‏نمایش پست‌ها با برچسب پانترکیسم. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پانترکیسم. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۳ بهمن ۲۱, یکشنبه

متهم اصلی در جایگاه مدعی


این روزها که هواداران تراکتور خود مطالبه‌گر برخورد با نژادپرستی در ورزشگاه‌ها هستند؛ مروری بر مطالبات مشابه هواداران فوتبال در سراسر کشور از این باشگاه فوتبال از لطف ویژه‌ای برخوردار است. چه فرصتی بهتر از این برای آسیب‌شناسی معضلات فرهنگی و اجتماعی و طرح پرسشی چند در مورد دنیای فوتبال، وقتی خود تراکتوری ها فوتبال دوستان را مفتخر نموده بلاخره خواستار برخورد بانژاد پرستی شده اند. از شعار مذموم سر داده شده آغاز کنیم. یک سر ماجرا مربوط است به حیوان زحمت‌کشی به نام خر که از قضا پیشینیانمان برایش احترام و اهمیت ویژه‌ای قائل بوده‌اند. در اساطیر ایرانی در دریای فراخکرد خری سه پا ایستد؛ شش چشم، نه گوش و دوشاخ که بالای او طعنه به کوه خونوند می‌زند. "چون آن خر در دریا، گردن افرازد و گوش خم کند، همهٔ آب دریای فراخکرد به لرزه بلرزد، آب کرانه و ناف برآشوبد. چون بانگ کند، همه آفریدگان مادّهٔ آبزیِ، هر فردی آبستن شوند و همهٔ خرفستران آبی آبستن، چون آن بانگ بشنوند، ریدک‌ها‌شان افکنده شوند. چون در دریا می‌زد، همهٔ آب دریا مطهر شود که به هفت کشور زمین، بدان سبب همه خران، چون آب بینند، فرو می‌زند. چنین گوید که اگر خر سه‌پای، آب را تطهیر نمی‌کرد، پلیدی که اهریمن برای مرگ آفریدگان هر فردی، بر آب برده است؛ همه آب‌ها نابود می‌شدند. تیشتر آب را از دریا به یاری خر سه‌پای بیش ترساند. " از جهت ارزش و احترام به این چهارپا حقیقتاً اعتقادات زرتشتیان ویژه است. در مصر باستان خر نماد کودنی بود و افراد کم‌هوش را به‌صورت یک خر نقاشی می‌کردند. رومیان نیز برخورد با خر را بدیُمن می‌دانستند. مطابق آموزه‌های یهودی اسب و خر سُم دارند، اما سُم آن‌ها شکافته نیست، پس حلال‌گوشت نیستند. اگرچه شیر و عنبر خر بسیار مفید اما صدای او در بسیاری فرهنگ‌ها مثلی است از گوش‌خراشی و یاوه‌گویی چونان که در آیه ۱۹ سوره لقمان می‌خوانیم «در راه‌رفتن، اعتدال را رعایت کن، از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت‌ترین صداها، صدای خران است» خر اما در دوران معاصر بیش از آنکه در حکمت و دین جلوه کند؛ پایش را به عرصه سیاست بازکرده، در ایران در هفته‌نامه توفیق حزبی فرضی در کرمانشاه به نام حزب خران تشکیل شد که در این هفته‌نامه ارگان داشت و خردبیرش نیز عمران صلاحی بود. مردان عضو حزب خران را «نره‌خر»، زنان را «ماچه‌خر» و نوجوانان را «کره‌خر» می‌نامیدند. گروه خران و نره‌خران در سال ۱۳۱۳ خورشیدی به ابتکار حسن مهرآوران تأسیس و نخستین شخصی که توفیق عضویت در این حزب را کسب نمود روانشاد الهیارخان صالح بود. شعار حزب خران این شعر سعدی بود:

«گاوان و خران باربردار                     به ز آدمیان مردم‌آزار»

متقاضیان برای حزب خران باید ثابت می‌کردند که «می‌توانستند رشوه بگیرند ولی نگرفتند؛ می‌توانستند دزدی کنند ولی نکردند» در مورد روانشاد صالح از پاسدار زندان اوین نقل است «برای محکوم‌کردن و اعدام اللهیارصالح نیاز به پرونده‌سازی داشتیم؛ ولی هرچه بیشتر گشتیم کمتر یافتیم و در نهایت شگفتی متوجه شدیم نه خانه‌ای دارد و نه پس‌انداز قابل‌توجهی و نه مایملکی در تحقیق‌هایمان متوجه شدیم که شاه به‌پاس خدمات ایشان در زمان سفارت در آمریکا مبلغ هزارتومان پاداش اعطا کرده بود و ما خو‌شحال از این کشف و دستاویز حیف‌ومیل بیت‌المال نزد ایشان رفته و سراغ هزارتومان را گرفتیم ایشان در نهایت متانت گفت: من به اون پاداش دست نزده‌ام و بروید بایگانی وزارت خارجه لای پرونده‌ام می‌باشد! وقتی خودم به وزارتخانه مراجعت کردم دیدم درست می‌گوید از وزارت خارجه به حاکم شرع وقت صادق خلخالی زنگ زدم و وقتی صحت صحبت‌هایش را تأیید نمودم خلخالی گفت؛ والله که این مرد خود امام‌زمان است، حیف که بهانه‌ای برای اعدامش ندارم.»


خر بودن بیشتر از هرجا در ترکیه عثمانی مذموم بود. ترکان در دربار عثمانی در اقلیت قرار داشتند و بر خلاف تبلیغات امروزی حکومت ترکیه، بسیار تحقیر می‌شدند؛ شاید به‌این‌علت که اکثریت با اعراب و اکراد و ارامنه و یونانی‌ها بود؛ بااین‌وجود تاریخ نیز فراوان و با توصیفات منفی از این قوم حکایت کرده است. به گزارش روزنامه فاشیستی ملیت دکتر جمال‌الدین تاشکیران عضو هیئت‌علمی دانشگاه غازی و عضو شورای مرکزی حزب عدالت و توسعه در کنفرانسی با عنوان آنچه با رهبر آتاتورک به دست آوردیم می‌گوید «در امپراتوری عثمانی، ترک معنای چندان خوبی نداشت. در امپراتوری عثمانی، ترک‌ها تحقیر شدند. در امپراتوری عثمانی، ترک‌ها به نام "ترک الاغ" خطاب می‌شدند. اگر ما اکنون به "ترک بودن" خود می‌بالیم، این را با آتاتورک و دوستانش به دست آوردیم ما یاد گرفتیم که یک کشور ملی شویم و با جسارت و بدون ترس ملیت و ترک بودن خود را بیان کنیم.» تحقیر از طریق انتصاب به خر در دوره حکومت جوانان ترک و ترکیه امروزی نیز به‌گونه‌ای دیگر بازتولید شد؛ در ادبیات و هنر و گفتگوهای روزمره مردم ترکیه، استفاده از نماد خر برای بیان طنز و نقد اجتماعی رایج است. شخصیت ملانصرالدین و خرش نمونه‌ای برجسته از این کاربرد است که در داستان‌ها و نمایش‌های ترکیه به طور گسترده مورداستفاده قرار می‌گیرد.


کارهایی که هر روز انجام می‌دهیم، نشریه‌ی ملانصرالدین 2 فروردین 1286
کارهایی که هر روز انجام می‌دهیم، نشریه‌ی ملانصرالدین 2 فروردین 1286 


عزیز نسین، نویسندهٔ مشهور ترک نیز در کتاب «پخمه» (به ترکی: Ölmüş Eşek) که نخستین‌بار آن را صمد بهرنگی با عنوان آما الاغ‌ها در پاییز 1344 برگردان نمود؛ از این نماد برای نقد جامعه استفاده کرده است. هدف از طرح این مبحث نه ورود به‌دور باطل تحقیر که بیان آن است که آنچه پان‌ترکیسم و باشگاه تراکتورسازی در ایران جستجو می‌کند؛ در کوچه و پس‌کوچه‌های استانبول پیش‌وپس از روی کار آمدن آتاتورک و نسل‌کشی ارامنه و کرد‌ها و یونانی‌ها پیدا می‌شود؛ نه ایران! توهین به اقوام تاکتیک ژنده‌ای در سیاست است برای اجرای برنامه‌های تجزیه‌طلبانه و ترسیم نقشه‌های استعماری، در ایران این خود جریان پان‌ترکیسم است که موجب ایجاد چنین حواشی‌ای برای باشگاه تراکتورسازی می‌گردد! گذشته از حرکات زشتی چون پرتاب سنگ و بلوک به‌طرف جایگاه بانوان و پرسپولیس که از جمله منجر به ازدست‌دادن بینایی یک‌چشم هوادار پرسپولیسی گردید یا پرتاب کیسه‌های به قول کمیته انضباطی "مایعات نامشخص" روی تماشاگران که مصداق بارز تحریک هواداران پرسپولیس است؛ باید این سؤال را مطرح کرد که باشگاه تراکتورسازی تقریباً بازی بدون حاشیه‌ای هم دارد؟ اکانت‌های هواداری این باشگاه علناً یک حزب سیاسی است. ترویج فاشیسم و تحریف تاریخ بشر از جمله وظایف بسیاری از این اکانت‌ها و اتاق ‌ها و حتی حساب‌های رسانه‌ای محلی‌شان است. اشخاصی که به پرچم کشورمان توهین می‌کنند یا آنان که سال‌هاست در استادیوم‌ها فریاد می‌زند "خلیج عربی" نه طرف‌داران نفت آبادان‌اند و نه استقلال خوزستانی ها، تراکتوری‌ها هستند! 


دیدار مهدی تاج با علیرضا رحیمی معاون ورزشی اسبق "هلدینگ و مدیر باشگاه تراکتور" که در حال حاضر معاون امور جوانان و دبیر شورای‌عالی جوانان کشور است؛ او که از جانب رسانه‌های داخلی به فعالیت در جریان پان‌ترکیسم متهم است؛ داماد برادر معاون پارلمانی پزشکیان است که برادرش مهرداد رحیمی نیز به‌عنوان سرپرست معاونت امور نظارت و هماهنگی شهرام دبیری منصوب شده است.

