۱۴۰۱ تیر ۴, شنبه

شرحی کوتاه بر حوادث تابستان 58 خوزستان

 مقدمه:

متن پیشرو جهت انتشار در سالروز وقایع شهریور و خرداد 58 خوزستان تنظیم اما به دلیل تقارن آن با اعتراضات مردمی خوزستان و حادثه تلخ متروپل، انتشار آن با تاخیر مواجه و به این زمان موکول گردید. اگرچه انتشار آن می توانست حتی در فرصت بهتری رخ دهد اما احساس حساسیت در نویسنده در باب تمایلات به ایجاد تفاهم و همکاری با گروه های قومیت گرا در برخی فعالین محترم ملی موجب شد در این مقطع دست به انتشار آن ببرم، از آنجا که معتقدم تمرکزگرایی بد اما از آن بدتر میدان دادن به گروه های هویت طلب قومی است که خط و ربط و نیات آن ها بر هیچ کس پوشیده نیست، امیدوارم تا با بازگویی حوادث و خاطرات آن ایام از زبان دریادار احمد مدنی و حاشیه نویسی های اینجانب بر آن ها ذهن مخاطبان این متن را مشغول تفکر و بازپرسی در باب برخی مفاهیم و نتیجه گیری از حوادث تاریخی نمایم.



متن:

نهم خردادماه در تقویم سالروز وقایعی است که در برخی منابع از آن با عنوان چهارشنبه سیاه یاد می‌شود. این حوادث که اوج آن‌ها مربوط به اواخر شهریور و ابتدای خرداد 58 می‌باشد؛ بهانه ایست برای زنده کردن یاد و خاطره میهن‌پرستانی که در بزنگاه‌های مختلف تاریخی این پیام را منتشر نموده‌اند که "خاک می‌خوریم اما خاک نمی‌دهیم" پرواضح است که مقطع گذار از یک حکومت به حکومتی دیگر برهه‌ای بسیار پرتلاطم است. مضاف بر این تن‌دادن امرا به دستورات شاه برای ایفای نقش پلیس در جریان انقلاب 57، بهانه قدرتمندی به دست عوامل شوروی پس از انقلاب داد و آن‌ها تلاش‌های بسیاری برای فروپاشی ارتش صورت دادند، بازخوانی عملکرد امرای ارتش پس از استقرار جمهوری اسلامی که با جسارت و هوشمندی از شکل‌گیری خسارات و پیروزی توطئه‌ها در آن برهه از تاریخ جلوگیری نموده‌اند امری ضروری است تا درس خود را از این حوادث دریافت نماییم.

با تشکیل دولت موقت، دریادار مدنی مسئول سامان وزارت دفاع و سپهبد قرنی به فرماندهی ستاد مشترک ارتش منصوب




می‌گردد. قرنی مدتی بعد استعفا داده یک ماه بعد نیز به دست فردی بنام حمید نیک‌نام کشته می‌شود. ارتش با توطئه‌های گوناگونی پس از انقلاب مواجه است. تیمسار فربد نیز که پس از قرنی عهده‌دار ستاد مشترک ارتش است، در حمله به فرودگاه اهواز در جریان بازدید از یگان‌های لشکر اهواز مورد سوءقصد قرار می‌گیرد. فشارهای گوناگون نظیر دخالت‌ها و عدم همکاری‌ها از جانب برخی منصوبین در دوران دولت موقت موجب جابه‌جایی و کناره‌گیری فرماندهان نظامی در این دوره است. ژنرال فربد پس از ساماندهی ارتش و برگزاری نخستین رژه سراسری در 29 فروردین 58 و نامیدن این روز به نام روز ارتش بر اثر همین فشارها استعفا می‌دهد.

گزارش سرهنگ ناصر توکلی از اعضاء شاخه نظامی شورای انقلاب تنها 5 روز پس از سقوط دولت بختیار برای آیت‌الله خمینی به‌خوبی گویای اوضاع دفاعی - امنیتی کشور در آن مقطع است «در تمامي استان‌ها ناآرامی‌ها و حركـاتي ناراحت‌کننده ديده می‌شود؛ همه‌جا به واحدهاي ارتش و نيروهاي مسلح حمله کرده‌اند؛ غالبـاً بـه بسياري از پایگاه‌ها، اسکله‌ها و پادگان‌های نظـامي و تأسيسـات ملـي و دولتـي لطمـه وارد می‌شود. ترميم خرابی‌ها و آتش‌سوزی‌های پایگاه‌ها، اسکله‌ها و پادگان‌های نظـامي و تأسيسات ملي و دولتي، علاوه بر میلیون‌ها دلار هزينه، به سال‌ها وقت نياز دارد. گروه‌های خودسر و فرصت‌طلب و همچنين گروه‌های چپ‌گرای مخالف ارتش، امنيـت اجتمـاعي را برهم زده و با اقدامات خرابكارانه خود برنامه نابودي ارتش و بسياري از نهادهـاي ملـي را دارند. بگيروببند افسران و فرماندهان ارتش يك امر عادي و روزمره شده و همه‌روزه صـبح و عصر و شب و وقت‌وبی‌وقت هر گروه يا گروهكي و يا دسته ناشناسي دو يـا سـه سـرهنگ، سرتيپ و سپهبد را این‌طرف و آن طرف بازداشت می‌کنند و معلوم نيست به كجـا می‌برند. وضعيتي بسيار نامساعد و توهین‌آمیز براي ارتـش ايجـاد شـده اسـت. بسـياري از تانک‌ها، کامیون‌ها و ساير وسايل را كه در حال بازگشت به پادگان‌ها بودند، از بين برده و ارتش هم بـه حرمت حضرتعالي و انقلاب واكنشي نشان نمی‌دهد و برخوردي نمی‌کند. ادامـه ايـن وضـع، دفاع مملكت را به خطر می‌اندازد» وی در این دیدار ضمن ارائه گزارشی از تلاش نیروهای چپ برای اشغال سفارت آمریکا در 24 بهمن 57 و خنثی‌سازی توطئه ایشان به آیت‌الله خمینی توضیح می‌دهد «حادثه حمله روز 25 بهمن به سفارت آمريكـا، قطعـاً بـه عرضـتان رسانده شده. ولي چيزي كه بايـد از نظـر اهميـت بـه عرضـتان برسـد، آن اسـت كـه اگـر گروگان‌گیری و حمله به سفارت كارش بالا می‌کشید و آمريكـا ناچـار بـه مداخلـة نظـامي می‌شد، در آن صورت، احتمال تعرض و حمله شوروي هم كم نبود و به ايشان اطلاع دادم كه سرتيپ روسي، وابستة نظامي شوروي هم همـان روز ضـمن اشاره‌به‌نزدیک شدن ناوهاي جنگي آمريكا بـه سـواحل خلیج‌فارس، بـه طـور ضـمني و تلويحي احتمال واكنش شوروي و دخالت آنها را رسماً به اطلاع ستاد رسانده بود. در ادامة گزارش اوضاع داخلي، به ايشان عرض كردم: «توجـه داشـته باشـيد كـه همـه قراردادهاي مربوط به همکاری‌های نظامي و تداركاتي و پشتيباني ما با آمريكا از بين رفته و لغو شده‌اند و اين در حالی است كه از دو دهه قبل خطر حمله عراق به ايران روزبه‌روز افزايش پيدا كرده و ارتش عراق تا خرخره به‌وسیله شوروي و بعضي از كشورهاي اروپـاي شـرقي و حتي غربي مسلح شده است و مستشاران نظامي روس در ارتش عراق فعال‌اند و آن را مجهـز می‌کنند. مقامات دولت عراق از حدود 10 سال قبل با دولت اتحاد جمـاهير شـوروي يـك پيمان نظامي دوجانبه و متقابل امضا کرده‌اند و همه گمان می‌کنند ايـن بـار ممكـن اسـت شوروي تهاجم به ايران را از راه عراق شروع كند. حملـه قریب‌الوقوع عـراق بزرگ‌ترین مسئله دفاعي ديروز و امروز ايران است. استدعا دارم امر بفرماييد هرچه زودتر جلو انهـدام بيشتر ارتش را بگيرند و خرابی‌ها متوقف شود. حمله عـراق بـه ايـران، در واقـع بـه منزلـه تهاجم مشترك شوروي و عراق تلقي می‌شود

» با این مقدمه می‌توان قدری روشن‌تر به آنچه در روزهای بعد در خوزستان رخ می‌دهد نگریست!

آن‌چنان که از خاطره نگاری فرماندهان وقت برمی‌آید شورایی از افسران ملی مسئولیت سازماندهی ارتش را عهده‌دار می‌شوند که تصمیم این شورا پذیرفتن فرماندهی نیروی دریایی توسط احمد مدنی است. او خود در این باره چنین نقل می‌کند «گفتم دست به ترکیب نیروی دریایی هیچ‌کس نباید بزند، یک شاخ مو از سر کسی نباید کم بشود جز من آنجا کسی نباشد اگر کسی بخواهد به کار من دخالت بکند در لحظه استعفا می‌کنم ... حتی بازنشسته‌های ما را کسی نباید کاری داشته باشد خودم می‌دانم چه باید بکنم ... هیچ مطلق نباید به آن منطقه نیروی دریایی کسی کاری داشته باشد و کشتی‌رانی آریا ... گفتند مورد قبول است. این بود که رفتم نیروی دریایی را پذیرفتم ... از نیروها این نیرو کاملاً دست‌نخورده باقی ماند. جز یک تعدادی خودشان نمی‌خواستند استعفا می‌خواستند بکنند آن یک بحث دیگر خودشان مایل نبودند دیگر، یا یک تعدادی از امرا دیگر صلاح نبود باشند طبیعی است آن‌ها را هم بازنشسته‌شان کردیم ... یک تعدادی که در ظرف آن دوروزه‌ای که من نبودم گرفته بودندیکی‌یکی را آزاد کردیم ... بعد کشتی‌رانی آریا هم رفتم کمیته‌اش را منحل کردم ... بعد از دو سه روز آقای مهندس بازرگان گفتند، «شما باید وزارت دفاع ملی را بپذیرید برای این‌که دفاع ملی را گفتند به شما بدهم.»

