازل چید! واکنش ها از سوی دولت به این حادثه اما تنها دستگیری چند در معنای کلمه سیاهی لشکر عناصر نفوذی ترکیه در خاک ایران بود که با واکنش مدیرکل ورزش و جوانان استان آذربایجان شرقی که وقوع چنین اتفاقاتی را در چشم میلیون ها ایرانی تکذیب می کرد! در تناقض آشکار قرار داشت!.

نشریه وطن یولی ارگان دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران درباره حواشی تیم تراکتورسازی می نویسد «در کاتالان استفاده گروههایجداییخواه از تیم فوتبال بارسلون باعث میشود تا میلیون ها هوادار با همان تعصبی که از تیم خود دفاع میکنند از ایده کاتالان مستقل نیز به دفاع برخیزند همین تجربه در یوگسلاویسابق نیز در میان تیم های کرواتی و صربی دیده شد. به نظر می رسد در سه سال گذشته کشور ما در حال پیمودن مراحل اولیه چنین تجربه ای است. عصبیت های قومی معدودی که قبلاً در میان عده ای تجزیه طلب طرفدار پان ترکیسم دیده می شد، امروز در قالب فوتبال و بحث تراکتورسازی در تیراژ بیشتری بازتولید می شود. هر چند برخی معتقدند که این موضوع هیجانی، آنی زودگذر و موقتی است ولی اراده کسانی هم که بر اساس قومیت گرایی چنین برنامه ای را پیش می برند و یا برای


اهداف سیاسی به پیشبرد آن کمک می کنند در این خصوص تاثیرگذار است.» کوتاه سخن آنکه مطابق قوانین سفت و سختی که فیفا در خصوص گره زدن مسائل قومیتی با فوتبال وضع نموده، جریمه در نظر گرفته شده برای تیمی که برای اولین بار از مسائل نژادپرستانه تخطی کند، جریمه نقدی یا برگزاری یک دیدار بدون حضور تماشاگران خواهد بود ولی در صورت تکرار تخلفات تیمهای متخلف با جرایمی از جمله کاهش امتیاز، کنار گذاشته شدن از یک رقابت یا حتی سقوط به دسته پایین تر روبه رو خواهند شد. فیفا حتی پا را از این فراتر گذاشته و برای نشان دادن عزم راسخ خود در مبارزه با نژادپرستی در ورزشگاهها تاکید کرده است چنانچه هر فردی شامل بازیکن، مدیر و کادرفنی تیمها و ... که مرتکب عمل خلافی شود، دستکم از 5 دیدار تا 2 سال تعلیق خواهد شد و حتی اجازه حضور در ورزشگاه را نیز از دست میدهد. همچنین سازمان « فوتبال علیه نژادپرستی Fبه عنوان یک نهاد غیر دولتی همکار فیفا و یوفا به داوران، مربیان و بازیکنان این اختیار را داد که در صورت بروز هرگونه شعار نژادپرستانه در ورزشگاههای جهان، بازی را نیمه تمام به پایان برسانند. با این اوصاف و با توجه به اینکه مسئولین ما اگر عزم اجرای قانون و برخورد با اعمال ساختار شکنانه این تیم را داشتند تا بحال باید ردی از این برخوردها را شاهد می بودیم؛ طرح این درخواست از جامعه فوتبال کشورمان منطقی می نماید که در صورت بروز کوچکترین رفتار نژادپرستانه از سوی هواداران، مدیریت یا بازیکنان این تیم چه در ورزشگاه ها و چه حتی فضای مجازی، این تیم فوتبال را که باید مروج انسانیت و اخلاق باشد نه خیانت و نژاد پرستی، بایکوت کرده و از حضور در برابر آن امطناع بورزند! چرا که رفتار مسئولین ورزشی چاره دیگری جز این کار باقی نگذاشته است. همچنین بر مطبوعات و اهالی فرهنگ و رسانه نیز فرض است تا با رویکردی تازه و توجهی ویژه به تولید آثاری شایسته، جذاب، عامه پسند و قابل فهم در رابطه با آذربایجان و قهرمانان این خطه برای تمامی سنین و اقشار روی آورده، مردم عزیز آذربایجان را که نویسنده این سطور افتخار عضویت در خانواده بزرگشان دارد؛ با هویت خود آشنا کرده و جوانانمان را از دام تبلیغات گسترده کشور ترکیه در تلویزیون و شبکه های اجتماعی رهایی بخشند.

محمد فتحی زاد، لختی پس از پایان درگیری ها!

نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

  ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پد...