مظفری زاده مدیرعامل این باشگاه که خود از قضا داور فوتبال بوده و بیش از همه وظیفه داشته تا با متوقف کردن بازی‌ها به دلیل حواشی مشابه از وضعیت امروز ورزشگاه‌ها جلوگیری نماید؛ به باقری و خیابانی تاخته و می‌گوید «از عزیزانی که ترک‌زبان و تبریزی هستند، کمترین توقع آن بود که در واکنش به اتفاقات یکی میکروفن بر زمین می‌گذاشت و دیگری کنار زمین را ترک می‌کرد تا هوادارانی که آن شعار‌ها را می‌دادند، به خود آیند و تلنگری برایشان باشد، ولی متأسفانه آن توهین‌های قومیتی به عزیزان برنخورده و برایشان اصالت و ریشه نژادی جایگاه خاصی ندارد» اینکه مقام رسمی یک باشگاه می‌گوید اصالت و ریشه نژادی برای این دو اهمیتی ندارد عمق فاجعه فوتبال ما را بازتاب می‌دهد. او بجای آنکه بگوید محکوم‌کردن چنین صحنه‌هایی وظیفه‌ای همگانی است؛ افراد را به برجسته‌کردن موضوع اصالت و ریشه نژادی در ذهنشان ترغیب می‌کند؛ اقدامی بسیار خطرناک که قربانیان بسیار از هواداران و حریفان تراکتور گرفته! در سال ۲۰۱۶، باشگاه تراکتورسازی تبریز قصد داشت وارازدات هارویان، مدافع تیم ملی ارمنستان، را به خدمت بگیرد. بااین‌حال، پس از اعلام این خبر، تعدادی از هواداران تراکتور به دلیل تنش‌های تاریخی و حساسیت‌های قومی میان آذری‌ها و ارامنه، به این انتقال اعتراض کردند. در نتیجه، مصطفی آجرلو، مدیرعامل وقت باشگاه، با تأکید بر اهمیت وحدت آذری‌ها، از جذب این بازیکن صرف‌نظر کرد. آجرلو آن زمان گفت «من برای وحدت آذری‌های عزیز به تبریز آمدم و هدفم اتحاد همه ترک‌های شریف حول محور تراکتور و قهرمانی این تیم است. ازآنجایی‌که پیوستن بازیکن تیم ملی ارمنستان به تراکتورسازی می‌تواند این وحدت را تهدید کند از خرید او صرف‌نظر می‌کنیم و امیدوارم با وحدت و همدلی به سمت قهرمانی تراکتورسازی حرکت کنیم.»

این مصاحبه‌ها و تصمیمات در حالی بسیار عریان در سطح فوتبال ما مشاهده می‌شود که در بسیاری از جوامع، رفتارهای نژادپرستانه در ورزش نه‌تنها یک معضل فرهنگی، بلکه یک چالش اجتماعی و قانونی به شمار می‌رود. این نوع از رفتارها که اغلب در محیط‌های پر آدرنالین و هیجانی مانند ورزش‌های تیمی ظهور می‌کنند، می‌توانند به تخریب همبستگی اجتماعی و ایجاد نارضایتی‌های قومی و اجتماعی منجر شوند. اظهارات مدیرعامل پرسپولیس مبنی بر آن که «برخی به دنبال ایجاد اختلافات قومیتی هستند و درگذشته نیز به بازیکنانی مانند علی دایی و کریم باقری در تبریز توهین شده است» یک حقیقت بارز است. بیشترین قربانی این تفرقه‌افکنی‌ها هم کرد‌ها بوده‌اند. هنوز یادمان نرفته که در سال ۱۳۹۸، در جریان رقابت بین تراکتورسازی و استقلال در ورزشگاه سهند تبریز که با حضور حدود ۸۰ هزار تماشاگر برگزار شد و در آن تراکتور نتیجه را ۴-۲ واگذار کرد؛ گروهی از تماشاگران شعارهایی در حمایت از حمله نظامی ترکیه به روژآوا سر دادند و شعارهای نژادپرستانه علیه کرد‌ها مطرح کردند. این رویداد به طور زنده از تلویزیون دولتی ایران و رسانه‌های ترکیه پخش شد و رسانه‌های ترکیه، به‌ویژه رسانه‌های دولتی، این شعار‌ها را پوشش داده و آن را نشانه حمایت بخشی از مردم ایران از حمله نظامی آنکارا به مناطق کردنشین سوریه قلمداد کردند. در حقیقت ناسیونالیست‌های ترک در داخل ایران همواره از چنین رویکردهایی برای تأثیرگذاری بر فضای سیاسی بهره برده‌اند و با کارت تراکتور بازی سیاسی کرده‌اند. برخی کارشناسان معتقدند که سکوت مسئولان ورزش ایران در قبال این اتفاقات، نشانه‌ای از وجود نگاهی جانب‌دارانه یا حداقل بی‌تفاوتی نسبت به این اقدامات نژادپرستانه است. تلویزیون دولتی TRT و خبرگزاری آناتولی و رسانه‌های متعدد داخلی به‌ویژه پس از این مسابقه، در گزارش‌هایشان مطرح کردند که طرف‌داران تیم تراکتور تبریز هنگام تلاوت قرآن کریم، با سردادن شعار "ترکیه، ترکیه، ترکیه" از عملیات نظامی ترکیه در سوریه حمایت کرده‌اند. بسیاری از این طرف‌داران پیش از آغاز مسابقه با دادن سلام نظامی و گرفتن عکس‌های یادگاری با پرچم ترکیه، حمایت خود از نیروهای ارتش ترکیه و عملیات به قول ترک‌ها چشمه صلح علیه پ.ک.ک/ی.پ.گ را ابراز کردند. این تصاویر نه‌تنها در ایران، بلکه در رسانه‌های ترکیه نیز بازتاب گسترده‌ای داشت. اگرچه معلوم نیست که این افراد چگونه آن پرچم‌ها و پلاکارد‌ها را با خود به ورزشگاه می‌برند؛ در واکنش به شعارهای نژادپرستانه در مسابقه تبریز، برخی نمایندگان مجلس و فعالان مدنی خواستار بررسی این موضوع و برخورد جدی با عاملان آن شدند. چند روز قبل از حوادث ورزشگاه تبریز اینفانتینو در واکنش به حواشی دیدار تیم ملی فوتبال انگلیس برابر بلغارستان که در آن هواداران بلغاری در صوفیه شعارهای نژادپرستانه علیه بازیکنان انگلیس سر دادند و بازی هم برای دقایقی متوقف شد. عنوان کرد: «وقتی در ورزشگاهی نژادپرستی وجود دارد باید بازی متوقف شود. اصلاً اجازه این را نداریم که به نژادپرستان اجازه خودنمایی و پیروزی دهیم. نباید آنها در این نبرد پیروز شوند. باید فوتبال در چنین شرایطی متوقف شود و با نژادپرست‌ها برخورد شود.» اما معلوم نشد چرا در برخورد با حواشی تراکتور سکوت پیشه نمود؟ برای بسیاری از ایرانیان، به‌ویژه کرد‌ها، این شعار‌ها نه‌تنها حمله به هویت قومی آن‌ها بود، بلکه یادآور تنش‌ها و سرکوب‌های طولانی‌مدت در بسیاری مناطق کردنشین خاورمیانه نیز بود. هواداران تراکتور بدرقه پر سروصدایی نیز از استقلالی‌ها در فرودگاه کردند. این درگیری زمانی رخ داد که اعضای تیم استقلال به دلیل تغییر زمان بازی و تأخیر در پرواز خود نتوانستند به‌موقع برای پرواز به تهران برسند. سازمان لیگ ایران پیش‌ازاین اعلام کرده بود که زمان بازی به‌جای ۱۵:۳۰ به ساعت ۱۸ تغییر پیدا کرده است، و این تغییر باعث شد که تیم استقلال نتواند به پرواز خود برسد. این تأخیر در نهایت منجر به درگیری‌هایی در فرودگاه شد که مشکلات بیشتری را برای تیم‌ها و مسافران ایجاد کرد.

درحالی‌که رسانه‌های خارجی مانند ینی شفق ترکیه به پوشش این حواشی پرداختند و عنوان کردند که ۱۲۰ هزار نفر در ورزشگاه تبریز شعار "جانم فدای ترکیه" سر داده‌اند، برخی مسئولان ایرانی تلاش کردند تا این اتفاقات را نادیده بگیرند یا به طور علنی تکذیب کنند. ایوب بهتاج، مدیرکل ورزش و جوانان استان آذربایجان شرقی، در واکنش به این شعار‌ها در ورزشگاه تبریز گفت: «شعارهای غیراخلاقی و سیاسی از سوی هواداران تراکتورسازی داده نشده است. من چنین فیلمی ندیدم و به‌هیچ‌عنوان چنین اتفاقی رخ نداده است.» او همچنین تأکید کرد که کسانی که در استادیوم بوده‌اند، می‌توانستند فضای مثبت مسابقه را مشاهده کنند و چنین اتفاقاتی در آنجا وجود نداشت. این نوع واکنش‌ها و انکار‌های مسئولان، همواره سبب ایجاد نارضایتی و نگرانی در میان فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی شده است. بی‌توجهی به این مسائل و برخوردنکردن با شعارهای نژادپرستانه در ورزشگاه‌ها و بدتر از همه تکذیب آن! نه‌تنها باعث ایجاد تنش‌های قومی بیشتر در جامعه می‌شود، بلکه پیامد‌های جدی‌تری در پی دارد. به‌ویژه وقتی که این شعار‌ها به طور زنده در رسانه‌های خارجی پخش می‌شوند و توجهات بین‌المللی را جلب می‌کنند. لختی پس از این رسوایی ازآنجا که برخورد قاطعی با این ماجرا صورت نگرفت مهدی ببری در یک استوری که به‌سرعت در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، از عملیات نظامی ترکیه به نام «چشمه صلح» حمایت کرد. حمایت بازیکن تراکتورسازی از این عملیات نه‌تنها در میان طرف‌داران تراکتورسازی، بلکه در سطح وسیعی از جامعه ایران نیز توجه‌ها را جلب کرد و بحث‌های داغی در پی داشت. درحالی‌که برخی رسانه‌های داخلی ایران سعی کردند این حادثه را به طور کامل نادیده بگیرند، رسانه‌های ترکیه‌ای به‌سرعت به این موضوع پرداختند. رسانه‌هایی مانند خبرگزاری آناتولی و تلویزیون دولتی TRT با اشاره به حمایت مهدی ببری، از این حرکت به‌عنوان نشانه‌ای از همبستگی مردم ایران با ترکیه در مبارزه با گروه‌های کردی یاد کردند. آن‌ها از این استوری به‌عنوان یک اقدام نمادین برای نشان‌دادن دوستی و همکاری میان دو کشور یاد کردند.