مدنی کمتر از دو ماه سکان‌دار وزارت دفاع ملی است. پس از آن مسئولیت را به تیمسار ریاحی رئیس ستاد منصوب دکتر مصدق در ارتش منتقل و بر نیروی دریایی و کشتی‌رانی آریا متمرکز می‌گردد. تلاش‌های او در دوران تصدی وزارت دفاع معطوف به ساماندهی پادگان‌ها و تعیین فرمانده برای آن‌ها همچنین ارائه پیشنهاد برای ادغام کمیته‌ها در شهربانی ژاندارمری و تشکیل وزارت انتظامات جهت نظم بخشیدن به نیروهایی است که وی از آن‌ها با عناوین شهربانی، ژاندارمری، پاسداران و امنیت ملی یاد می‌کند. در همین راستا وی از جمله سرتیپ ناصر مجللی رئیس شهربانی منتخب دکتر محمد مصدق در فارس را به ریاست شهربانی کل کشور منصوب کرد. مدنی بخشی از دغدغه‌های خود در خصوص مسائل امنیتی را این‌چنین تشریح می‌کند «می‌دانستم که به‌عنوان وظیفه کادر هرج‌ومرج‌طلب یا به هر چیز معتقد آمدند خودشان را لابه‌لای ارتش جا دادند همه‌جا هستند و ما اگر بخواهیم ارتش را سازمان بدهیم و دوباره زنده‌اش کنیم به‌عنوان یک ارتش ملی انقلابی نه به‌عنوان ارتش شاهنشاهی، به‌عنوان ارتش ملی انقلابی، این را مجاهدین و توده‌ای‌ها و افراطی‌ها و چریک‌ها و این‌ها که ... به‌عنوان وظیفه هم همه‌جا رسوخ کردند این‌ها مخالف‌اند و خراب می‌کنند، بدون این‌که عنوان کنم به کسی چرا این کار را می‌کنم خدمت نظام‌وظیفه را کردم یک سال، از زنان هم بالکل حذف کردم عطف بماسبقش هم کردم، این باعث رنجش تیمسار قرنی شد ... رئیس ستاد کل بود و حق داشت برنجد برای این‌که این کار را من به‌عنوان وزیر دفاع می‌بایست با ایشان شور کنم اما من، من می‌ترسیدم علت را بگویم ایشان هم به چهارتا دوست دیگرش بگوید مطلب فاش بشود ... چون استخوان‌بندی ارتش کادر ثابت‌اند دیگر کادر وظیفه که نیستند ... رفتم تمام استان‌ها نظامیان را معرفی کردم، فرماندهان را راه نمی‌دادند فرمانده جدید گذاشتم با کمک تیمسار قرنی که در همین احوال هم تیمسار قرنی استعفا کرد. من تیمسار فرید را به‌عنوان رئیس ستاد کل معرفی کردم ... و موقعی رفتم معرفی‌اش کردم به کادر مرکزی ستاد در همان اتاقی من معرفی کردم که تقریباً ده سال قبلش محکوم شده بودم ... درست همان اتاق، جالب است.»

قدرت اجرایی بالا و تسلط به علوم دریانوردی در کنار کسب درجه دکتری علوم سیاسی از مدنی چهره‌ای می‌سازد که توان پذیرش مسئولیت‌های گوناگون را دارد؛ به همین سبب نیز بلافاصله مسئولیت استانداری خوزستان به او سپرده می‌شود. «مرتب با آقای مهندس بازرگان می‌گفتم آقا، چرا استاندار برایش نمی‌گذارید؟ به شما عرض می‌شود عراق قویاً آنجا دسیسه می‌کرد، فلسطینی‌ها آنجا دقیقاً چیز می‌کردند ... دارودسته امل شدیداً فعالیت می‌کردند، و دارو دسته‌ای که با نظام انقلاب مخالف بودند از نظام سابق که یک دارودسته‌هایشان هم در عراق بودند که هنوز مانده بودند آنجا از ساواکی‌ها و امثال این‌ها، این‌ها هم به خیالشان اگر خوزستان زیرورو بشود آن‌وقت خمینی سقوط می‌کند. فلسطینی‌ها هم که در آنجا کنسولگری داشتند. اصلاً، همه این‌ها داشتند برای جدایی خوزستان تلاش می‌کردند، چپ‌ها هم بودند.

 س-چپ منظورتان از چریک‌های فدایی خلق؟

ج- چریک‌ها و توده‌ای‌ها و

س- مجاهدین؟

ج- امثال این‌ها، حالا مجاهدین آن‌وقت خیلی با آن‌ها چیز نداشتند ولی آن‌های دیگر بودند. مرتب می‌گفتم آقای بازرگان یزد و کرمان و اصفهان و این‌ها استاندار داشته باشد نداشته باشد آن‌قدرها مهم نیست. خوزستان باید استاندار داشته باشد یک استاندار برایش تعیین کنید ... هی می‌گفت، «هیچ‌کس نمی‌رود به هر کس می‌گویم نمی‌رود.» ...  همان‌طور بود تا این‌که من استعفا کردم ... به نظرم یک روز بعدش آقای مهندس بازرگان به من تلفن کرد (در ارتباط با استانداری خوزستان) ... در همین موقع نیمه‌شب از قم هم یکی آمده نماینده آقا که باید چیز کنید وظیفه‌تان را قبول کنید. رفتم خوزستان درحالی‌که آن دوتا مسئولیت دریایی و چیز هم کماکان بود، دیدم واه چه وضعی است. جورج حبش می‌آید شادگان سخنرانی می‌کند ... آن‌وقت از طریق عراق می‌آمد، آن‌وقت روابطش با عراق خوب بود. فلسطین از طریق دفتر خودش یک‌جور دارد فعالیت می‌کند، شاخه‌های چپ و چیز فلسطینی هر دو آنجا هستند. امل یک‌جور فعالیت دارد.

س- چه می‌گفتند این آقایان؟

ج- برای جدایی خوزستان. آنجا خلق عرب را درست کردند که جمهوری عربستان اسم‌های محمره گذاشته فلان، پیشاپیش اسم‌هایش را هم عوض کرده و جمهوری عربستان هم درست کرده که،

س- آقای جورج حبش؟

ج- نخیر آن خلق عرب که تحریک عراق می‌شد و تحریک دارودسته‌های از همه این‌ها هم می‌شد.

س- یک آقای آیت‌الله یک کسی هم آن‌جا بود که بعد بردنش قم،

ج- شیخ طاهر آل‌شبیر، آن هم هی این‌جا رجز می‌خواند برای خلق عرب، خلق عرب، پرسیدم شادگان که این یارو می‌آید سخنرانی می‌کند جورج حبش مگر بخشدارش از شما کسب تکلیف نمی‌کند؟ گفت، «اصلاً بخشدارش تابع ما نیست اصلاً تماس با ما نمی‌گیرد.» گفتم جزیره لو بخشدارش... گفت، «اصلاً تماس با ما نمی‌گیرد.»... پنج‌تا از این بخشدارها گفت اصلاً بالکل قطعند اصلاً تماسی ندارند مطلقاً... رفتم پیش آقای شیخ طاهر آل شبیر را دیدم که به‌اصطلاح حضرت آیت‌الله عظمی آن‌جا شده بود و اعلامیه‌هایش را صادر می‌کرد عراق می‌خواند کویت می‌خواند...

س- چه بود آقا در این اعلامیه‌ها؟ یکی‌اش را ممکن است توضیح بفرمایید؟

ج- همه برای خلق عرب بود دیگر برای مردم خلق عرب در مضیقه بودند فلان بودند می‌خواهند... مستقل باشند، خودمختاری می‌خواهند، فلان می‌خواهند، ایران تمام این‌ها را استثمار می‌کند، هی از این ادا اطواری که حالا در کردستان نظیرش را می‌شنوید. من رفتم پیشش همه هم نشسته بودند توی اتاقش دارودسته‌های خودش، آن ور هم توی مسجدش پر بود از این چیزهای عراق، خانه‌اش هم به مسجد نزدیک. هی گفت، «خلق عرب، خلق عرب.» گفتم که آقای، اول خواست به عربی صحبت کند...گفتم یا فارسی صحبت می‌کنید یا من یادتان می‌دهم ظرف بیست دقیقه، شروع کرد فارسی صحبت کردن، چون می‌دانستم فارسی می‌داند. ...گفتم، خلق عرب بازی چیه راه انداختید؟ یک حکومت فاسدی بود علیه‌اش انقلاب کردیم در حکومت فاسد همه ملت ایران در شکنجه بودند... مردم ایران از همه‌جای ایران در حکومت بودند یعنی آن کردش در شکنجه بود کردش در حکومت بود. عربش در شکنجه بود عربش در حکومت بود... مردم ایران یک اقلیتی از همه‌جای ایران حکومت می‌کردند یک اکثریتی از همه‌جای ایران در شکنجه بودند حالا همه‌جای اکثریت قیام کردند، خلق عرب یک خلق چنانی نداریم شما تافته جدابافته نیستید که هی داری این‌ها را مستثنا می‌کنی... این لغت را دیگر نشنوم ... یک سانتیمتر از خاک خوزستان را محال است بگذارم از ایران جدا بشود حتی یک سانتیمتر... تحریک کرد که ما این استاندار را نمی‌خواهیم استاندار محلی می‌خواهیم. این‌جوری بعدش شروع کرد... بعد این جریان خاتمه نیافت تحریکات این‌ها ادامه داشت و دیگران و بسیاری هم بودند در این ماجرا آتش می‌زدند و این داستان هی خلق عرب را حتی کسان توده‌ای از داخل ما سراغ داشتیم به این قیافه‌های عرب درآمدند، از چریک‌ها درآمدند از دیگران که هی آتش می‌زدند. عراق هم با کمال چیز داشت کار خودش را می‌کرد و من مجبور شدم هم سفارت، فلسطین هم همچنین، مجبور شدم اول روی تلاش‌های عراق و فلسطین و این‌ها شدیداً کنترل کنم و آن را محدود کنم، تمام عراقی‌هایی که در کنسولگری و... مدرسه و این‌ها، آن کشتی‌رانی مشترک شط العرب این‌ها را ردشان کنم چون آن‌جا می‌دانستم در حدود پنجاه شصت‌تا عوامل اطلاعاتی و امنیتی عراق مشغول کار بودند.

در این ایام خوزستان جوان فعالی دارد به نام محمد جهان آرا! او از سال 1349 به عضویت سازمان حزب الله که یک سال بعد به سازمان مجاهدین خلق می پیوندد، درآمده و در سال 58 کانون فرهنگی- نظامی جوانان خرمشهر را پایه گذاری می کند. او و همفکرانش اطلاعیه­ای با امضای کسبه بازار منتشر می نمایند که در آن از حمایت شیخ شبیر و خانواده­اش از سازمان­های تجزیه­طلب انتقاد شده و عملکرد وی را زیر سوال می برند، در واکنش به این اقدام شیخ در23 اردیبهشت در مسجد امام صادق خرمشهر به منبر رفت و ضمن انتقاد شدید از احمد مدنی استاندار خوزستان و ناخدا خوشنام فرماندۀ پایگاه دریایی خرمشهر، کانون فرهنگی- نظامی جوانان مذهبی آن را وابسته به بیگانگان خوانده، آن­ها را متهم به تحریک مردم می کند. در پی این سخنرانی، عناصر گروه خلق عرب با اعضای کانون فرهنگی نظامی درگیر و در نتیجه این درگیری ساختمان کانون به آتش کشیده می شود. مهاجمین حدود 18 تن از نفرات مستقر در کانون، از جمله شهید جهان ‌آرا، را دستگیر و به مقر خود می برند. علاوه بر این، سه نفر از کارمندان ساواک که در کانون فرهنگی نظامی زندانی بودند به دست افراد سازمان سیاسی خلق عرب افتادند. تعداد ۸ نفر از دو طرف نیز مجروح شدند. در پی این تحولات علوی فرماندار خرمشهر جلسه‌ای با حضور فرمانده پایگاه دریایی خرمشهر، رئیس شهربانی، فرمانده ژاندارمری و روحانیون تشکیل داده پس از رای زنی با سازمان خلق عرب دستگیر شده‌ها در ساعت یک بعد از نیمه شب بعد از گذراندن چهار ساعت آزاد و مجروحین به بیمارستان انتقال داده می شوند. به دنبال این تحولات دریادار مدنی اظهار می دارد که می باید تمامی کانون‌ها و کمیته‌ها منحل شده و در این‌باره با شیخ شبیر خاقانی و دولت مذاکره خواهد شد. روزنامه اطلاعات به تاریخ 25 شهریور 1358 با تیتر "انحلال تمام کمیته ها و کانون ها در خرمشهر" از قول تیمسار مدنی در جلسه تامین فوق العاده خرمشهر می نویسد « من در همینجا اعلام می کنم که از امروز همه کانون ها و کمیته های خرمشهر منحل خواهد شد... اجازه نخواهیم داد استعمار قدرت خود را در خوزستان اعمال کند و ما هرگونه تجزیه طلبی را بشدت در هم می کوبیم... برخلاف آنچه که عده ای شایع می کنند، ضد عرب نیستم، و با اینکه خانواده من 600 سال پیش از مینه به فارس و کرمان کوچ کرده من یک ایرانی هستم و آماده هر نوع دفاع از میهن می باشم» در خلال مذاکرات وی با شیخ شبیر جریانات تجزیه طلب پا را یک قدم فراتر گذاشته و به شهربانی حمله می کنند. اطلاعات شماره 15855 ضمن ارائه گزارشی با تیتر "پاسگاه های مرزی جنوب تقویت شد" در صفحه هفتم می نویسد «عده ای بشهربانی خرمشهر حمله کردند و تعداد 12 قبضه اسلحه با خود بردند. این اتفاق ساعت 8 پریشب و زمانی روی داد که تیمسار مدنی استاندار خوزستان در منزل آیت الله شبیرخاقانی مشغول مذاکره با وی بود.» روزنامه اطلاعات در این شماره ضمن گفتگو با دریادار مدنی از قول ایشان خبر می دهد «برادران عرب زبانمان خوب پی بردند که این عوامل کی هستند و خودشان دارند مقابله می کنند... از روز جمعه آینده خلع سلاح خوزستان آغاز خواهد شد و به مدت یک هفته پایان خواهد یافت»

مدنی در  حومه پاریس مسائل را اینگونه بازگو می کند:

«نقشه کشیدند برای یک قیامی اطلاعات گیر آوردم که زیر لوای اعراب خوزستان اما در حقیقت با پشتیبانی عراق این‌ها


می‌خواهند شلوغ کنند و به‌اصطلاح در یک حرکت همگانی خوزستان را اشغال کنند... یک مرتبه خرمشهر رفت زیر آتش. این کار را در آبادان پخش‌وپلا کردند در شادگان کردند در چند جای دیگر هم کردند در اهواز هم کردند... با پشتیبانی عراق البته عراق پس‌پرده نه ظاهراً، بعد یک دفعه خوزستان سقوط کند و به فرمی به خیال خودشان جمهوری عربستان را تشکیل بدهند. این بود که یک دفعه حمله کردند شهربانی را اشغال کردند در خرمشهر به من هم موقعی که توی فرمانداری خرمشهر بودم اطلاع داده شد که شهربانی سقوط کرد و یکی دو نقطه دیگر هم. رئیس شهربانی آمد پیش من گفت که، «اشغال شد.» گفتم خاک بر سرت. گفت، «چه بکنم؟» گفتم می‌ایستادی کشته می‌شدی. حالا هم می‌روید اگر اشغال نتوانستید بکنید مجدد و پس بگیرید به جایی که بیایید پیش من، من دستور می‌دهم از دمتان را تیرباران کنند.

س- رفتند ایشان توانستند شهربانی را پس بگیرند؟

ج- بله، آن را طبیعی است با کمک دژبان یک دژبان قوی هم درست کرده بودم، پانصد نفر از کادر خیلی ورزیده در خوزستان، با کمک دژبان شهربانی را پس گرفتند و این از فردا صبح بامدادان حمله ناگهانی شروع شد...

س- در این پس گرفتن آقا کسی هم کشته شد؟

ج- نه اصلاً هیچ‌کس...ولی در آن حمله ناگهانی که فردا صبحش غفلتاً حمله شد،

س- باز هم در خرمشهر؟

ج- بله. برنامه این بود که سقوط کند یک مرتبه چهار نفر بلادرنگ از ما کشته شدند...به من اطلاع دادند گفتم، مقابله کنید، مقابله کنید و شدیداً چون دیگر چاره‌ای نیست... چندتا هم از آن‌ها کشته شد و مجموعا... چهارده نفر یا پانزده نفر کشتار دو طرف بود اما این با مقیاس آن و یورش‌ها و آن‌جور چیزها چیزی نیست. درست است که پانزده نفرش هم زیاد است ولی گاهی ما مقایسه می‌کنیم، این چیزی نیست چون من گفته بودم بیشتر هوایی... اعلام می‌کردم که محال است بگذاریم... یک سانتیمترش را نمی‌دهم این بود که این فهماند که نه من محکم ایستادیم و تسلیم شدند و از کسانی که آتش‌بیار این شورش بودند در حدود دویست و پنجاه نفر را گرفتیم و فرستادیم دزفول توی زندان... و آرام گرفتند بعدش هم من یک سخنرانی کردم و گفتم که ما حقوق شما را می‌خواهیم طبیعی است و حقوق یکسان به آن‌ها اطلاع دادم که خوب، ضمن این‌که همه ملت ایران هستید و من هم به عنوان یک کارگزار وظیفه دارم در خدمتتان باشم اما این هم ناگفته نگذارم که اجازه هرج‌ومرج یا جدایی خوزستان را نخواهم داد. دیداری با نمایندگان خلق عرب من داشتم که این دیدار تا سه و نیم بعد از نیمه شب ادامه داشت...

س- از اعراب خوزستان بودند؟

ج- از اعراب خوزستان ولی کسانی از این‌ها که تمایلات جدایی طلبانه داشتند و تا آن روز در خوزستان این‌ها نامی نداشتند یعنی به‌عنوان سران عشایر باشند یا مردمان به نام عرب خوزستان چون اعراب خوزستان این را عرض کنم خدمتتان کلا که من با آن‌ها در تماس هستم آدم‌های وطن‌پرستی هستند و توی جنگ عراق و ایران هم نشان دادند که آدم‌های وطن‌پرستی هستند به آن مفهوم که جدایی طلب باشند نیستند با مردم خوزستان اصولاً خیلی وطن‌پرستند و خیلی دقیق ما توی این جنگ ایران و عراق دیدیم نمونه‌اش را. آن‌وقت هم یک معدودی بودند که این‌کارها را می‌کردند این‌ها هم اکثریت را می‌خواستند بچرخانند و در خلال این احوال هم البته سعی می‌کردند از آقای آقا شیخ طاهر آل‌شبیر هم سوءاستفاده بکنند... و او هم یک سادگی داشت گول این‌ها را می‌خورد یک وعده رئیس جمهوری و امثال این مثلاً گولش بزنند. به این‌ها هم قاطعانه گفتم، گفتم که این خودمختاری نه چیز بدی است نه چیز خوبی است به موقع اعلام بشود چیز خوبی است بی‌موقع اعلام بشود چیز بدی است، یک شمشیر آخته‌ای است گاهی علیه امپریالیسم گاهی در خدمت امپریالیسم. امروز این جدایی‌طلب کردن‌ها، جدایی خواست‌ها این‌ها در خدمت امپریالیسم است و ما اجازه نمی‌دهیم کشور تفرقه بشود از هم جدا بشود از هم پاشیده بشود والا این برنامه‌های خودمختاری و این حرف‌ها ما در ایران اشکانی پانصد و پنجاه سال بهترین نمونه‌اش را داشتیم یک چیز جدیدی برای ما ایرانی‌ها نیست. ایران در طول تاریخ بیشترش تقریباً به نوعی شبه خودمختاری اداره شد بنابراین ما واهمه‌ای نداریم اما الان این آهنگ ناموزونی است و من اجازه نمی‌دهم و این لغت در خوزستان مطلقاً نباید به کار برده بشود به شدت با آن مبارزه خواهم کرد. شما هم جز شعار همه زیر لوای یکپارچگی ایران اما مساوات و برابری شعار دیگری نباید بدهید. اگر دیدم کسی اسمی از خودمختاری برده به شدیدترین وجهی مقابله خواهم کرد، این را خیلی محکم صحبت کردم گفتم هیچ هم واهمه ندارم که توی روزنامه‌ها چه بنویسند، هیچ هم واهمه ندارم که توی رادیو بغداد یا تلویزیون بغداد یا کویت علیه من چه بگویند، من دینم را باید ادا کنم من وظیفه‌ای دارم کاری به مطالب روزنامه ندارم می‌خواهد بد بنویسد می‌خواهد خوب بنویسد آن را من خیلی اهمیتی نمی‌دهم، و با این‌ها خیلی قاطعانه تکلیف را مشخص کردم. این بود که بعد این‌ها فهمیدند که مطلقاً دیگر در این مسیر خودمختاری با من به جایی نخواهند رسید تکلیف را یکسره کردم. بعد با آقاشیخ طاهر صحبت کردم گفتم، شما باید تکلیفتان روشن باشد مشخصا بدانید که این‌جا این خلق عرب بازی و این مسائل بهانه‌کنی البته حقوق‌شان باید محفوظ باشد مؤکداً می‌گویم باید تمام ملت ایران حقوق مساوی داشته باشند فرهنگ ایران هم فرهنگ اقوام ایران است. آمدند به من گفتند، «اجازه می‌دهید که ما این‌جا زبان عربی را تدریس کنیم در مدارس؟» گفتم که زبان عربی را اگر تدریس کنید آن‌وقت با من کرمانی با مترجم صحبت کنید؟ فرهنگ شما محترم فرهنگ کردی محترم فرهنگ آذری محترم فرهنگ بلوچی محترم، همه این‌ها محترم چون فرهنگ ایران است. شما توی خانه‌تان با زبان عربی با بچه‌تان با قوم و خویش‌های‌تان صحبت می‌کنید. زبان عربی را خود به خود توی خانه یاد می‌گیرید توی مدرسه هم زبان ملت را یاد می‌گیرید که بتوانید با ملت به زبان فارسی صحبت کنید با مترجم که نباید صحبت کنید که، اما فرهنگ شما هم محترم. بنابراین در، نه تنها در خوزستان در سرتاسر ایران باید تدریس به زبان فارسی باشد و این باید باشد، باید ملت نه باید من. بنابراین در خوزستان من به‌عنوان سخن ملت مطلقاً اجازه نمی‌دهم جز زبان فارسی زبان دیگری تدریس بشود اما زبان عربی هم باید ترویج بشود چون زبان فرهنگ ماست متعلق به ماست همان‌طوری که می‌گوییم فرهنگ آذری باید ترویج بشود چون متعلق به ماست فرهنگ ایران مجموعه‌ای‌ست از همه فرهنگ‌ها، این است که گفتم نه آن را هم اجازه نمی‌دهم مطلقاً باید به زبان فارسی باشد حتی اگر تهران چیز کند من اجازه نمی‌دهم، استعفا می‌کنم اجازه نمی‌دهم، باید آن یکپارچگی حفظ بشود بر بنیاد برابری و مساوات. این بود به هر طریق تکلیفم را با این‌ها همه روشن کردم. به شیخ طاهر هم گفتم، چون باز در سودای برنامه‌ریزی‌های خودش بود چاره‌ای ندیدم جز این‌که از خوزستان تبعیدش کنم به جای دیگر.