این در حالی است که برخی منابع داخلی ایران، به‌ویژه در استان‌های کردنشین، از این اقدام به‌شدت انتقاد کردند و آن را گامی در جهت تفرقه‌افکنی و تحریک احساسات قومی قلمداد کردند. گروه‌های مختلف مدنی و فعالان حقوق بشر نیز بر لزوم جلوگیری از ترویج چنین شعارهایی تأکید کردند و آن را تهدیدی برای وحدت ملی و آرامش اجتماعی در ایران دانستند. در واکنش به این موضوع، اما مسئولان ورزشی و باشگاه تراکتورسازی از هرگونه واکنش رسمی به این استوری خودداری کردند. تنها مدیرکل ورزش و جوانان استان آذربایجان شرقی، ایوب بهتاج، در اظهاراتی گفت که چنین اتفاقی در چارچوب هنجار‌های اجتماعی ایران قرار ندارد و لازم است که تماشاگران و بازیکنان از هرگونه اقدام تحریک‌آمیز خودداری کنند. بااین‌حال، به نظر نرسید که این اظهارات او که  کوتاه‌مدتی پس از این مصاحبه قبای مدیریت تراکتورسازی به تنش آویخته شد؛ قادر به آرام‌کردن جو ملتهب رسانه‌ها و کاربران فضای مجازی باشد.

مطابق با گزارش سازمان بین‌المللی حقوق بشر، ۴۵ درصد از هواداران فوتبال در کشورهای مختلف اعلام کرده‌اند که در طی سال‌های اخیر، شاهد افزایش موارد نژادپرستی در استادیوم‌ها بوده‌اند. این نشان‌دهندهٔ لزوم اصلاحات در ساختارهای مدیریتی ورزش‌های جمعی است. در ایران نیز سردمدار این حرکات باشگاه تراکتورسازی تبریز است. درحالی‌که طرف‌داران تراکتور تبریز از ترکیه و عملیات نظامی این کشور در سوریه حمایت کرده‌اند، این حمایت‌ها به مسئله‌ای سیاسی تبدیل شده که نه‌تنها به روابط ایران و ترکیه، بلکه به روابط اقوام مختلف در داخل ایران نیز کشیده شده است. حمایت از عملیات ترکیه توسط یک بازیکن ایرانی آن هم در شرایطی که برخی از اقلیت‌های قومی در خاورمیانه از سیاست‌های تبعیض‌آمیز رنج می‌برند؛ به‌راحتی می‌تواند به مسئله‌ای سیاسی تبدیل شود و بازتاب‌های گسترده‌ای در جامعه ایران داشته باشد و به اختلافات دامن بزند. در این میان، نقش ورزش به‌عنوان یک بستر عمومی برای ابراز نظرات سیاسی و اجتماعی بیشتر از پیش به چشم می‌آید. تماشاگران و بازیکنان فوتبال نه‌تنها در میدان‌های ورزشی، بلکه در فضای مجازی نیز به بازتولید این صحنه‌های نژادی می‌پردازند که می‌تواند پیامد‌های گسترده‌ای داشته باشد. این نکته به‌ویژه در شرایطی که ورزشگاه‌ها به محل نمایش هویت‌های قومی و ناسیونالیستی بدل شده‌اند، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

پانترک ها در سال های گذشته علاوه بر آنکه در حال شبکه سازی مجازی از طریق شبکه های اجتماعی بوده اند؛ در بخش های دیگر بستر مجازی نظیر ویکی پدیا نیز بسیار فعال هستند. آنچه می بینیم نمونه ای است از جعلایات جریان پانترکیسم که با ساختن یک لینک به یک منبع فاقد ارزش و اعتبار در دنیای پژوهش و حتی رسانه، ادعای فاقد اعتباری را با هدف انتصاب پادشاهان صفوی و مردم آذربایجان به ترک ها در ویکی پدیا بازنشر می کند؛ این درحالی است شاهان صفوی نوادگان شیخ زاهد گیلانی و شیخ صفی اردبیلی هستند که به پهلوی می‌سراید:

«شیخه شیخی که احسانش با همی نی             تنم بوری عشقم آتش کمی نی

تمام شام شیراز از نور یریم                       شخم سر پهلوانی از خبر نی»

جد بزرگترشان فیروز شاه زرین کلاه از سنجر که از دیرباز موطن اکراد بود و امروز نیز بیشتر مردمش را کُردهای ایزدی تشکیل داده‌اند به اردبیل آمد.



هرچند که فوتبال به‌عنوان یک ورزش جهانی می‌تواند عامل اتحاد باشد، اما در ایران به دلیل سیاست‌های هویتی، به بستری برای تشدید اختلافات قومی بدل شده است. اگرچه برخی از رفتارهای نژادپرستانه ممکن است به نظر برخی افراد بی‌اهمیت برسند، اما واقعیت این است که چنین رفتارهایی نه‌تنها موجب تحریک خشونت‌های اجتماعی می‌شوند، بلکه می‌توانند در دادگاه‌ها به‌عنوان نقض حقوق بشر تحت پیگرد قانونی قرار گیرند. به طور مثال، در قوانین بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای اروپایی، ترویج نژادپرستی و تبعیض ممنوع است و مرتکبین آن ممکن است با جریمه‌های سنگین یا حتی زندان مواجه شوند. نشریه وطن یولی ارگان دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران سال‌ها پیش درباره حواشی تیم تراکتورسازی می‌نویسد «در کاتالان استفاده گروه‌های جدایی‌خواه از تیم فوتبال بارسلون باعث می‌شود تا میلیون‌ها هوادار با همان تعصبی که از تیم خود دفاع می‌کنند از ایده کاتالان مستقل نیز به دفاع برخیزند همین تجربه در یوگسلاوی سابق نیز در میان تیم‌های کرواتی و صربی دیده شد. به نظر می‌رسد در سه سال گذشته کشور ما در حال پیمودن مراحل اولیه چنین تجربه‌ای است. عصبیت‌های قومی معدودی که قبلاً در میان عده‌ای تجزیه‌طلب طرف‌دار پان‌ترکیسم دیده می‌شد، امروز در قالب فوتبال و بحث تراکتورسازی در تیراژ بیشتری بازتولید می‌شود. هر چند برخی معتقدند که این موضوع هیجانی، آنی زودگذر و موقتی است؛ ولی اراده کسانی هم که بر اساس قومیت‌گرایی چنین برنامه‌ای را پیش می‌برند و یا برای اهداف سیاسی به پیشبرد آن کمک می‌کنند دراین‌خصوص تأثیرگذار است.»

حوادث ورزشگاه آزادی که در آن نخستین‌بار بود که هواداران پرسپولیس از آن شعار زننده استفاده کردند؛ ازاین‌جهت معنی‌دار است که به حوادث چند روز اخیر در روابط ایران و باکو بنگریم؛ حواشی انجمن خوشنویسان یا استعفای امام‌جمعه قزوین و درخواست‌های علیف مبنی بر برخورد با امام‌جمعه اردبیل یا ادعاهایش در مورد موج رسانه‌ای بر علیه وی در مطبوعات ایرانی آن هم درست چند روز بعد از آنکه رئیس دولت عضویت در D-8 را به او هبه کرد؛ مایه نگرانی در زمینه سیاست‌های داخلی و خارجی دولت پزشکیان است. در این میان نقش باشگاه تراکتور‌سازی که از حمایت آشکار و نهان الهام علیف برخوردار است؛ بیش از همه پررنگ است. اگرچه حقیقتاً امیدی به برخورد جدی از جانب نهاد‌های مسئول با حواشی تراکتورسازی نیست؛ اما امیدواریم فدراسیون بین‌المللی فوتبال که مدیرعامل تراکتور بر حق به او ارجاع داد با حواشی هر دو باشگاه برخورد کند؛ البته اگر دیپلماسی خاویار علیف آنجا را نیز مسموم نکرده باشد. جمهوری آذربایجان بر وضعیت سهام‌داران این باشگاه تبریزی احاطه یا دستکم اثرگذاری غیرمستقیم دارد یا حداقل برای این هدف تلاش می‌کند. تلویزیون گونز پخش باکو در مورد یکی از سهام‌داران عمده باشگاه تراکتور و کارکنانش پرونده امنیتی ساخته ضمن نسبت‌دادن آن‌ها به پژاک هدف این سهام‌دار حقوقی را که بنیان‌گذارش جوانی مرندی است؛ تغییر بافت جمعیتی آذربایجان شرقی و کوچ کرد‌ها به تبریز عنوان می‌کند! اسفند سال ۱۳۸۹ سایت انتخاب فاش کرد که محمدرضا زنوزی مالک باشگاه، با هماهنگی حمید بقایی، سرپرست وقت نهاد ریاست‌جمهوری اسلامی و با کمک عبدالله گل رئیس‌جمهور وقت ترکیه، توانست پوشش خطوط هواپیمایی آتا را در دست بگیرد. جریان اصطلاحاً انحرافی در دوران ریاست احمدی‌نژاد سرمایه‌داران متعددی تولید کرد که یکی از آن‌ها زنوزی است که از یک باشگاه ورزشی، تراکتور امروزی را ساخت. باشگاهی با انواع پشتوانه‌های مالی و سیاسی که به حواشی فراوان شهره است.