س- چه می‌گفت آقا بعد از دستگیری؟

ج- البته حالی‌اش کردم گفتم که تو داشتی راهی می‌رفتی که به زیان خودت بود حالا خانواده‌ات صحیح و سالمند، خانه‌ات صحیح و سالم است، بستگانت صحیح و سالم، هیچ‌گونه لطمه‌ای ذره‌ای، گفتم کوچک‌ترین آسیبی به خانواده این نباید وارد بیاید. گفتم حالا صحیح و سالم می‌روی قم آن‌جا هستی پول هم موجودی هر چه بود دادم به خودش گفتم، این هم موجودیت... بعد که فرستادمش به قم، رفتم ایشان را دیدم گفتم آقای آشیخ طاهر آدم دانشمندی هستید شما، آدم باسوادی هستید بهترین جا هم برای شما تدریس در قم است آدم‌های باسوادی را به وجود بیاورید... این هم در حدود پانصد هزار تومان نقد توی خانه‌تان بوده خدمتتان تقدیم می‌شود تشریف ببرید قم... ما هم دشمن شما نبودیم ما دوست شما بودیم که این برنامه را انجام دادیم قصدی هم به آزار شما نداشتیم کما این‌که هیچ نخواستیم به خانواده شما به خودتان آزار وارد بیاید، که ایشان رفتند آن‌جا و آن‌جا ماندند. و بعد البته مناطق خوزستان یکی‌یکی آشوب بود، شلوغی بود فلان بود تا یکی بعد از دیگری توانستیم خوزستان را آرام کنیم، که خوزستان آرام شد مجموع از بین رفته‌ها در همه زد و خوردها ده ماهی که من آن‌جا بودم از دو سو چهل و نه نفر است. به هر تقدیر برنامه‌ای که در خوزستان داشتیم با همه سختی‌هایی که داشت برای من و رنجی که برای من داشت خوشبختانه با حداقل تلفات به نسبت برگزار شد.روزی یکی از افسران به من سخنی گفت که جوابی به او دادم، او گفت که، «در مدتی که شما وزیر دفاع ملی بودید تعدادی از افسران اعدام شدند.» گفتم، کاش سؤالت را جور دیگری می‌کردی و می‌پرسیدی اگر وزیر دفاع ملی نبودید چندتا اعدام می‌شدند؟ و همین جواب را به خوزستان دادم که اگر در خوزستان نبودم چه تعداد از بین می‌رفتند؟ یک مسئله خیلی فرعی در کردستان به آن‌جا انجامید، یک مسئله خیلی کوچکی بود در شهر شش‌هزار نفری لنگه فقط تعویض شهرداری که جمعیت سنی شهر می‌گفتند سنی باشد جمعیت شیعه شهر می‌گفتند شیعه باشد و این مسئله خیلی کوچولو یک روز شصت تا کشته داد و صد‌تا زخمین، آن‌وقت یک استان چهار میلیونی خوزستان با آن همه آشوب و آن همه چیزها گفتم که و نهایت کوشش ما این بود که کسی از بین نرود و در مقیاسی که در ایران وجود داشت من فکر می‌کنم معجزه کردیم آن‌جا که توانستیم به این‌جور. اما دشمنان که به آن آسانی دیدند مسائل دارد حل می‌شود و اصولاً در خط ملی‌ها نمی‌خواهند آدم‌های قاطعی وجود داشته باشند آن‌وقت موج اعتراضات به سمتش هست شدیداً به من حمله کردند و قصه‌ها ساختند از خوزستان. من این‌جا یک روز توی روزنامه‌ای خواندم که در خوزستان من هفتصد هزار نفر آدم کشتم. روزنامه دیگری مطلب قشنگ‌تری نوشت به‌اصطلاح خودش، نوشت، «اگر مدنی تمام جوانان خوزستان را نکشته بود امروز جوانی در خوزستان بود که از خوزستان دفاع کند.» و نتیجه رقم رسید به دو میلیون نفر. و این قبیل مسائل را چپی نوشت، مجاهد نوشت، آخوند نوشت، شاهی نوشت، همه نوشتند و هیچ کدام این‌ها آدم‌های ملی را دوست ندارند هیچ‌کدام‌شان، و آدم‌های قاطع ملی را دوست ندارند، این گیر را هم ما داریم. اما مسئله‌ای نیست ما برای خوشایند و ناخوشایندی آن‌ها کار نمی‌کنیم ما به‌عنوان یک وظیفه و یک دین به ملت ایران»

محمد فتحی زاد 1 خرداد 1401

منابع :

1.     دریادار دکتر احمد مدنی تاریخ مصاحبه: ۲ آوریل ۱۹۸۴ مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

2.     آخرین سقوط آریاها. نصرالله توکلی نیشابوری


۱۴۰۱ فروردین ۱۲, جمعه

نکاتی در ارتباط با نظرسنجی موسسه گمان در خصوص نگرش ایرانیان به سیستم سیاسی مطلوب

 

نتایج جدیدترین نظرسنجی مؤسسه گمان حاوی نکات قابل‌توجهی در خصوص مدل تفکر حداقل بخشی از جامعه ایران است که علاقه‌مند به مسائل سیاسی و دغدغه‌مند نسبت به سرنوشت جامعه خویش هستند. درحقیقت باید در نظر داشت که نتایج این پژوهش قابل تعمیم به کل جامعه ایران نبوده و این ادعا که نتایج نظرسنجی مؤسسه وزین گمان از فاصله اطمینان 95% برخوردار است از نظر نگارنده این سطور که خود دستی در امور مربوط به داده‌کاوی داشته و تجربه انجام چند پژوهش آماری در مقیاس خرد دارد قابل‌پذیرش نیست؛ چرا که به نظر می‌رسد شیوه جمع‌آوری مشارکت‌کننده در این نظرسنجی نه‌تنها اتفاقی نبوده، بلکه برعکس گزینشی و غیرتصادفی است که البته این موضوع معلول آن است که متأسفانه امکان پژوهش آزادانه و مستقل و طرح پرسش‌هایی از جنس پرسش‌های پژوهش مذکور در قالب یک نظرسنجی و ارائه آن به شهروندان در میدان‌ها و کوچه و بازار و یا رسانه‌های داخلی میسر نیست و در نتیجه دست‌اندرکاران گروه افکارسنجی گمان مجبور به جمع‌آوری نمونه آماری خود از طریق کانال تلگرامی مجموعه و شبکه‌های اجتماعی گردانندگان مؤسسه می‌باشند. طبیعتاً مخاطبین آن‌ها نیز که خود گرایش‌های مشابه دارند لینک مشارکت در نظرسنجی را در گروه‌های تلگرامی و سایر مجراهای اشتراک‌گذاری ای تقسیم می‌نمایند که اعضا و کاربران آن احتمالاً از نظرات مشابه با به اشتراک گذاران برخوردارند. در نتیجه نمونه‌گیری تصادفی نبوده و احتمالاً بیشتر مدل فکری فعالین سیاسی و حواریون آن‌ها و نه مردم عادی ایران را به نمایش می‌گذارد. بااین‌حال نباید فراموش کرد که این فعالین سیاسی خود از قابلیت تأثیرگذاری بر انبوه و یا شاید اکثریت جامعه ایران برخوردارند. در نتیجه به‌هیچ‌وجه نباید کار ارزشمند مؤسسه مذکور را نادیده گرفته و به نتایج آن توجه ننمود چرا که اولاً اجرای چنین پژوهش‌هایی از جمله موارد غایب در فعالیت‌های سیاسی ایرانیان خصوصاً گروه‌های اپوزیسیون بوده و امروز به همت گروه افکارسنجی مذکور می‌توان جای خالی این مطالعات را حداقل تا حدی پر نمود. بااین‌حال انتظار می‌رود که متخصصین آمار و نظرسنجی به بررسی این افکارسنجی‌ها پرداخته و در صورت امکان پاسخی درخور برای فاصله اطمینان به این نظرسنجی‌ها بیابند.

از مقدمه بالا که عبور کنیم بررسی نتایج نظرسنجی لطف بیشتری داشته و موضوع جذاب‌تری است. حدود 36.7% شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی ساختاری غیر از نظام سیاسی مردم‌سالار و دموکراتیک را بسیار خوب یا تا حدی خوب می‌دانند که اگر این آمار قابل تعمیم به جامعه باشد این یک فاجعه واقعی است چرا که این طیف احتمالاً دسترسی بالایی به ثروت، رسانه و قدرت نظامی دارند. حدود 33% شرکت‌کنندگان خواهان یک نظام مردم‌سالار و دموکراتیک هستند و به ترتیب 22.4% و 22.5% طرف‌دار جمهوری اسلامی و نظام پادشاهی می‌باشند. درحقیقت ترکیب این دو گروه است که طرف‌داران ساختاری غیر از نظام سیاسی مردم‌سالار و دموکراتیک (به معنای عرف آن در جامعه شناسی سیاسی) را تشکیل می‌دهد. این بدان معنی است که یک‌پنجم جامعه باتکیه‌بر قدرت و ثروت در حال حکومت به باقی جامعه بوده و یک‌پنجم دیگر نیز به دنبال جایگزینی نظامی به‌مراتب غیردموکراتیک‌تر از نظام موجود می‌باشند. البته وجه مشترک این دو گروه آن است که سراغ هرکدام که برویم نظام مطلوب خود را آزادترین و مردمی‌ترین نظام ممکن معرفی خواهند نمود! درست به همین دلیل نیز وقتی با آمار 88% رأی دهندگان به گزینه نظام مردم‌سالار و دموکراتیک مواجه می‌گردیم، نباید متعجب شویم. در حقیقت عده‌ای از مردم واقعاً می‌پندارند که مثلاً یک سلطنت مشروطه می‌تواند نظامی مردم‌سالار و دموکراتیک باشد! این موضوع معلول آن است که هر دو طیف 22 درصدی مذکور از امکانات وسیع رسانه‌ای برخوردار بوده و واقعاً مخاطبان خود را اقناع می‌نمایند که مردم‌سالار و دموکرات هستند. کم ندیده‌ایم که سلطنت‌طلبان با مثال آوردن از پادشاهی‌های مشروطه در اروپا، سلطنت طلبی را امری غیر متضاد با مردم‌سالاری معرفی نموده‌اند. نکته جالب در خصوص پایگاه رأی سلطنت‌طلبان آن است که بیش از 78% درصد مردم با موروثی بودن حکومت مخالفت کرده‌اند. نکته جالب‌توجه تر آن است که 61.2% از هواداران پادشاهی مشروطه و 44.1% هواداران سلطنت مطلق مخالف موروثی بودن بالاترین شخص حکومت هستند که این خود نشان از تعارض مفهوم سلطنت در میان هواداران سلطنت طلبی است؛ بنابراین از این موضوع می‌توان دریافت که یکی از برنامه‌ها و سنگ بناهای اصلی ای که نیاز به کارکردن دارد آن است که به جمعیت 88% خواهان مردم‌سالاری و دموکراسی مفهوم واقعی این کلمات را آموخته، شاخصه‌های نظام‌های مردم‌سالار را مشخص و با شرح اقدامات غیردموکراتیک حکومت پهلوی تبین نماییم که چرا یک سلطنت مشروطه حداقل در جغرافیای ایران نمی‌تواند مردم‌سالار و دموکراتیک باشد.

از دیگر نکات قابل‌توجه در این نظرسنجی آن است که 11.7% شرکت‌کنندگان گزینه ساختار سیاسی فدرال و 6.4% نیز گزینه خواهان جدایی و استقلال ملیت خود هستم را انتخاب نموده‌اند. از این موضوع می‌توان دریافت که در شدیدترین حالت حدود 18% از شرکت‌کنندگان دچار موضوعات قومیتی بوده که تکلیف یک‌سوم آن‌ها نیز مشخص است (خیانت به کشور). در اینجا بازهم لازم است که مجدداً تاکید نمود که نتایج این نظرسنجی نگاه افراد درگیر با موضوعات سیاسی را منعکس کرده و با فاصله اطمینان 95% قابل تعمیم به جامعه نیست. یعنی این قسمت 6.4 % احتمالاً به این وسعت نبوده و ما در اینجا بیشتر با همان طیفی مواجه هستیم که اجیر شدگان دشمنان کشورمان هستند؛ بنابراین می‌توان دریافت که زحمات برخی از اعضاء سازمان‌های جبهه ملی ایران در خارج از کشور برای به رسمیت شناختن و گفتگو کردن با گروه‌هایی که امروزه به‌جای جدایی‌طلب و خائن به این مرزوبوم نام فرنگی مآب گروه‌های اتنیکی بر آن‌ها گذاشته شده است، چندان اقدام حیاتی و استراتژیکی نبوده چرا که احتمالاً در ایده‌آل‌ترین حالت پایگاه این دسته 5% افراد جامعه است که معمولاً نیز از کمترین قدرت اثرگذاری در جامعه برخوردارند. شاهد این ادعا نیز نظرسنجی اخیر گمان است که در آن احزاب حامی مطالبات قومی در میان جریانات سیاسی تنها 3.3% آراء مشارکت‌کنندگان را کسب کرده‌اند. نتایج نظرسنجی در خصوص زبان رسمی و مادری نیز بسیار جالب‌توجه است، 84.4% مشارکت‌کنندگان معتقدند که ایران نیازمند یک زبان رسمی یا میانجی است که زبان فارسی بهترین گزینه برای این امر است. 61% با گزاره "من ترجیح می‌دهم فرزندم در دانشگاه به‌جای زبان فارسی به زبان مادری‌اش درس بخواند " مخالفت کرده و تنها 18.2% با آن موافقت نموده‌اند. بااین‌حال علی‌رغم آنکه اکثریت شرکت‌کنندگان حدود 52% ساختار یکپارچه سیاسی را برای ایران مفید دانسته و 30% خود را فاقد دانش برای پاسخ به این سؤال دانسته‌اند، داشتن گوشه نظر به این موضوع که تمرکزگرایی در ساختارهای غیردموکراتیک علی‌رغم تمایل مردم به آن، منجر به شکل‌گیری تبعیض در حق بخش‌هایی از جامعه می‌گردد، نشانه هوشمندی فعالین سازمان‌های جبهه ملی در خارج از کشور بوده و لزوم برقراری انتخابات کاملاً آزاد یا کاستن از تمرکزگرایی را نشان می‌دهد که حقیقتاً نگاه نگارنده این متن بر عدم نیاز به کاستن از تمرکز است چرا که ساختارهای موجود که در آن شهردار و دهیار با رأی غیرمستقیم مردم از طریق شوراهای شهر و روستا انتخاب شده و در ازاء هر 290 هزار نفر یک نماینده در مجلس شورا وجود دارد و سایر مقامات کشور نظیر رئیس‌جمهور با رأی مردم انتخاب می‌شوند که ساختاری متمرکز نیست! تنها انتقادی که به حق می‌توان به این ساختار غیرمتمرکز وارد کرد آن است که روند گزینش افراد برای کاندیداتوری مورد انتقاد مردم بوده و اجرای سیاست تحریم انتخابات در انتخابات‌های اخیر نیز حاکی از آن است که حداقل اکثریت مردم معتقدند ساختار انتخابات دومرحله‌ای در ایران موجب شده تا آن‌ها کاندیدای موردنظر خود را در انتخابات نیابند. در نتیجه پرواضح است که در نظام‌های سیاسی فدرال نیز وقتی نمایندگان واقعی مردم سرکار قرار نگیرند، مطالبات اقوام و مردم محلی محقق نخواهد گردید؛ بنابراین بهتر آن است که به‌جای پرداختن به ایده‌هایی نظیر فدرالیسم که در معنای کلمه اسم رمز تجزیه ایران است؛ بر روی لزوم برپایی انتخابات آزاد، احترام بر آداب‌ورسوم و فرهنگ‌های ملی و محلی و ارج نهادن به گویش‌ها و لهجه‌های موجود تمرکز نمود.

یافته دیگر نظرسنجی آن است که درحالی‌که 56.4% شرکت‌کنندگان با آتئیست بودن بالاترین مقام رسمی کشور مخالفت دارند تنها 16.6% شرکت‌کنندگان با آتئیست بودن شخص اول مملکت موافقت دارند. این نتیجه حاکی از آن است که طیفی از ملیون که اصرار بر تشکیل یک حکومت لائیک برای آینده ایران دارند قادر به جذب آراء مردم نبوده و بسط این تفکر تنها می‌تواند منجر به ازدست‌رفتن پایگاه رأی جبهه ملی گردد. در نتیجه اصرار بر سکولاریسم یعنی حکومتی که اگرچه بر بنیان‌های دینی استوار نشده اما با سلایق و گرایش‌های مذهبی مردم نیز به ستیزه برنمی‌خیزد، سیاستی مناسب‌تر و اجرائی‌تر برای تبلیغ از جانب جبهه ملی ایران است.

جالب‌ترین قسمت نظرسنجی اما گرایش‌ها به احزاب و ایدئولوژی‌های سیاسی است. پاسخ‌دهندگان به سؤال مربوط به گرایش سیاسی از میان احزاب موجود امکان انتخاب دو گزینه را دارند که این موضوع سبب می‌شود تا پایگاه رأی برخی احزاب نظیر ملی مذهبی‌ها متغیر و مشروط به رقابت با برخی جریانات دیگر باشد. در نظرسنجی مؤسسه گمان به تاریخ مهرماه 1398 در خصوص گرایش‌های سیاسی ایرانیان می‌بینیم که بنا بر نظرسنجی خرداد 97 و مهر 98 دو جریان مشروطه‌خواه و سوسیال دموکرات همچون نظرسنجی اخیر در صدر قرار دارند. در خرداد 97 پس از دو جریان مذکور ابتدا اصول‌گرایان با 12.5% اصلاح‌طلبان با 9.6% و جبهه ملی با 9% درصد در جایگاه بعدی قرار گرفته و ملی مذهبی‌ها با 4.3% درصد عقب‌تر از سوسیال لیبرال‌ها (5.5%) قرار می‌گیرند. اما در مهرماه 98 رأی سوسیال لیبرال‌ها و ملی مذهبی‌ها 3 برابر شده و بدین ترتیب سوسیال لیبرال‌ها با حدود 15% درصد ملی مذهبی‌ها با 10.8% و جبهه ملی با 10.5% درصد در رده‌های بعدی قرار می‌گیرند. گزینه‌ای نیز بنام "حزب سبز"ها در این نظرسنجی‌ها وجود ندارد بااین‌حال در نظرسنجی اخیر ملی مذهبی‌ها با 5% رشد، پایگاهی در حدود 16% یافته و در عوض سوسیال لیبرال‌ها رای خود را ازدست‌داده و به وزن 7.1% می‌رسند. جبهه ملی نیز با کسب همان رأی پیشین (10.8%) در جایگاه پنجم این لیست قرار می‌گیرد. اینکه پایگاه رأی اصول‌گرایان و یا اصلاح‌طلبان در این نظرسنجی‌ها تغییر پیدا کند کاملاً طبیعی است چرا که در قدرت حضور دارند و در معرض قضاوت مردم، اینکه پایگاه رأی ملی مذهبی‌ها از سال 97 به 98 رشد بیش از دوبرابری انجام دهد نیز کاملاً منطقی است چرا که نظرسنجی سال 98 نیز دو پاسخی بوده و افراد می‌توانند دو حزب را انتخاب کنند. در نظرسنجی سال 98 انتخاب دوم ملی مذهبی‌ها و مجاهدین خلق جبهه ملی و انتخاب دوم اصلاح‌طلبان ملی مذهبی‌ها هستند. اما در نظرسنجی اخیر نه‌تنها انتخاب دوم اصلاح‌طلبان بلکه انتخاب دوم اصول‌گرایان نیز ملی مذهبی‌ها بوده و از آن جالب‌تر انتخاب دوم ملی مذهبی‌ها اصول‌گرایان هستند! این نشان می‌دهد که جریانات حامی حکومت فعلی در صورت از دست دادان قدرت در قالب ائتلاف با ملی مذهبی‌ها ظهور خواهند یافت. در این نظرسنجی جبهه ملی انتخاب دوم هیچ گروهی نیست، به بیان دیگر می‌توان گفت که جبهه ملی دارای یک پایگاه رأی ثابت و نه متغیر از مردم است و این درحالی است که جبهه ملی نه از امکانات رسانه ای سایر گروه ها برخوردار است و نه از امکانات تشکیلاتی آن ها! اما نکات جالب‌تر آن است که در این نظرسنجی نسبت به نظرسنجی مهرماه 98 پایگاه اصول‌گرایان ثابت مانده، اصلاح‌طلبان اندکی رشد کرده، مشروطه خواهان با کاهش ده‌درصدی و سوسیال‌دموکرات‌ها با کاهش 7 درصدی پایگاه رأی مواجه می‌گردند. سوسیال لیبرال‌ها نیز پایگاه رأی شان تقریبا نصف می شود! از آنجا که در نظرسنجی اخیر دو گزینه "حزب سبز" و "هیچکدام" به گزینه های نظرسنجی افزوده گشته است، می توان حدس زد که یکی از عوامل ریزش آرا در سوسیال دموکرات ها و سوسیال لیبرال ها که البته می توان گفت حزب شاخص و شناخته شده ای در میان مردم ندارند شکل گیری این دو گزینه باشد. اما کاهش رای مشروطه خواهان (هواداران پادشاهی) بسیار قابل توجه است. چرا که این جریان کاملا جریانی شناخته شده و دارای پایگاه رای سنتی و وفادار نظیر پایگاه رای جبهه ملی هستند. در نظرسنجی سال 98 رضا پهلوی انتخاب حدود 52% مشارکت کنندگان بوده اما در نظرسنجی اخیر انتخاب 39.5% آن ها است. در رویدادی مشابه پایگاه رای مسیح علی نژاد از 25.5% به 13.4% و نسرین ستوده از 21.4% به 14.6% تنزل یافته که این چنین تغییرات Sharp و قابل توجه احتمالا ناشی از نرمالتر شدن داده های نظرسنجی ناشی از افزایش مشارکت کنندگان در نظرسنجی اخیر نسبت به نظرسنجی سال 98 است. در حقیقت در نظرنسجی مهرماه 98 حدود 5 هزار نفر و در نظرسنجی اخیر حدود 20 هزار نفر شرکت کرده اند. طبیعتا هرچه مشارکت کنندگان افزایش یابد چنین تغییرات ناگهانی در نتایج نظرسنجی ها نیز رخ خواهد داد و دقیقا به همین علت نیز ادعای موسسه گمان مبنی بر فاصله اطمینان 95% نظرسنجی ادعایی گذاف است.