اردو‌های پیش فصل در ترکیه یا پوشش رسانه‌ای و پیام‌های چهره‌های سیاسی به این تیم همه روایتگر حمایت‌های پیدا و پنهان از آن است و ما ایرانی‌ها نیک می‌دانیم که هدف این بذل‌توجه‌ها چیست. اخیراً عنوان شده که مالکیت تراکتور از زنوزی به هیئت فوتبال آذربایجان شرقی منتقل شده است که خوشبختانه تکذیب شد؛ جدای آنکه این پدیده‌ای نوظهور است و معلوم نیست هیئت فوتبالی که وظیفه برگزاری بازی‌های فوتبال را دارد؛ اما در کارنامه‌اش سابقه اقداماتی نظیر تکذیب بمب‌های خبری ورزشگاه شهرش در چشم میلیون‌ها بیننده را داراست که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، چطور قرار است باشگاه‌داری کند؟! این سؤال شکل می‌گیرد که مگر تیم تراکتورسازی با سرمایه هیئت فوتبال به این نقطه رسیده که مالکیتش به نهادی استانی در آذربایجان شرقی انتقال یابد؟ در سال‌های گذشته، بحث‌های زیادی پیرامون نحوه تأمین مالی و مالکیت باشگاه تراکتور مطرح شده است. بر اساس گزارش‌های منتشرشده، در سال ۱۳۹۰، قدس آنلاین از نامه‌ای پرده برداشت که زنوزی مالک باشگاه تراکتورسازی، در آن از محمود احمدی‌نژاد درخواست دریافت سهمیه ۶۵ هزار تنی شمش فولاد از تولیدات فولاد خوزستان را داشت. احمدی‌نژاد نیز با دستور «عمل فوری و اعلام نتیجه»، این درخواست را تأیید کرده بود. این مسئله موجب شد تا برخی رسانه‌ها از جمله بازتاب و انتخاب، زنوزی را با بدهکاران بزرگ بانکی مقایسه کنند و از ارتباط او با فساد اقتصادی پرده بردارند. گزارش‌های دیگر نیز نشان می‌دادند که زنوزی از وام‌های کلان ارزی بهره‌مند شده است.
در سال ۱۳۹۸، گزارشی در فرارو منتشر شد که بر اساس آن زنوزی یکی از بدهکاران بزرگ بانکی کشور محسوب می‌شد و بدهی او حدود ۱۲۰۰ میلیارد تومان برآورد شده بود. برخی تحلیلگران اقتصادی معتقد بودند که این بدهی‌ها و رانت‌های احتمالی، نقش کلیدی در خرید باشگاه تراکتور ایفا کرده‌اند. اما در سال‌های اخیر، برخی منابع از تسویه این بدهی‌ها خبر داده‌اند؛ به طوری که بانک تجارت در بیانیه‌ای اعلام کرد که شرکت‌های اقتصادی زنوزی دیگر بدهی معوقی به این بانک ندارند. اما آنچه که بانک ها در مورد ابربدهکاران به روی خود نمی آورند آن است که 
با توجه به افزایش نرخ دلار، ارزش واقعی بدهی‌های کلان ریالی در ایران به‌شدت کاهش یافته است. برای مثال، بدهی ۱۲۰۰ میلیارد تومانی در سال ۱۳۹۸ با نرخ دلار ۱۲,۹۱۸ تومان معادل ۹۲.۹ میلیون دلار بود، اما با نرخ مثلا۶۴,۵۰۰ تومان در سال ۱۴۰۳، ارزش دلاری آن به ۱۸.۶ میلیون دلار کاهش یافته است. این اختلاف نشان‌دهنده کاهش چشمگیر ارزش واقعی بدهی به دلیل تورم و جهش نرخ ارز است. اگر این بدهی‌ها از طریق توافق‌های خاص، استمهال (تمدید مدت بازپرداخت)، یا تسهیلات ویژه‌ای که معمولاً برای بدهکاران بزرگ فراهم می‌شود، تسویه شده باشد، ممکن است فرد بدهکار با پرداخت مبلغی بسیار کمتر از ارزش واقعی، تعهد خود را تسویه کرده باشد. این در حالی است که افراد عادی معمولاً چنین امکانی ندارند و مجبورند با نرخ‌های بهره بالا، وام‌های خود را تسویه کنند. بسیاری از وام‌گیرندگان خرد در ایران، حتی اگر وام‌های کوچکی گرفته باشند، با جریمه‌های سنگین تأخیر مواجه شده و در مواردی خانه یا دارایی‌هایشان را از دست داده‌اند. اما بدهکاران بزرگ معمولاً با مذاکره و امتیازات ویژه، بدهی‌هایشان را با شرایط مطلوب‌تری تسویه می‌کنند. اگر بدهی‌ها با وام‌های ارزی یا تسهیلات بانکی با نرخ پایین دریافت شده و سرمایه‌گذاری‌ها در بازارهایی مثل مسکن، خودرو، ارز و طلا انجام شده باشد، نه‌تنها بدهکار ضرر نکرده، بلکه از افزایش قیمت‌ها سود هنگفتی هم برده است. به‌عبارت دیگر، ممکن است فرد ابتدا وام کلان گرفته، آن را در دارایی‌های با رشد بالا سرمایه‌گذاری کرده، و بعد با ارزش پولی بی‌اهمیت‌تر، بدهی خود را تسویه کرده باشد.

 در شرایط اقتصادی و اجتماعی کنونی، اگر قرار است مالکیت باشگاه‌هایی مثل تراکتور تغییر کند، شایسته‌ترین گزینه قطعاً فردی است که نه تنها از دایره دوستان یا نزدیکان زنوزی نباشد، بلکه از بخش دولتی نیز دوری کند. یکی از مشکلات اصلی در مالکیت باشگاه‌های ورزشی در ایران، وابستگی آن‌ها به شبکه‌های مالی یا سیاسی خاص است. در این شرایط، یک مالک جدید باید از دایره‌ای خارج از این شبکه‌ها باشد تا از رانت‌های احتمالی و تضاد منافع جلوگیری شود. همچنین سیاست خصوصی‌سازی در کشورهای مختلف معمولاً با هدف کاهش هزینه‌های دولتی و ارتقای بهره‌وری در بخش‌های خصوصی دنبال می‌شود. اگر باشگاهی از بودجه عمومی حمایت شود، قطعاً اهداف خصوصی‌سازی محقق نمی‌شود و نه تنها به کاهش هزینه‌های دولت کمک نمی‌کند، بلکه به بار مالی اضافی نیز تبدیل می‌شود. مردم نباید هزینه باشگاه‌های خصوصی یا نمایش‌های ورزشی، آنهم با چنین کیفیت تهوع آوری را از جیب خود بپردازند.

رأی کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال درباره دیدار جنجالی پرسپولیس و تراکتور، واکنش‌های گسترده‌ای را به همراه داشته است. در این رأی، تخلفات متعددی به هر دو تیم منتسب شده است. طبق رأی صادره، استفاده از الفاظ توهین‌آمیز، پرتاب اشیاء، استفاده از لیزر، ورود تماشاگران به زمین، تخریب درب و هجوم به جایگاه VIP، و استفاده از مواد آتش‌زا به پرسپولیسی‌ها نسبت داده شده است. از سوی دیگر، تخلفات تراکتوری‌ها شامل توهین، پرتاب اشیاء، پاشیدن مایعات نامشخص روی سکوها، شکستن درب، ورود بیش از حد مجاز، تخریب پرچم هواداران پرسپولیس و تأخیر چهار دقیقه‌ای در ورود به زمین بوده است. با این حال، آنچه بحث‌برانگیز شده، عدم تناسب بین خسارات وارده و احکام صادره است. پرسپولیسی‌ها در این بازی بیشترین آسیب را متحمل شدند، از جمله از دست دادن چشم یک هوادار، سوختن پرچم‌هایشان و مواجهه با حملات مختلف. اما در نهایت، شدیدترین محکومیت نصیب پرسپولیس شد. باشگاه پرسپولیس ضمن اعتراض به این رأی، اعلام کرده است که به ۳۲ مصدوم این بازی توجهی نشده و کمیته انضباطی به این بُعد از پرونده ورود نکرده است. رئیس کمیته انضباطی نیز تأیید کرده که این پرونده همچنان باز است. از سوی دیگر، باشگاه تراکتور نیز با انتشار بیانیه‌ای رأی صادره را ناعادلانه دانسته و معتقد است که فدراسیون تخلفات پرسپولیس را نادیده گرفته است. در نهایت، این رأی نه‌تنها عدالت را در نگاه هواداران دو تیم تأمین نکرده، بلکه به نظر می‌رسد بیش از آنکه حل‌کننده مسئله باشد، خود به بحرانی جدید تبدیل شده است.

۱۳۹۹ آذر ۲۱, جمعه

حوادث قره باغ و زخم هایی که هر از چندی دوباره سر باز می کنند!

در حالی که ایرانیان مشغول انتخابات آمریکا بودند و سرگرم بازی رسانه های اصلاح طلب در مورد رکود و ارزان شدن مسکن  و قیمت دلار و خلاصه هر چیز دیگری که از برکات خیالی پیروزی شکننده و قطعی نشده جو بایدن در انتخابات آمریکا روی داده ، روسیه بالای سرمان استقرار نظامی پیدا کرد! چین در جنوب، روسیه در شمال! جنگ قره باغ از اول هم بازی اسرائیل بود! هنوز یک صده هم از آخرین اشغال ایران بدست متفقین نگذشته است که سایه دو ابر قدرت جهانی بازهم بر سر مردم منطقه سنگینی می کند! براستی خداوند یار و یاور مردمانی باد که اکنون سایه حضور نیروهای نظامی خارجی در سرزمینشان را بر سر خود احساس می کنند. این که خانه خود را رها کنی یا آتش زده به سرزمین دوست و همسایه خود پناه ببری، بخوبی نشان دهنده آن است که دیگر امیدی به مشاهده رنگ شادی در خانه ات نداری! آتش می زنی تا شاید ققنوسی از دل خاکستر آن پرکشیده و زایشی نوین و دورانی متفاوت از آنچه که امروز شاهدش هستی نظاره گر باشی! مناطق مورد توافق در توافق نامه اخیر میان مقامات آذربایجان، روسیه و نخست وزیر ارمنستان چه محل حضور نظامیان روس باشد چه نظامیان آذربایجانی، آنچه که قطعی و غیر قابل انکار است؛ عدم خشنودی مردم محلی (ارامنه قفقاز) از اشغال سرزمین خود به  دست نیروی های بیگانه است! اخیرا پوتین در یک مصاحبه تلوزیونی عنوان داشته «اوضاع قره باغ قبل از جنگ بحرانی بود. انجام مذاکرات در چارچوب گروه مینسک و سازمان امنیت و همکاری اروپا غیر ممکن بود. طبق قوانین بین المللی قره باغ همیشه بخشی جدایی ناپذیر از آذربایجان بوده است و اتحادیه نظامی CSTO نمی توانست مداخله کند چون هیچ تعدی به ارمنستان صورت نگرفته بود» جدای آنکه یک بالگرد روسیه پیش از انعقاد قرارداد آتش بس در قلمرو حاکمیت ارمنستان بوسیله ارتش آذربایجان ساقط شد که به روشنی اظهارات رئیس جمهور روسیه در عدم تعدی به خاک ارمنستان را زیر سوال می برد؛ اظهارات وی در خصوص جدایی ناپذیری قره باغ از آذربایجان آن هم مطابق قوانین بین المللی آدمی را عمیقا به فکر فرو می برد. چرا که همین قوانین مورد اشاره در مواد 1 و 2 و 55 و 73و74و77  منشور سازمان ملل، میثاق حقوق بشر سال 1966 سازمان و قطعنامه‌های شورای امنیت (از جمله قطعنامه‌های 1514و 1803)  حق ملت ها برای تعیین سرنوشتشان را به رسمیت می شناسد. اما این مواد و قوانین بمانند بسیاری دیگر از حقوقی که برای انسان تعریف شده زیر پا نهاده شده و بار دیگر این موضوع برای همه ثابت می گردد که حقوق بشر دست کم در قاره آسیا کلماتی تهی از معنی بوده و زیر چکمه مناسبات اقتصادی و منافع قدرت های منطقه ای له می شود! در حال حاضر رسانه های مطرح بین المللی روسیه ترکیه و آذربایجان را پیروز جنگ، ارامنه و ایران را طرف شکست خورده خطاب می کنند. در خصوص وضعیت فعلی ایران می توان گفت که اگرچه استقرار نیروهای مسلح کشورمان در مرزهای شمالی برای ما موجبات دلگرمی و قوت قلب است؛ اما روسیه نه آذربایجان است و نه ترکیه که بتوان پاسخی  در خور به زیادی خواهی هایشان داد! واقعیت غیرقابل انکار دیگر آن است که متاسفانه شرایط ایران در جامعه بین الملل و وزن کشی های منطقه ای به نحوی نیست که بتواند با حضور بلند مدت روسیه در منطقه مقابله نماید! در حقیقت حضور مستقیم روسیه در شمالی ترین مرزهای این کشور اگرچه ممکن است در برابر ایالات متحده و همچنین اپوزیسیون جمهوری اسلامی برگ برنده ای برای نظام تصور گردد. اما تاریخ نشان داده که هرگاه روسیه به مرزهای شمالی ما نزدیک گشته، در پی ایجاد مقدمه حضور دراز مدت خود در منطقه بوده است! شاید اگر دستگاه سیاست خارجه مان بمانند بخش بسیار قابل توجهی از ایرانیان و صد البته مردم جهان استقلال جمهوری آرتساخ را به رسمیت شناخته و نیروهای مسلح به بهانه حضور تروریست های تکفیری در مرزهای شمالی خود از گزینه اقدام نظامی در بیرون از کشور بهره می گرفتند! بقول آذر قاسملی رئیس مجمع عالی حزب رئال آذربایجان ، حضور نظامی روسیه در این کشور مجددا احیا نمی شد! عدم نقش آفرینی نظامی ایران در این درگیری را شاید بتوان با دلایلی نظیر تلاش هدفمند اسرائیل برای گشودن پای ایران به یک درگیری نظامی پیش از خروج احتمالی ترامپ از کاخ سفید توجیح کرد اما عدم پشتیبانی لوجستیک و تسلیحاتی از ارامنه ای که در دفاع از تمامیت ارضی سرزمین ما خون ها داده اند، به لحاظ امنیتی با چنین دلایلی قابل توجیه نیست! زیرا نباید این نکته را به فراموشی سپرد که در سال 1920 هم که ارتش سرخ وارد باکو شد ،  تنها دو دهه زمان برد تا روسیه از مرزهای شمالی کشورمان عبور کرده و ضمن نقض تمامیت ارضی ایران با راه اندازی جمهوری مهاباد در کردستان و جمهوری خودمختار آذربایجان در ایران تلاش ناکامی در جهت تجزیه سرزمینمان انجام دهد! اگرچه دنیا دیگر در شرایط جنگ جهانی اول قرار ندارد. اما! انزوای بین المللی، حضور اسرائیل به عنوان یکی از بازیگران اصلی مناقشه قره باغ و همچنین تلاش های اخیر چین در جهت حضور بلند مدت در مناطق گوناگون ایران از جمله نواحی جنوبی برای چند دهه آینده، بر شدت نگرانی های هر  نگاه ناظری می افزاید! این درحالیست که خشم عمومی در ارمنستان و نامشروع خواندن این توافق از سوی جامعه مدنی ارمنستان به علت عدم نقش پارلمان این کشور در بررسی و تصویب این توافق نامه این فرصت را به ایران می دهد تا با یاری افکار عمومی ارمنستان حضور نظامی خود در منطقه قره باغ را با عنوان صلح بان رسمیت بخشیده ، ضمن جلوگیری از اجرای نقشه اسرائیل در اتصال کریدور پان ترکیسم در شمال و شمال غرب بهم،  فرصت یاری رسانی به هم وطنانمان در فراسوی مرزهای سیاسی را غنیمت شماریم!