 فضای توییتر در نخستین روز انتشار گزارش مؤسسه گمان جالب‌توجه است. بسیاری از فعالین شناخته شده سلطنت‌طلب عمار ملکی را به نظرسازی و مهندسی نظرسنجی و ... متهم کرده‌اند. شاید ادعایشان صحیح باشد چرا که خوب می‌دانند از فعالین سیاسی ما هیچ‌چیز بعید نیست اما اگر تئوری‌های توطئه را کنار بگذاریم، باید بپذیریم که اگر امکان مشارکت مردم و گزینش نمونه به‌صورت تصادفی در چنین پژوهش‌هایی گسترش یابد قطعاً نتایج حاصله متفاوت‌تر از این خواهد بود. نتیجه چه به نفع یا متضاد با منافع سلطنت‌طلبان و یا حتی برعکس به نفع یا متضاد با منافع جمهوری اسلامی!

در پایان و به امید آنکه مطلب بالا شاید به دست عوامل مؤسسه افکارسنجی گمان برسد دو پیشنهاد برای بهبود عملکرد مؤسسه مذکور ارائه می‌نمایم:

1-      در کنار سؤالات با امکان انتخاب دو جواب در مورد احزاب سیاسی همان سؤالات را با امکان انتخاب تنها یک حزب طرح نمایید.

2-     جریاناتی نظیر سوسیال دموکرات، لیبرال دموکرات و حزب سبز را که در فضای فکری ایرانیان بیشتر ایدئولوژی هستند تا جریان سیاسی را حذف نموده، تنها امکان انتخاب و رقابت میان احزابی را شکل دهید که وجود خارجی دارند.

محمد فتحی زاد فروردین 1401


نگاهی گذرا به حقی که تنها روی کاغذ متعلق به ماست

 


محمد فتحی زاد در یادداشت اختصاصی برای دیده بان ایران نوشت: از جمله ابزارهای بیان دست جمعی آراء و نظرات، تجمع و تحصن و در امتداد آن صدور بیانیه و قطعنامه است. اگرچه مطابق اصول 19 و 20 اعلامیه جهانی حقوق بشر «هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد» و «هر شخص حق دارد از آزادی تشکیل اجتماعات، مجامع و انجمن‌های مسالمت‌آمیز بهره‌مند شود و هیچ‌کس را نباید به شرکت در هیچ اجتماعی مجبور کرد» و اگرچه بر اساس ماده 9 قانون مدنی که عنوان می‌دارد «مقررات عهودی که بر طبق قانون اساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد در حکم قانون است» دولت ایران به‌عنوان یکی از نخستین دولی که به این سند بین‌المللی رأی مثبت داده و آن را تصویب نموده، ملزم به رعایت این اصول است؛ اما قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حق ابراز عقاید به‌واسطه تجمعات را در اصل 27 قانون اساسی با دو شرط اخلال در مبانی اسلام (توحید، معاد و نبوت) و حمل اسلحه مقید می‌کند. قانون اساسی در اصل 27 خود به تبعیت از ماده ۲۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر عنوان می‌دارد «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، به‌شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است» که عنوان بدون حمل سلاح در این ماده نمایانگر حقوق عمومی مورد اشاره در اصل 24 قانون اساسی است. بررسی مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی نشان از اهمیت بالای این اصل در میان قانون‌گذاران دارد تا آنجا که محمد رشیدیان نماینده استان خوزستان و عضو گروه "قوه مقننه" در جلسه شصت و چهارم مجلس می‌گوید «این اساسی‌ترین اصلی است که انقلاب بخاطر آن بوجود آمده است»  در جلسه بیست و ششم مجلس خبرگان قانون اساسی این اصل که در پیش‌نویس قانون اساسی به‌عنوان اصل 27 ذکر شده، بدین شکل طرح می‌گردد «تشکیل اجتماعات و راه‌پیمائی‌ها بدون حمل سلاح و با اعلام قبلی در خیابان‌ها و میدان‌ها و مراکز عمومی آزاد است به‌شرط آنکه مخل امنیت و نظم عمومی و برخلاف مبانی اسلام نباشد. دولت باید امنیت اجتماع‌کنندگان و مراکز و مسیرها را تضمین کند و از درگیری‌های خشونت‌بار جلوگیری نماید» این اصل ابتدا در پیش‌نویس قانون اساسی بدین شکل قید گردیده بود «تشکیل اجتماعات مسالمت‌آمیز آزاد است و مقررات مربوط به اجتماع و راه‌پیمائی در خیابان‌ها میدان‌های عمومی بموجب قانون معین خواهد شد» اما در جلسه بیست و ششم نمایندگان ضمن قرائت اصل مربوط در پیش‌نویس قانون اساسی با عناوین کسب اجازه قبلی برای راه‌پیمایی و مسالمت‌آمیز بودن آن مخالفت می ورزند. در جلسه بیست و هشتم موسوی تبریزی پیشنهاد می کند «تشکیل اجماعات و راهپیمائی با اجازه قبلی آزاد است» اما پیشنهادش با مخالفت سایر نمایندگان مواجه می گردد. هم از اظهارات رئیس جلسه و هم از اظهارات برخی دیگر از نمایندگان چنین بر می آید که تجمع‌کنندگان نهایتاً نیازمند اعلام تجمع پیش از برگزاری هستند و نه کسب اجازه قبلی! در جلسه بیست و ششم نائب رئیس جلسه سؤال می‌کند «چرا ضرورت دارد که اعلام قبلی کنند؟ ضرورتی ندارد اگر بخواهند مجلسی منعقد کنند یا در مسجد جمع بشوند، بروند اعلام قبلی کنند» نماینده موافق عبارت "اعلام قبلی" در جواب می‌گوید «نه اینکه به دولت اطلاع بدهند بلکه خودشان یک اطلاعیه بدهند که ما فردا راهپیمایی داریم، همین کافی است» در جلسه بیست و هشتم محمدتقی بشارت عضو گروه "حقوق ملت، نظارت عمومی" پشت تریبون ایستاده می‌گوید «اینکه آقای طاهری می‌گویند یک قدری دست دولت را باز بگذاریم دولت باید بیشتر کوشش کند، وسایلی فراهم کند که مراکز اقتصادی، راهها، خیابان‌ها را خراب نکنند ولی با این مسائل جلوی اجتماعات گرفته نشود چون اینها خاصیتش برای کشور این است که دردها و ناراحتی‌هایشان را می‌گویند شاید بسیاری از مشکلات را در این راهپیمایی‌ها درک کنیم» در این جلسه منیره گرجی فرد عضو گروه "حقوق ملت، تظاهرات عمومی" می‌گوید «دولت باید امنیت اجتماع‌کنندگان را حفظ کند و تا اندازه‌ای آن را تضمین نماید و از درگیری‌های احتمالی جلوگیری بعمل آورد» بهشتی نائب رئیس جلسه در پاسخ می‌گوید «آن را که دولت موظف است تأمین کند، جنابعالی در منزلتان هم که نشسته باشید بایستی تأمین داشته باشید و دولت وظیفه دارد امنیت شما را تضمین کند» در واکنش حبیب‌الله طاهری عضو گروه "قوه مجریه" می‌گوید «این‌ها باید محفوظ هم باشند که بتوانند حرف خودشان را بزنند، آمدیم یک عده‌ای به این‌ها حمله کردند این‌ها باید تأمین جانی داشته باشند» گرجی فرد «حفظ حقوق هم باید قید شود» نائب رئیس «بلی، صحیح است آقای بنی‌صدر بفرمائید» ابوالحسن بنی‌صدر «این مطالب را ما هم صبح و هم حالا بیان کردیم دیدیم صلاحش بر فسادش می‌چربد زیرا ممکن است دولت به‌عنوان اینکه امنیت کم شده یا زیاد شده بکلی جلویش را بگیرد، یعنی ما گفتیم که امنیت عمومی از وظایف دولت است و فکر کردیم که قانون این نظم را پیش‌بینی می‌کند و این نظم را بعهده دولت می‌گذارد» توطئه علیه اسلام و مخالفت با مبانی اسلام دل‌نگرانی اصلی عده‌ای از نمایندگان است. جلال طاهری اصفهانی عضو گروه "حقوق ملت، نظارت عمومی" می‌گوید «اگر فردا یک جمعیتی از یک گوشه‌ای راه افتادند و شعار دادند مرگ بر اسلام، این اظهار عقیده نیست، شما در رادیو تلویزیون اعلام کند و هر کس که صلاحیت دارد دعوت کنید بیایند بنشینند و حرفشان را بزنند و جواب بشنوند اما یک جمعیتی راه بیفتند و برخلاف اسلام یا برخلاف رژیم شعار بدهند، صحیح نیست» جلال‌الدین فارسی عضو گروه "اصول کلی، اهداف قانون اساسی" در واکنش به این نگرانی‌ها توضیح می‌دهد «اجتماعات و راهپیمائی یک وسیله ایست برای اظهارنظر و در حقیقت برای اظهار عقیده، مثل تشکیل احزاب، مثل نشر روزنامه و نشریه‌های دیگر همه اینها وسیله است ما می‌خواهیم وسیله یا سو استفاده از وسیله را تحریم کنیم. مثل این است که فروش کاغذ را محدود بکنید و بگوئید هیچ کارخانه کاغذسازی دائر نشود و کاغذفروشی ممنوع باشد مگر اینکه معلوم باشد در این کاغذ چه نوشته خواهد شد. قبل از اینکه یک اجتماع در یک میدان تشکیل شود از کجا می‌دانید در آنجا چه گفته خواهد شد که منعش بکنید؟»