 آنچه که در ادامه دنبال می کنیم بیش از هر چیز ناظر بر رفتار جامعه در مواجه با بحران های امنیتی در مرزهای شمال غربی کشور است و قصد دارد نگاهی تاریخی به مناقشه قفقاز داشته و ضمن واکاوی مفهوم  “هویت” تحلیلی در رابطه با ایدئولوژی پانترکیسم و اقدامات بایسته در جهت برخورد و کنترل با آن ارائه دهد. انگیزه این کار نیز بحث ها و مجادلات فراوانی بوده که در چهل روز گذشته در شبکه های اجتماعی، رسانه ها و حتی کف خیابان ها در این رابطه پدید آمد! در این مناقشه که هرکس بر پایه گرایشات نژادی، تعصبات مذهبی و مجادلات تاریخی حکمی در رابطه با حق مالکیت این مناطق برای یکی از دول ایران و ارمنستان و آذربایجان صادر می کرد؛ جدای از آن هایی که اعتقاد به وزن کشی خیابانی داشته یا تریبون ها و رسانه های ریز و درشت فارسی و غیرفارسی زبان در اختیار داشتند. دست کم بخش قابل توجهی از ایرانیان همچون عمده مردم سراسر جهان خودمختاری قره باغ جنوبی را به رسمیت شناخته و تجاوزات ترکی آذری تروریستی اخیر به این منطقه را محکوم نمودند. ریشه این گرایش نیز آشکار و به علت مناسبات تاریخی، حسن همجواری و البته میهمان نوازی دو ملت ایران و ارمنستان در حق یکدیگر است.

از سنگ نوشته هایی نظیر بیستون اینچنین بر می آید که ایرانیان به عنوان قدیمی ترین ساکنین منطقه همواره از منطقه ای با نام ارمنستان یاد کرده اند! اما به گواه همین مردم و البته به گزارش تاریخ نگاران و همچنین با بررسی نقشه های سیاحان و جغرافی دانان از ایران و اران بوضوح  می توان دریافت که آذربایجان سرزمینی بوده که از شمال به اران از جنوب غرب به آشور از غرب به ارمنیه و از شرق به مغان و گیلان محدود گشته و پایتخت آن گجستک بوده است. در حقیقت نام گذاری آذربایجان بر مناطقی در شمال رود ارس که هرگز آذربایجان نام نداشته به یکصد سال پیش بازمی گردد! پیش از آن آذربایجان همواره سرزمینی بوده در جنوب رود ارس که نامش از نام فرماندار “ماد” این منطقه در زمان هخامنشیان گرفته شده که فرمانده نیروهای ماد آلبانی و ساکاسنس بوده است و معنای نام وی نگهدارنده آتش می باشد و آنچنان که از اوستا بر می آید؛ این نام نام یکی از فروهر ها بوده است. اقرار علیف مورخ اهل جمهوری آذربایجان در کتاب خود با عنوان تاریخ آتورپاتکان می نویسد «در آتورپاتکان جریان آمیزش تیره های پیشین همچون گوتیان، لولوبیان،  هوریان و ماناییان و دیگر تیره ها با مادها ادامه داشت و در نتیجه تقریبا در اواخر سده نخست پیش از میلاد در این سرزمین قوم جدیدی بوجود آمد و در این زمان بود که مفهوم سرزمین آتورپاتکان پدیدار شد که واژه آذربایجان بر اساس قانون دگرگونی زبان دگرگون شده آن است! دوره تشکیل آتورپاتکان در تاریخ گسترده ما مرحله پر اهمیتی است و آتورپاتکانیان ایرانی زبان با تیره های پیشین منطقه که هنوز در استان های شمالی و غربی فلات ایران می زیستند در آمیختند و نسلی را پدید آوردند که آذربایجانیان امروزه مستقیما از نژاد آناناند» یاقوت حموی جغرافی دان و تاریخ نگار عرب زبان در مورد آذربایجان نوشته است:« ابن مقفع گفتهاست آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارنده آتش میشود و این درستتر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بودهاست  مردم آن نیکورویاند و گونههای ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمیفهمد.» زبان باستانی مردم این منطقه آذری نام دارد که احمد کسروی درباره آن کتاب ارزشمند «آذری یا زبان باستان آذربایجان» را به رشته تحریر درآورده است. پوست مردم این منطقه سفید و گونه هایشان سرخ است! درحالی که ترکان از نژاد زرد بوده و بلحاظ ظاهری تفاوت فاحشی با مردم منطقه دارند.