حسینعلی منتظری عضو گروه "مقننه" و رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی در این جلسه می‌گوید «ما گاهی از اوقات در این اصولی که تصویب می‌شود می‌خواهیم به‌اصطلاح ابرویش را درست کنیم چشمش را کور می‌کنیم. ما می گوئیم"اجتماع و راهپیمائی به شرطی که توطئه علیه هیچ‌چیز نباشد" فردا هر اجتماعی که می‌خواهند بکنند و چهار نفر در یک مسجد جمع شوند یک پاسبان میاید می‌گوید می‌خواهید علیه امنیت کشور توطئه کنید. این معنایش اینست که قدرت را به دست دولت بدهیم که از هر اجتماعی اعم از مذهبی و غیره جلوگیری کند. ما قبلاً دیده بودیم اگر چهار نفر می‌خواستند در مسجد جمع شوند و یک نفر هم از مبانی اسلام برایشان صحبت کند شهربانی میامد و جلوگیری می‌کرد» در جلسه شصت و چهارم اصل مربوطه از جانب رئیس جلسه این‌چنین قرائت می‌گردد «تشکیل اجتماعات و راه پیمائی های مسالمت‌آمیز بدون حمل سلاح و با اطلاع و اعلام قبلی به‌شرط آنکه مخل امنیت و برخلاف مبانی اسلام نباشد آزاد است.» در این جلسه محمد رشیدیان با تاکید بر لزوم حذف کلمه مسالمت‌آمیز می‌گوید «شما مسئول هستید. شما در اثر تظاهرات آمدید اینجا. شاه هم تظاهرات را اینجوری نخواست گفت فقط حمل سلاح ممنوع است و باید با اعلام قبلی باشد. نگفت مسالمت‌آمیز باشد. (ربانی شیرازی> مسالمت‌آمیز یعنی چه؟) مسالمت‌آمیز یعنی ... (هاشمی‌نژاد> آقای رشیدیان آن تظاهرات مسالمت‌آمیز بود) آن تظاهرات هیچ‌وقت مسالمت‌آمیز نبود. آتش‌زدن سینماها مسالمت‌آمیز نبود. شکستن مشروب‌فروشی‌ها مسالمت‌آمیز نبود» در نهایت اصل مورد اشاره در جلسه شصت و پنجم به‌صورت «تشکیل اجتماعات و راهپیمائی ها بدون حمل سلاح به‌شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.» قرائت و با 51 رأی موافق 2 مخالف و 7 ممتنع در تاریخ 20 آبان‌ماه 1358 مصوب می‌گردد.

آنچه که از خلال مباحث طرح شده در جلسات مجلس خبرگان و خروجی با رای قاطع آن بر می آید آن است که 1- نمایندگان بر عدم اخلال در مبانی اسلام تاکید دارند.2- نمایندگان با کسب مجوز برای تجمع مخالفند و نهایتا حاضر به پذیرش اعلام قبلی می باشند3-آن ها واقف هستند که تظاهرات همراه با ایجاد هزینه ها و آسیب هایی خواهد بود و ممکن است که مسالمت آمیز نباشد و مسالمت آمیز نبودن آن نباید حربه ای برای ممانعت از حق مردم برای برگزاری تجمع گردد. چرا که منافع این تجمعات از مضرات آن بیشتر است.در این جلسات نمایندگان با هوشیاری تمام تشخیص می دهند که دولت ها ممکن است به بهانه امنیت و نظم عمومی از اجتماعات مردم ممانعت نمایند و به همین علت با قید اخلال در امنیت و نظم عمومی مخالفت می ورزند. با این وجود اما مقامات وزارت کشور با استناد به تبثره 2 ماده 6 قانون احزاب مصوب سال 1360 که ذیل عنوان حقوق احزاب مطرح می نماید «برگزاری راهپیمایی‌ها با اطلاع وزارت کشور بدون حمل سلاح در صورتی که به تشخیص کمیسیون ماده 10 مخل به مبانی اسلام نباشد ‌و نیز تشکیل اجتماعات در میادین و پارکهای عمومی با کسب مجوز از وزارت کشور آزاد است.  معتقدند که هر تجمعی نیازمند درخواست احزاب و کسب مجوز از وزارت کشور است و این درحالیست که قانون این شرایط را برای احزابی که از وزارت کشور مجوز گرفته و یارانه احزاب و سایر امکانات را دریافت می نمایند است نه برای مردم عادی! این قانون حتی شامل احزابی که مطابق اصل 26 قانون اساسی فعالیت کرده و از وزارت کشور مجوز نمی گیرند نیز نمی شود چه رسد به مردم کوچه و بازار! مگر راه پیمایی 22 بهمن یا روز قدس و امثال آن با درخواست و کسب مجوز احزاب از وزارت کشور برگزار می شود که سایر تجمعات مردمی نیازمند ورود احزاب و کسب مجوز یا اعلام اطلاع قبلی از سوی آنان یا حتی خود مردم باشد؟ مهمتر از همه این ها اگر برپایی راه پیمایی تنها حق احزاب است پس چرا قانون اساسی یک اصل جداگانه بدان اختصاص داده و آن را ذیل اصل 26 که مربوط به فعالیت احزاب است طرح نکرده است؟ از سوی دیگر اصل8 قانون اساسی می گوید «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت» بلاخره این امر به معروف و نهی از منکر که وظیفه تک تک مردم و نه فقط احزاب نسبت به حکومت است چطور نمود پیدا می کند اگر با تجمع و تحصن و صدور بیانیه نباشد؟! در سنن ترمذی به نقل از طارق بن شهاب آمده است که « از پیامبر (ص) شنیدم: من رأی منکراً فلینکر بیده و مَن لم یستطع فبلسانه و مَن له یستطع فبقلبه و ذلک أضعف الإیمان؛ هر آن کس که عمل منکری را مشاهده کند، باید با اقدام عملی به مخالفت با آن بپردازد و اگر نتوانست، با زبان خویش جلوگیری کند و اگر نتوانست، در دلْ آن عمل را انکار نماید، که این ضعیف‌ترین مراتب ایمان است.»( سنن ترمذی، ج۴، کتاب الفتن، باب ما جاء فی تغییر المنکر بالید ص۴۷۱- ۴۹۶.) این بدان معناست که جلوتر از امر به معروف حکومت از طریق رسانه که همان امر و نهی با زبان است باید مرتکب اقدام عملی گشت! این اقدام عملی در جامعه امروز چیزی نیست جز برپایی تجمع و معروف دسته جمعی! آیت الله خمینی نیز در تحریرالوسیله می گوید وقتی امربه‌معروف و نهی از منکر به شکل فردی اثر ندارد و اگر جمعی باشد، احتمال اثر پیدا می شود، یارگیری و اقدام جمعی واجب است. حالا در این تجمعات و امر به معروف و نهی از منکر های دسته جمعی ممکن است بر اثر هیجانات حتی مقامات مورد دشنام نیز واقع شوند در این صورت بازهم تحمل مردم لازم و واجب است چرا که خداوند در آیه 148 سوره نساء می گوید « لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا » "خدا دوست نمی‌دارد که کسی به گفتار زشت (به عیب خلق) صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشد، همانا که خدا شنوا و داناست" خلیفه دوم آنجا که می گوید «مردم! با من همانند گردنکشان سخن نگویید و آن گونه که از افراد خشمگین، کناره گیری می شود، دوری مجویید و با ظاهرسازی با من سخن مگویید. گمان نبرید اگر سخن حقی به من بگویید، بر من گران آید» این سخنان را از برای جلوگیری از سست شدن حکومت و جامعه عنوان می دارد. حاکمی که مردم اش بجای بلند کردن صدایشان در برابر حاکم و بی عدالتی های موجود در حکومتش زبان در کام کشند. عاقبت به حاکمی منزوی و سست عنصر بدل خواهد گشت که بازیچه دست بیگانگان است. حاکمی که از بام تا شام هم از او به نیکی سخن برانی خودش هم باورش نمی شود چه رسد به مستمعین دیگر! بنابراین مقابله با اعتراضات مردم و جلوگیری از فریاد زدن آن ها عملی است ضد انقلابی و در حکم حرکت برعلیه امنیت ملی! چرا که عدم تحمل تجمعات اعتراضی مردم نه تنها هیچ تطابقی با روح قانون و ارزش های دینی ندارد بلکه کار را بجایی می رساند که کشور را عملا با بحران های امنیتی رو در رو می کند. شکاف میان ملت و حاکمیت از جمله این بحران های امنیتی است که نمود آن در دو انتخابات اخیر بوضوح ملموس بود. اینکه بنابر اعلام رسمی آمار مشارکت در انتخابات اخیر ریاست جمهوری 48 درصد بوده که 13 درصد این آرا نیز باطله بوده اند و یا اینکه میزان مشارکت در انتخابات مجلس بنابر اعلام رسمی 42 درصد بوده است، موجب سلب اعتبار در دهکده جهانی است.