حضور ترکان در آذربایجان به قرن ها پس از یورش مسلمانان به ایران و فتوحات آنان باز می گردد و اوج این حضور مربوط به دوره حکومت سلجوقیان در ایران است. از این دوره به بعد شاهد نفوذ زبان ترکی در منطقه هستیم و این نفوذ دگرگونی هایی در زبان مردم منطقه ایجاد می نماید. اما با وجود تمام این دگرگونی ها هنوز هم ترکی نامیدن زبان مردم این منطقه که در غیاب برنامه های فرهنگی مکفی و پاسخگو از سوی حکومت حاضر برای بها دادن به قومیت های ایرانی تحت تاثیر رسانه های بیگانه کشور ترکیه قرار گرفته اند؛ کاری ناصواب و مملو از اشکال است! چرا که حتی زبان مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز بطور حقیقی ترکی نیست! اگر بخواهیم این ادعا را محک بزنیم باید به مقایسه زبان مردمان ترکمنستان و قزاقستان و تاتارستان و اویغورها و حتی فراتر از آن مغولستان و چین با زبان مردم ترکیه و جمهوری آذربایجان بپردازیم! بررسی های زبان شناسی بر روی زبان مردم ترکیه که البته بوضوح تفاوت فاحش و آشکار با زبان مردم آذربایجان دارد تا جایی که به کمک این زبان نمی توان با مردم تبریز و ارومیه و اردبیل و یا حتی باکو ارتباط موثری ایجاد نمود؛ نشان می دهد که زبان رسمی مردم ترکیه محملی ست از زبان های مختلف از جمله ترکی، عربی، فرانسه، فارسی، ایتالیایی، انگلیسی و صد البته زبان شیرین آذری! تاثیر زبان فارسی در دوران عثمانی بر ترکیه و زبان مردم ترکیه بسیار بسیار پیشتر از امروز بوده است چرا که در دوره ای طولانی زبان رسمی دربار سلاطین عثمانی به پیروی از دربار سلجوقی فارسی بوده است! اگرچه رفعت یالچین بالاطه، فارغالتحصیل ادبیات فارسی و استاد بازنشسته درسهای عثمانی، علت علاقه مردم آناتولی به ادبیات فارسی را آسان بودن و آهنگین بودن این زبان می داند. اما نباید نقش ساکنان بومی اصالتا ایرانی کرد این منطقه را که بشدت بر حفظ فرهنگ و زبان ایرانی خود تاکید دارند؛ در این نفوذ فرهنگی نادیده گرفت. با این وجود باید بدین مسئله نیز توجه داشت که اگرچه زبان از عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت انسان است. اما نباید بدان به عنوان تنها عامل هویتی نگاه کرد و وجود تفاوت های فاحش زبانی در زبان مردم اناتولی با ترکی یا نفوذ زبان هایی نظیر فارسی در زبان مردم این منطقه را اسبابی برای نقض ادعای دستگاه ایدئولوژیک این کشور بر اصالت ترک مردم خود اعلام کرد! مگر نفوذ عربی در زبان مردم ما به مفهوم عرب بودن ماست که نفوذ زبان فارسی در آناتولی ترک بودن کسی را زیر سوال ببرد؟! متاسفانه این موضوع برای عامه مردم روشن نیست که مفهوم هویت از عناصر گوناگونی نظیر ملیت، نژاد و البته زبان تشکیل شده است و ترکیب این عناصر با هم است که هویتی بنام ارمنی، ایرانی، ترک، عرب و ... را ایجاد می نماید. بر همین مبنا بهتر است پیش از آنکه بر خود و یا دیگری برچسبی نژادی بزنیم به چیستی مفهوم “هویت” و ابعاد گوناگون این واژه بیاندیشیم. نتایج مطالعات  ژنتیکی از جمله بررسی ای که در سال 2003 بر روی مردم ترکیه انجام شده نشان می دهد که این مردم با وجود خویشاوندی زبانی و همسایگی تاریخی با مغول ها ارتباط ژنتیکی خاصی با آنان ندارند! بهطوریکه میزان اختلاف ژنتیکی ترکها و آلمانیها با سه گروه اصلی مغول به یک اندازه بودهاست! این موضوع به تنهایی و بخوبی نشان می دهد که قائل بودن هویت ترک برای مردم آناتولی امری ساختگی و برآمده از تصمیم گیری ها و نگاه های سیاسیست! با این حال لازم به تاکید مجدد است که نفی عناصر هویتی ترکی نظیر خویشاوندی زبانی و فرهنگی بر مردم این منطقه همان قدر جعلی ست که انتصاب هویت ترک بر آنان! دلیل نفوذ فرهنگی و زبانی ترکان در ترکیه بمانند بسیاری دیگر از نواحی غرب آسیا تضعیف خلفای عباسی در صده های سوم و چهارم هجری قمری و در نتیجه حمله اقوام و قبایل ترک از جمله سلجوقیان به قلمرو جهان اسلام بود که موجب شد مناطق غرب آسیا به زیر سیطره حکام ترک درآیند. بر پایه مطالعات ژنتیکی در منطقه، حضور ترکان  از  لحاظ شارش نژادی تاثیر بسیار ناچیزی ایجاد کرد. اما در برخی نواحی نظیر ترکیه امروزی که از بنیان های فکری و فرهنگی استواری برخوردار نبوده و بزرگانی چون فردوسی را در دامن خود نپرورانده بودند تا فرهنگ بومی منطقه را حفظ کنند؛ باعث از دست رفتن بسیاری از آداب و سنن و فرهنگ مردم گردید. در عوض در مناطقی نظیر ایران که مملو از عناصر، ابزارها و کوشندگان فرهنگی و هویتی بود؛ این ترکان بودند که تحت تاثیر فرهنگ ایرانیان قرار گرفته و بلحاظ فرهنگی و اخلاقی خوی اجداد خود را بفراموشی سپردند! سند این مدعا نیز مردمان هزاره افغانستان هستند که از لحاظ نژادی قرابت بیشتری با مغولان دارند تا مردم ترکیه! اما حتی به ترکی هم صحبت نمی کنند و زبانشان دری است. بنا بر گواه تاریخ نگاران و زبان شناسان اگرچه بنیانگذاران حکومت عثمانی از ترکان غز بودند؛  اما آن ها نیز بمانند ترکان حاکم در  دوره های گوناگون در ایران و یا خلفای عرب در دوران زعامت جانشینان پیامبر، اداره دیوان خود را به ایرانیان سپرده و همانطور که پیشتر عنوان شد زبان رسمی دربارشان را فارسی قرار دادند. این موضوع موجب آن گشت که تا پیش از فارسی زدایی آتاتورک و ترک های جوان از زبان مردم آناتولی، در فرهنگ عثمانی و آنچه که امروز بدان ترکی می گویند؛ بیش از 50 هزار واژه فارسی و عربی فارسی شده وجود داشته باشد. این موضوع بوضوح بیانگر آن است که روند ترکی شدن ترکیه بیش از آنکه بر پایه حقیقت باشد بر پایه سیاست های استعماری دول استعمارگر است! در حقیقت در دوران بسط استعمار بریتانیا در آفریقا و آسیا یکی از نگرانی های بریتانیا در آسیا رخنه روسیه کبیر به مستعمرات این سلطنت در هندوستان و نفوذش در ایران بود! بنابراین وزارت امورخارجه بریتانیا به پیشنهاد جاسوس و کارگزار خود آرمین وامبری درصدد آن برآمد تا کمربندی از آلتایی زبان ها را در جنوب روسیه ایجاد کند. زبان های آلتایی یک خانواده زبانی پیشنهادی بود که گستره آن از مغولستان تا دربار عثمانی گسترده بود و ابدا کننده آن سیاح و جهانگرد یهودی مجار، آرمین وامبری بود! وامبری از عوامل نفوذی بریتانیا در دربار عثمانی بوده و در مقام رایزن دولت عثمانی در خدمت رجالی چون حسین دایم پاشا و فواد پاشا بوده اما در باطن به لرد پالمرستون و وزارت امورخارجه بریتانیا خدمت می کرد. وی بنیانگذار نظریه پانترکیسم بود که محتوای آن یکی کردن همه سرزمینهایی است که ساکنان آن به یکی از زبانهایی که ریشه آنها به زبانهای آلتایی میرسد صحبت می کنند. کتاب «سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه» از جمله آثار اوست.

 با افول قدرت امپراتوری روسیه در پی وقوع جنگ های داخلی و در نهایت انقلاب کبیر سوسیالیستی، یک خلا قدرت در منطقه قفقاز شکل گرفت که موجب رشد و بسط پانترکیسم در خارج از مرزهای عثمانی گردید! این خلا قدرت ابتدا موجبات شکل گیری و فروپاشی زودهنگام جمهوری دموکراتیک قفقاز را فراهم آورده و اسباب آن گردید تا در 26 مه 1918 در گرجستان جمهوری دموکراتیک گرجستان اعلام استقلال نماید و در 28 مه 1918 اولین جمهوری ارمنستان در ایروان اعلام موجودیت کند که در همین تاریخ نیز شورای ملی آذربایجان (متشکل از احزابی نظیر مساوات و ائتلاف سوسیالیستی اسلامی و ...)  در شهر تفلیس اعلام استقلال نموده و چند ماه بعد با انتقال به شهر گنجه و به علت تحت تصرف قرار گرفتن باکو توسط بلشویک ها گنجه را پایتخت خود قرار دهند. اعلام استقلال آذربایجان با این پشتوانه صورت می گرفت که دول عثمانی و آلمان قصد داشتند تا در خلا حضور روسیه خود را به کرانه های دریای خزر برسانند! بنابراین در مه 1918 دولت عثمانی بر علیه ارمنستان وارد جنگ شده و رسما معاهده برست-لیتوفسک را زیر پا نهاد. در واکنش به لغو معاهده از سوی آلمان و عثمانی و همچنین خلا حضور روسیه در منطقه! دولت بریتانیا ژنرال لیونل دانسترویل را از ایران به باکو گسیل داشت و دولتی نو در این منطقه روی کار آورد. در این میان انور پاشا در ترکیه لشکری با عنوان اردوی اسلام تدارک دیده و راهی باکو کرد که توانست در 15 سپتامبر 1918 این شهر را فتح کند و دولت دست نشانده خود را بر این مناطق حاکم کند. چندی بعد در ۳۰ اکتبر ۱۹۱۸ میلادی دولت عثمانی که توان ادامه جنگ نداشت ، تقاضای ترک مخاصمه کرد. این آتشبس موقت که به پایان جنگ انجامید، سقوط سیاسی انور پاشا را به دنبال داشت و در پی این سقوط اردوی اسلام نیز با شتاب از هم پاشید. اما در نهایت و در نتیجه این جنگ ها و ترک مخاصمه و صد البته خلا حضور ایران و روسیه در منطقه قفقاز، حکومتی محلی بنام جمهوری خلق آذربایجان شکل گرفت و حدود 23 ماه بر نواحی ای از قفقاز حکمرانی کرد. بنابر گزارش فیروز کاظم زاده مجلس آذربایجان در این دوره 120 عضو داشت که 21 عضو آن از ارامنه و نمایندگانی از مردمان روس، لهستانی، یهودی و آلمانی در آن حضور داشتند. اما اکثریت مجلس در دست حزب مساوات قرار داشت که برنامه اش اتحاد کشورهای اسلامی تحت رهبری ترکیه بود. خسروبیگ سلطانف از پانترک های نزدیک به مساوات و وزیر دفاع وقت جمهوری خلق آذربایجان در اواخر عمر این حکومت یعنی در سال 1920 نزدیک به 30000 نفر از ارامنه شهر شوشی را کشته و شهر را ویران کرد. هدف از این اقدام تغییر نسبت جمعیتی در منطقه بود چرا که سرشماری دولتی سال 1926 دولت روسیه نیز نشان می دهد که 6 سال پس از این کشتار هنوز هم ارامنه با 12.2 درصد بزرگترین اقلیت نژادی منطقه موسوم به آذربایجان هستند که در مجموع 37.9 درصد مردمش در تعریف دولت وقت از آذری قرار نگرفته و اقوامی مستقل هستند.  موسایف یکی از اعضای حزب کمونیست آذربایجان این واقعه را این گونه شرح میدهد: «کشتار بی رحمانه زنان، کودکان و افراد سالخورده بی دفاع شروع شد و ارمنیان به صورت انبوه مورد کشتار قرار گرفتند و دختران زیبای ارمنی پس از تجاوز به آنها کشته شدند. به دستورخسروبیگ سلطانف کشتار بیش از شش روز ادامه یافت و خانهها در قسمت ارمنی نشین غارت و ویران شد» چند  ماه پس از این جنایت، لنین بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی  با هدف مرتفع ساختن احتیاج روسیه از طریق نفت جمهوری خلق آذربایجان، هم زمان با قیام ضد دولتی مردم برعلیه حکومت موسوم به “جمهوری خلق آذربایجان ”دستور نابودی این حکومت محلی را صادر و ارتش سرخ آن را فتح نموده، از 12 مارس 1922 آن را بخشی از “جمهوری فدراتیو سوسیالیستی قفقاز جنوبی شوروی ” اعلام می نماید. با این فتح سایه شوم سیاست های اصلاح نژادی موقتا و تا حدودی از سر ارامنه کم و کشتار و تبعیض بیشتر متوجه سایر اقلیت های منطقه از جمله فارسی زبان آران می گردد! آنچنان که آمارهای دولتی نشان می دهند؛ تالش های آذربایجان در سال 1926 حدودا 3.3درصد و در سال 2009، 1.3 جمعیت این کشور را تشکیل داده اند! مطابق همین آمارها جمعیت تات ها نیز از 1.2 درصد در سال 1926 به 0.28 درصد در سال 2009 کاهش یافته است! با این حال نسل کشی 1.5 میلیون ارمنی ساکن

کشتار ارمنی‌های ارزروم، عکاس ویلیام ساچتلبن نوامبر ۱۸۹۵

ارمنستان غربی در خلال جنگ جهانی اول  و بر پایه طرح و برنامهریزی مسنجم سردمداران عثمانی در اجرای سیاستنژادپرستانه حزب حاکم اتحاد و ترقی ( ترکهای جوان ) بقدری وحشتناک است که نام هیچ حکومتی به مانند دولت عثمانی و در حال حاضر ترکیه امروزی با کلمه نسل کشی گره نمی خورد! ارامنه، آشوریان، یونانیان و کرد ها از آن زمان تا به امروز همواره  هدف اصلی کشتار و نسل کشی حاکمان عثمانی و جانشینانشان در ترکیه امروزی قرار گرفته اند! اقداماتی که متاسفانه در سکوت تلخ و مطلق قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای شکل گرفته و نشانی از پایان و توقفشان دیده نمی شود! شایان ذکر است که متاسفانه قتل، تجاوز و غارت همواره سه فاکتور اصلی رفتار عثمانیان در مواجهه با مردمی ست که هم خون آن ها نیستند. گواه این مدعا مردم تبریز در قرون 16 تا 19 میلادی هستند که در خلال جنگ های میان صفویان و عثمانی ها بارها قربانی تهاجم همسایگان غربی خود گشتند. مطابق گزارش مورخین وحشیانه ترین کشتار مردم آذربایجان و تبریز توسط عثمان پاشا و تصرف دیگر بار تبریز در سال ۹۹۳ ه و در اوج ضعف صفویه و پادشاهی سلطان محمد خدابنده صفوی انجام شد. قاضی احمد قمی قصاوت ترک ها در این حجمه را اینچنین گزارش کرده است: «تمامی ینکچریان خود را به کوچهها و محلها انداخته، هر کس را به نظر درآوردند به درجه شهادت رسانیده و از دیوار باغچه به خانهها درآمده هرکس را که در نقبها و زیرزمینها پنهان شده بود، بیرون آورده به قتل رسانیدند(...) قریب هفت هشت هزار نفر به قتل درآورده، صد نفر از پیر زنان طعمه شمشیر ساختند و چند تن از سادات صحیح النسب و علما و صلحا در این قتلعام شربت شهادت چشیدند و اطفال شیر خواره را پای به شکم نهاده به عالم آخرت رسانیدند و موازی هفت هشت هزار نفر از ساده رخان مهلقا و دختران سمن سیما و زنان حور لقا و اطفال مسلمانان از تبریزیان اسیر نموده در” میانه” خرید و فروخت نمودند. (...) مجملاً از ظهور اسلام تا غایت، این نوع قتلعامی بر زمره مؤمنین سمت ظهور نیافته بود و هیچیک از سلاطین کفر جرأت به این امر شنیع نکرده بودند که از این عثمان [عثمان پاشا] بی ایمان نسبت به مسلمانان صادر شد
» مورخین عثمانی بارها در گزارشات خود از
طراحی از جهانگرد اروپایی که شاهد آزادی تبریز در ۲۱ اکتبر ۱۶۰۳ بود.

جنایات ترکان در تبریز یاد کرده اند از جمله پچوی که می نویسد «به فرمان عثمان پاشا قتل عام اهالی تبریز اغاز شد . سادات و شرفا و بازرگانان و ارباب صنعت و هر که در شهر بود جمله را در سه شبانه روز از دم شمشیر گذراندند» اما دردناکترین گزارش از قتل عام در مردم تبریز از آن مصطفی سلانیکی افندی است که آورده: «مردم [تبریز] هر گاه عساکر را تنها میدیدند، درصدد انتقام برمیآمدند. مردم در دل عقده داشتند و به دنبال بهانه بودند تا داد خود را بستانند. از این رو به خواست خدا، بر زبان عساکر چنین جاری شد که این مردمان ستیزهجو را باید قتلعام کرد و الّا اینها نه مطیع میشوند و نه تن به قبول حق میدهند [...] ناگهان یک روز آشوب و واویلایی به پا خواست، عامة عساکر اسلام سلاح بر گرفته و گفتند قتلعامی به پا خواستهاست [...] نخست شهر غارت و یغما شد و همراه با نهب و غارت، قتلعام مردم نیز عملی شد.» آری کافر نام نهادن و بنام اسلام دست به سلاح کشیدن بر روی مردم بیگناه میراثیست که ترکان امروزی از اجداد خویش در عهد عثمانی دریافت کرده اند!

 همانطور که پیشتر بحث شد پانترکیسم سیاستی بود که با هدف کنترل روسیه و بوسیله عوامل انگلستان پیاده سازی شد. اما بجای بریتانیا، روس ها از این سیاست در جهت دستیابی به مطامع خود بهره جستند! در سال 1936 بدستور استالین زبان مردم “جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان” آذری نام گرفته و ساکنان آن آذربایجانی خوانده شدند! و این درحالی بود که همانطور که پیشتر ذکر آن رفت آذربایجان منطقه ای در جنوب رود ارس بود نه شمال آن! آنتونی دنی کین ژنرال ارشد نیروهای روس در خاطرات خود با عنوان مقالاتی درباره مشکلات روسیه می نویسد : «در جمهوری آذربایجان همه چیز مصنوعی بود غیر واقعی! نام آن برگرفته از نام ولایتی ایرانی است! منطقه ای مصنوعی که شامل سرزمین زاتاکازان لزگیها مناطق ایالات ارمنی و تاتار نشین الیزابت پل و باکو بعلاوه منطقه روسی مغان تحت لوای سیاستی ترکی بمنظور اجرای اهداف پانترکیستی! دولتی مصنوعی! » جعلی بودن نام آذربایجان بر این نواحی بقدری آشکار است که مراجعه به نوشته های عباس قلی آقا بیگ خانوف پدر تاریخنگاری جمهوری آذربایجان هم نشان از آن دارد که وی نیز از نام آذربایجان بر مناطق شمالی رود ارس استفاده نکرده است و نام کتاب تاریخ خود درباره مردم زادگاهش را «گلستان ارم تاریخ داغستان و شیروان» نام نهاده! نکته بسیار جالب درباره این نام گذاری آن است که این کار حدودا سه سال پیش از اشغال ایران بدست روسیه در خلال جنگ جهانی دوم رخ داده است! در آن زمان روسیه که بر نفت مناطق شمالی ایران طمع داشت  با پایان یافتن جنگ جهانی دوم در 11 شهریور 1324 خورشیدی بر خلاف انگلستان قوای نظامی خود را از ایران خارج نکرد؛ بلکه جمهوری مهاباد به رهبری قاضی محمد را در کردستان و حکومت خودمختار آذربایجان به رهبری پیشه وری را در آذربایجان روی کار آورد! از جمله اسناد حزب کمونیست شوروی با برچسب فوق العاده مهرمانه سندیست که در شش ژوئیه 1945(پانزده تیر ۱۳۲۴) در کمیته مرکزی این حزب به تصویب رسیده و امضای ژوزف استالین پای آن دیده می شود و دستور ایجاد جنبش های تجزیه طلبانه در آذربایجان و جنوب دریای خزر را صادر می نماید! جمیل حسنلی، از پژوهشگران جمهوری آذربایجان که در باکو زندگی میکند و کتابهایش را بر اساس اسناد به جای مانده از آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی نوشته، اقدامات این کشور در پایان جنگ جهانی اول را چنین شرح میدهد:

«تقریبا یک ماه بعد از پایان جنگ، سیاست مسکو در قبال آذربایجان ایران شفاف تر شروع به رخ نمودن کرد. در ۱۰ ژوئن هیئت وزیران شوروی طرحی سری تصویب کرد که بر مبنای آن شعبه تمام موسسات اقتصادی آذربایجان شوروی در شهرهای بزرگ آذربایجان ایران تاسیس شود. این تصمیم، سرمایه گذاری بزرگی را می طلبید. طبیعی است که حکومت شوروی بدون داشتن برنامه ای گسترده برای آینده این منطقه این سرمایه عظیم را به این مسئله اختصاص نمی داد. این پروژه ای عظیم بود و رهبری یک حکومت در حالی که خود این کشور نیاز به سرمایه برای ترمیم ویرانه های جنگ داشت، تصمیم به ایجاد شعبه های موسسات صنعتی خود در دولتی دیگر می کرد.۱۱ روز پس از این تصمیم یعنی ۲۱ ژوئن، کمیته دفاعی دولت شوروی مخفیانه تصویب کرد که در جنوب خزر و آذربایجان ایران عملیات زمین شناختی برای اکتشاف نفت انجام شود. این طرح نیز طرحی بزرگ بود و نیاز به سرمایه بزرگی داشت.»

جمیل حسنلی ادامه می دهد: «در شش ژوئیه مجددا سند سری دیگری در حزب کمونیست بلشویک اتحاد شوروی برای ایجاد جنبش های تجزیه طلبانه در آذربایجان ایران و جنوب خزر تصویب شد. همه این اسناد امضای استالین را داشت و او مستقیما در این موضوع نقش داشت. در سند شش ژوئیه آشکارا گفته میشد که برای توسعه حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان جنوبی، حزبی ملی تشکیل شود و به باقروف، تیمور قلی اوف و میرزا ابراهیموف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروی سپرده شده بود که اقدامات لازم در این زمینه را انجام دهند.» سرکوب گروههای مسلح فعال در منطقه، تبلیغات گسترده از طریق راهاندازی انجمن دوستی ایران و جمهوری آذربایجان شوروی، انتشار مجله مصور و سه روزنامه در آذربایجان، اهدای دستگاه چاپ به حزبی که قرار است با نام «فرقه دموکرات آذربایجان» تاسیس شود و حتی تعیین حداقل تیراژ این نشریات که نباید از ۳۰ هزار نسخه کمتر باشند؛ جملگی از بخشهای دیگر این سند تاریخی هستند که امضای استالین بر آن ها بجای مانده است. این مصوبه درنهایت با این بند به پایان میرسد که: «جنبش تجزیهطلبانه آذربایجان جنوبی و همچنین برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم ایران از نظر مالی تأمین شود. در کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان بودجه مخصوصی عبارت از یک میلیون روبل اختصاص داده شود.»

اشغال ایران بدست روسیه سرانجام با فشار های بین المللی و تلاش های دستگاه دیپلماسی ایران پایان یافته و عاقبت با خروج قوای روس از خاک ایران، ارتش وقت ایران براحتی تجزیه طلبان را سرکوب می نماید که شرح رشادت ها و هنرنمایی های فرماندهان نظامی آن روزگار از جمله شادروان تیمسار ناصر فربد بسیار خواندنی اما از حوصله این مطلب خارج است.

در سنوات اخیر اما در اثر سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی که بدنبال به حاشیه راندن ملی گرایی با هدف ایجاد بستر مناسب برای کشت و گسترش اسلام گرایی در ایران صورت گرفت؛ شاهد آن بوده ایم که کشور ترکیه از خلا فرهنگ ملی گرایی استفاده کرده و مشغول کاشت بذر نفاق و تجزیه طلبی در ایران گشته است! افسوس که عده ای نا آگاه به تاریخ مرز و بوم کشورمان نیز به آلت دست دشمنانمان بدل گشته، دست به جیره خواری شان می زنند ! این اقدامات دولت ترکیه متاسفانه در سکوت آذار دهنده دیپلمات ها و انفعال دستگاه


وزارت خارجه در پاسخ به دخالت آشکار این کشور در امور داخلی مان رخ داده و درنهایت موجبات نغز حاکمیت ملی و کشته شدن دو تن از هم وطنانمان در اثر بمباران هوایی ارتش ترکیه در مناطق مرزی کشورمان در شهرستان اشنویه در اردیبهشت ماه سال جاری را فراهم آورده است! در واکنش به این ماجرا عباس موسوی، سخنگوی وزارت امورخارجه ایران در نشستی خبری عنوان داشت «تعرضی به خاک ایران نشده است. درباره محل جان باختن و چگونگی این افراد تائید رسمی نداریم» وی در این نشست سخنان خود را چنین ادامه داده بود «اگر جزییات درباره این دو هموطن مشخص شود اطلاع رسانی خواهیم کرد و واکنش رسمی خواهیم داد» اما متاسفانه با مشخص شدن تابعیت و اسامی این کارگران با نام های “رشید پیروتی”و”فاخر تازه وارد” وزارتخانه مذکور هیچ واکنشی نشان نداده و درخواست نماینده مردم اشنویه در مجلس شورای اسلامی که خواستار احضار سفیر این کشور شده بود بی پاسخ ماند!  شایان ذکر است که رویه مذکور در برخورد با رژیم اردوغان و دولت ترکیه، داد رسانه های محلی آذربایجان را در آورده و این رسانه ها بارها گزارش هایی در رابطه با شیطنت ها و ارتباطات سفارت و کنسول گری های این کشور در تبریز و ارومیه در ارتباط با پیاده سازی سیاست های پان ترکیستی در این شهرها منتشر کرده اند! بر هیچ کس هم پوشیده نیست که مهمترین ابزار پیاده سازی سیاست های تجزیه طلبانه پان ترک ها خواسته یا ناخواسته عمدی یا غیر عمدی باشگاه تراکتورسازی تبریز است! برخی از طرفداران این باشگاه نه با هدف ورزشی که با هدف برگزاری تجمعات تجزیه طلبانه وارد ورزشگاه ها شده و تماشای فوتبال برایشان بهانه است.  بازی های این تیم توسط رسانه های جدایی خواه پوشش مستقیم داشته، سلبریتی های ترکیه ای در شبکه های اجتماعی برای آن سنگ تمام می گذارند! حساب های برخی بازیکنان اش به نفرت پراکنی قومیتی و نژادی بر علیه اقوام ایرانی مشغول بوده و رفتارهای تامل برانگیزی از سوی مدیریت باشگاه در مواجهه با حساسیت های نژادی رخ می دهد! لغو خرید آرزداد هارویان مدافع تیم ملی ارمنستان بخاطر آنچه که مدیران این باشگاه حفظ وحدت میان آذری ها خواندند! و یا خواهر خواندگی این باشگاه با یک باشگاه ترکیه ای یک باشگاه آذربایجانی و همچنین یک باشگاه در جمهوری تاتارستان! در کنار رفتار بی پرده تر بازیکنان این تیم در ورود به مسائل سیاسی و نژادی حکایت از آن دارد که حواشی مربوط به این تیم بیش از آن است که قابل تقلیل به شماری از هوادارن تیم باشد!


در جریان کشتار بی رحمانه کردهای سوریه بدست رژیم اردوغان در سال گذشته که ترک ها آن را“چشمه صلح” نام گذاری کردند؛ استوری

منافقانه مهدی ببری مدافع این تیم در پشتیبانی از دولت ترکیه خشم مردم و جامعه ورزشی مان را برانگیخت. شرم آور است که یک بازیکن ارمنی با پذیرش درخواست همکاری تیمی که درگیر حواشی نژادپرستانه بر علیه ارامنه است؛ اینچنین اخلاق ورزشی در فوتبال کشور و فرهنگ مردمش را به رخ ما می کشد؛ اما بازیکنان تراکتورسازی درگیر نگاه های فاشیستی و شوونیستی بوده و از کشتار مردم بیگناه و غیر نظامیان حمایت می کنند! از این شرم آورتر البته اقدامات خود باشگاه است که بجای محکوم کردن و برخورد با بازیکن خاطی در حمایت از این رفتارها فورا بیانیه صادر کرده « با تمام قوت و با حمایت و پشتیبانی هواداران از یکایک بازیکنان پشتیبانی » می کند! متاسفانه عدم واکنش مناسب و کافی کمیته انظباطی فوتبال در قبال این بی اخلاقی ها در تراکتورسازی ، حاشیه امنی برای این تیم بوجود آورده که سال گذشته به دشمنانمان

فرصت داد تا نمایشی ناموفق و در عین حال بسیار زشت در ورزشگاه یادگار تبریز اجرا کنند! متاسفانه به فاصله چند هفته از حواشی مورد اشاره در مورد استوری مهدی ببری و در جریان بازی خانگی این تیم در برابر استقلال تهران که کاپیتان کردش در واکنش به قتل عام کردهای سوریه توسط اردوغان در مصاحبه ای خواستار جلوگیری از بروز یک فاجعه انسانی در سوریه شده بود؛ معدودی از هواداران تیم تراکتور شروع به فحاشی به  وریا غفوری نموده ضمن توهین به شعائر دینی و مقدسات شعار تجزیه طلبانه ترکیه ترکیه سر دادند! نکته تلخی این ماجرا آنجاست که توهین کنندگان پیش از بازی نیز وعده این کار را داده بوده و مدیریت وقت باشگاه تراکتور نیز وعده برنامه های ویژه ای برای تماشاگران در دیدار برابر تیم استقلال داده بود!
برنامه های ویژه ای که پخش تلوزیونی آن نیز بدون حاشیه نبوده و گزارشگر تلویزیون ملی اش در مرکز تبریز با عبارت "پنجمین تیم پرطرفدار جهان یک، دومین تیم پرطرفدار ایران صفر" قطعه خود را در این پازل چید! واکنش ها از سوی دولت به این حادثه اما تنها دستگیری چند در معنای کلمه سیاهی لشکر عناصر نفوذی ترکیه در خاک ایران بود که با واکنش مدیرکل ورزش و جوانان استان آذربایجان شرقی که وقوع چنین اتفاقاتی را در چشم میلیون ها ایرانی تکذیب می کرد! در تناقض آشکار قرار داشت!.

نشریه وطن یولی ارگان دانشجویان آذربایجانی دانشگاه تهران درباره حواشی تیم تراکتورسازی می نویسد «در کاتالان استفاده گروههایجداییخواه از تیم فوتبال بارسلون باعث میشود تا میلیون ها هوادار با همان تعصبی که از تیم خود دفاع میکنند از ایده کاتالان مستقل نیز به دفاع برخیزند همین تجربه در یوگسلاویسابق نیز در میان تیم های کرواتی و صربی دیده شد. به نظر می رسد در سه سال گذشته کشور ما در حال پیمودن مراحل اولیه چنین تجربه ای است. عصبیت های قومی معدودی که قبلاً در میان عده ای تجزیه طلب طرفدار پان ترکیسم دیده می شد، امروز در قالب فوتبال و بحث تراکتورسازی در تیراژ بیشتری بازتولید می شود. هر چند برخی معتقدند که این موضوع هیجانی، آنی زودگذر و موقتی است ولی اراده کسانی هم که بر اساس قومیت گرایی چنین برنامه ای را پیش می برند و یا برای


اهداف سیاسی به پیشبرد آن کمک می کنند در این خصوص تاثیرگذار است.» کوتاه سخن آنکه مطابق قوانین سفت و سختی که فیفا در خصوص گره زدن مسائل قومیتی با فوتبال وضع نموده، جریمه در نظر گرفته شده برای تیمی که برای اولین بار از مسائل نژادپرستانه تخطی کند، جریمه نقدی یا برگزاری یک دیدار بدون حضور تماشاگران خواهد بود ولی در صورت تکرار تخلفات تیمهای متخلف با جرایمی از جمله کاهش امتیاز، کنار گذاشته شدن از یک رقابت یا حتی سقوط به دسته پایین تر روبه رو خواهند شد. فیفا حتی پا را از این فراتر گذاشته و برای نشان دادن عزم راسخ خود در مبارزه با نژادپرستی در ورزشگاهها تاکید کرده است چنانچه هر فردی شامل بازیکن، مدیر و کادرفنی تیمها و ... که مرتکب عمل خلافی شود، دستکم از 5 دیدار تا 2 سال تعلیق خواهد شد و حتی اجازه حضور در ورزشگاه را نیز از دست میدهد. همچنین سازمان « فوتبال علیه نژادپرستی Fبه عنوان یک نهاد غیر دولتی همکار فیفا و یوفا به داوران، مربیان و بازیکنان این اختیار را داد که در صورت بروز هرگونه شعار نژادپرستانه در ورزشگاههای جهان، بازی را نیمه تمام به پایان برسانند. با این اوصاف و با توجه به اینکه مسئولین ما اگر عزم اجرای قانون و برخورد با اعمال ساختار شکنانه این تیم را داشتند تا بحال باید ردی از این برخوردها را شاهد می بودیم؛ طرح این درخواست از جامعه فوتبال کشورمان منطقی می نماید که در صورت بروز کوچکترین رفتار نژادپرستانه از سوی هواداران، مدیریت یا بازیکنان این تیم چه در ورزشگاه ها و چه حتی فضای مجازی، این تیم فوتبال را که باید مروج انسانیت و اخلاق باشد نه خیانت و نژاد پرستی، بایکوت کرده و از حضور در برابر آن امطناع بورزند! چرا که رفتار مسئولین ورزشی چاره دیگری جز این کار باقی نگذاشته است. همچنین بر مطبوعات و اهالی فرهنگ و رسانه نیز فرض است تا با رویکردی تازه و توجهی ویژه به تولید آثاری شایسته، جذاب، عامه پسند و قابل فهم در رابطه با آذربایجان و قهرمانان این خطه برای تمامی سنین و اقشار روی آورده، مردم عزیز آذربایجان را که نویسنده این سطور افتخار عضویت در خانواده بزرگشان دارد؛ با هویت خود آشنا کرده و جوانانمان را از دام تبلیغات گسترده کشور ترکیه در تلویزیون و شبکه های اجتماعی رهایی بخشند.

محمد فتحی زاد، لختی پس از پایان درگیری ها!

نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

  ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پد...