مطابق اصل 9 قانون اساسی « در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک‌ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‌ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی‌های مشروع را، هرچند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند» بنابراین زیر پا قراردادن آزادی‌های مشروع موجب خدشه دار کردن استقلال و تمامیت ارضی کشور نیز می گردد و در حقیقت عملی است در حکم افساد فی العرض! از همین رو اصل مذکور عنوان می دارد که حتی با وضع قوانین و مقررات هم نمی توان آزادی های مشروع را از مردم سلب نمود خصوصا که این آزادی به عنوان یک اصل در قانون اساسی که مادر تمامی قوانین و ارجه بر هر قانون و آیین نامه دیگر است بدرستی با بیان حدود آن تصریح گشته باشد! از سوی دیگر بررسی روند تصویب حقوق احزاب در قانون احزاب مصوب مجلس شورا در سال 60 نیز خود شامل نکات جالب توجهی است که نشان می دهد هم قانون گذار و هم شورای نگهبان بر آزادی تشکیل تجمعات واقف هستند اما خواسته یا ناخواسته خشت دیواری را می گذارند که مردم را از حقوق اساسی شان دور می دارد. در سال 1360 مجلس شورا ذیل حقوق احزاب عنوان می دارد «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی طبق اصل 27 قانون اساسی آزاد است ولی برگزاری آن در پارک‌ها، میادین و معابر عمومی منوط به کسب مجوز از وزارت کشور است» پس از ارسال مصوبه مجلس در خصوص احزاب به شورای نگهبان جهت بررسی در خصوص عدم تعارض مصوبه با شرع و قانون اساسی، این شورا در تاریخ 25/04/1360به مجلس چنین پاسخ می دهد «آن قسمت از تبصره 2 ماده 6 که تشکیل راهپیمایی در معابر عمومی را منوط به کسب اجازه قبلی از وزارت کشور دانسته با توجه به اینکه اصولاً راهپیمایی در غیرمعابر عمومی مصداق ندارد و طبق اصل 27 قانون اساسی تشکیل راهپیمایی بدون حمل سلاح و در صورتی که مخل به مبانی اسلام نباشد بدون قید دیگری آزاد است مغایر قانون اساسی می‌باشد» در واکنش کمیسیون مربوطه در مجلس شورا تبصره 2 ماده 6 را اینگونه اصلاح می کند« برگزاری راهپیمایی‌ها با اطلاع وزارت کشور بدون حمل سلاح در صورتی که به تشخیص کمیسیون ماده 10 مخل به مبانی اسلام نباشد‌ و نیز تشکیل اجتماعات در میادین و پارکهای عمومی با کسب مجوز از وزارت کشور آزاد است» مشروح مذاکرات نمایندگان در واکنش به نامه شورا و اصلاحات کمیسیون مربوطه در مجلس خواندنی است. اسدی نیا مخبر کمیسیون داخلی ضمن قرائت نامه شورا می گوید: «اشکالی که شورای نگهبان گرفته بود همانطور که در نامه شورای نگهبان خوانده شد، بر این بود که طبق اصل 27 قانون اساسی اجازه ای ذکر نشده بود برای انجام راهپیمائی ها. و این لفظ که در تبصره 2 ماده 6 بود تبدیل شد به برگزاری راهپیمائی ها با اطلاع وزارت کشور » محمد محمدی- بحث ندارد؟ رئیس «اگر کسی می خواهد می تواند بعنوان مخالف تغییر صحبت کند پیشنهاد کمیسیون این است که به این شکل اصلاح بشود بعضی از آقایان مثل اینکه توجه نکردند، اشکال شورای نگهبان این بوده که در معابر عمومی قانون اساسی قید نکرده که راهپیمایان باید اجازه بگیرند قانون اگر آنها را محدود بکند آنوقت برخلاف قانون اساسی است. در این اصلاح اجازه را برداشته اند یعنی برای راهپیمائی در معابر عمومی دیگر نیاز به اجازه نیست. نیاز به اطلاع است که به وزارت کشور اطلاع بدهند که او بداند و امکانات را فراهم کند که مشکلات شهری پیش نیاید. اصلاحی که شده فقط این است. "کسب اجازه برای راهپیمائی درمعابر عمومی" را برداشته اند و تبدیل به "اطلاع دادن" کرده اند آقای محمدی بعنوان مخالف صحبت کنند» محمد محمدی «اینطور که شما جناب آقای هاشمی فرمودید، یک چیزی هم اضافه داشت در متنی که برادرمان خواندند. گفتند که با اطلاع وزارت کشور و موافقت کمیسیون ماده 10، ماده 10 تشخیص بدهد که اگر این برخلاف نبود می تواند باشد، باز یک شرطی گذاشته اند که آن شرط عملا مانع خواهد بود» رئیس- آقای الویری موافق.«اصل بیست و هفتم چنین می گوید تشکیل اجتماعات و راهپیمائیها بدون حمل سلاح بشرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است. پس می بینیم که برای آزاد بودن اجتماعات و راهپیمائی ها فقط یک شرط گذاشته و آن اینکه مخل به مبانی اسلام نباشد. اصلاحی که کمیسیون کرده به این صورت است که ابتدا به وزارت  کشور اطلاع داده می شود. کمیسیون موضوع ماده 10 هم وضعیت احزاب و گروه ها را به وزارت کشور قبلا گزارش کرده یعنی این مشخص است که هر گروهی، هر حزبی هر سازمانی از نظر اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی و اینکه نحوه عملش چگونه است، آیا یک راهپیمائی که می خواهد بکند مخل به اسلام است یا نیست؟ بنابراین یک چهارچوب کلی در اختیار وزارت کشور قرار می‌دهد. وقتی که یک تشکیلاتی می‌خواهد راهپیمایی راه بیندازد به وزارت کشور اطلاع می‌دهد. یا نظر کمیسیون ماده ۱۰ مشخص است در این مورد یا مشخص نیست، اگر تعیین کرده باشد چه گروه‌هایی نمی‌توانند راهپیمایی بکنند یعنی تشخیص داده باشد که راهپیمایی این گروه‌ها مفسده‌انگیز است بنابراین طبق نظر کمیسیون ماده ۱۰ جلو این را راهپیمایی را می‌گیرد و این هیچ مغایرتی هم با قانون اساسی ندارد چرا که در انتهای اصل بیست و هفتم مشخص شده به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد...در مورد اجتماعات با توجه به اینکه در میادین و پارک‌های عمومی مشکل ترافیک بوجود می‌آورد و ممکن است مسالی به وجود بیاورد که به رفت و آمد شهر لطمه بزند یا مسائل دیگر، در این مورد خاص مجوز وزارت کشور قید شده که حتما وجود داشته باشد و باز این هم هیچ مغایرتی با قانون اساسی ندارد» به این ترتیب نمایندگان در مقام اصلاح، همان عبارات را با جملاتی جدید نگارش داده و مقید می دارند که احزاب دارای مجوز از کمیسیون ماده 10، اگر قصد برگزاری راهپیمائی داشتند اطلاعیه صادر کرده و کمیسیون مورد اشاره  تعیین و تکلیف نماید. این درحالی است که تا زمانی که یک راه پیمایی برگزار نشود و فعالیتی علیه مبانی اسلام در آن رخ ندهد قصاص قبل از جنایت کرده ایم اگر بگوییم این تجمع ممنوع است بدان خاطر که ما می دانیم این گروه قصد اخلال در مبانی اسلام را دارند. در اینجا باز لازم است که به تکرار استدلال یکی از نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی بپردازیم که بدرستی عنوان می داشت « ما می خواهیم وسیله یا سو استفاده از وسیله را تحریم کنیم. مثل این است که فروش کاغذ را محدود بکنید و بگوئید هیچ کارخانه کاغذ سازی دائر نشود و کاغذ فروشی ممنوع باشد مگر اینکه معلوم باشد در این کاغذ چه نوشته خواهد شد. قبل از اینکه یک اجتماع در یک میدان تشکیل شود از کجا می دانید در آنجا چه گفته خواهد شد که منعش بکنید؟» نکته قابل تامل دیگر آن است که از آنجا که این کمیسیون خودش به این احزاب مجوز فعالیت داده و این کمیسیون به احزابی که علیه مبانی اسلام فعالیت کنند مجوز نمی دهد؛ بنابراین کمیسیون با درخواست این گروه ها نباید مقابله کند چرا که این مخالفت به معنای آن است که کمیسیون مذکور به احزابی پروانه فعالیت داده که قصد فعالیت بر ضد مبانی اسلام دارند! نمایندگان ادوار بعدی برای رفع این اشکال کمیسیون ماده ده را از این روند حذف کرده و قانون را چنین اصلاح و ذیل عنوان امتیازات احزاب آورده اند « برگزاری راهپیمایی ها و تشکیل اجتماعات حسب مورد با اطلاع و صدور مجوز وزارت کشور و استانداری با رعایت بند (6 )ماده (11)این قانون و اصل بیست و هفتم (27 )قانون اساسی » و بدین ترتیب مراد نمایندگان مجلس اول را تمام و کمال به کرسی نشانده اند و اینبار در کمال تعجب با مخالفت شورای نگهبان مواجه نشده اند! از قانون جالبمان که بگذریم به اظهارات جالبتر مقامات وزارت کشور می رسیم. حمید ملانوری مدیر کل سیاسی وزارت کشور در سال 98 می گوید «در قانون اساسی حق برگزاری راهپیمایی تصریح شده اما در قوانین عادی فقط قانون فعالیت احزاب درباره برگزاری راهپیمایی وجود دارد و در این قانون آمده است که فقط احزاب، گروه‌های سیاسی و صنفی که از کمیسیون ماده 10 احزاب مجوز دارند، می‌توانند تقاضای برگزاری تجمع یا راهپیمایی داشته باشند.» و این در حالیست که حتی قانون احزاب هم از عبارت "فقط احزاب" استفاده نکرده بلکه عنوان نموده احزاب تحت شرایط وصف شده در ماده ده می توانند اقدام به برگزاری راهپیمایی و تشکیل تجمعات نمایند.

مقایسه نگاه نویسندگان قانون اساسی با آنچه در سنوات اخیر جاری بوده حکایت از شکاف عمیق میان قانون و نحوه اجرای آن دارد. تا جایی که برای نمونه در ارتباط با تجمع تیرماه خوزستان روزنامه همشهری از دستگیری 300 نفر تنها در سوسنگرد خبر داده و در بخشی از گزارش خود می نویسد «اعتراضات تا روز چهارم در سوسنگرد و شهرهای اطراف مسالمت‌آمیز بود. مردم در شهر راهپیمایی می‌کردند و برای آب شعار می‌دادند...کسی جایی را آتش نمی‌زد ولی هر روز به جمعیت معترضان اضافه می‌شد؛ هر چند در بقیه نقاط حاشیه‌ای استان مدل دیگری از اعتراض نیز جریان گرفت. حلقه‌های کوچک چند نفره‌ که لاستیک آتش می‌زدند، جاده می‌بستند و یا معدودی پرچم جریان‌های جدایی‌طلب را بالا می‌بردند.با اینکه تعدادشان کم بود ولی کل اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم را تحت‌تأثیر خود قرار دادند. بعضی‌ها هم البته بدشان نمی‌آمد به همین بهانه با همه برخورد شود. بالاخره در روز چهارم با ورود یگان ویژه پلیس به منطقه سوسنگرد که غیربومی و ناآشنا به منطقه بودند فضا عوض شد» سوال بجا در مورد این گزارش آن است که چرا باید حضور پلیس فضا را عوض کند؟  مگر گزارش نمی شود که اعتراضات مسالمت آمیز و تجمعات غیر سیاسی بوده، پس چرا یگان ضد شورش به مصاف این افراد فرستاده می شود؟ حتی اگر حضور چنین نیروهایی را در راستای حفظ امنیت تجمع کنندگان توجیه نماییم بازهم گزاف نگفته ایم اگر بگوییم حضور این نیروها زیاده روی است. بارها شاهد آن بوده ایم که یگان ویژه در ورزشگاه ها جمعیتی در حدود یکصدهزار نفر را تحت کنترل قرار می دهد. اما نیروهای دیگر امنیتی توان برخورد با آنچه  گزارشگر همشهری« حلقه‌های کوچک چند نفره‌ که لاستیک آتش می‌زدند، جاده می‌بستند و یا معدودی پرچم جریان‌های جدایی‌طلب را بالا می‌بردند » را ندارند تا مردم با امنیت و بدون به حاشیه کشیده شدن اعتراضاتشان به بیان مطالباتشان بپردازند؟ پس امنیت مردم این منطقه و آن همه تاسیسات و شرکت های دولتی و غیر دولتی چگونه حفظ می شود؟  نکته حائز اهمیت آن است که اگرچه تجمعات مردم همچون قوای کشوری و لشکری از نفوذ عناصر نفوذی مصون نیست! اما بعید بنظر می رسد که دستگاه های اطلاعاتی قدرت شناسایی و دستگیری عناصر نامطلوب از نگاه خود را نداشته باشند. در سال های گذشته در تجمعاتی که با تحریک عناصر تجزیه طلب پان ترک که ارتباطاتشان با برخی سفارت های خارجی اظهر من الشمس و زبانزد رسانه های محلی است از همین مدل شناسایی و دستگیری استفاده شد نه اعزام یگان ویژه! براستی تنوع امنیتی مناطق مختلف ایران اینچنین گوناگون است که برای برخورد با تجزیه طلبان در یک شهر کار اطلاعاتی و در دیگری کار ضد شورش ایجاب می نماید؟ بطور کلی وزارت رحمانی فضلی در وزارت کشور نقطه عطفی در زمینه ناکارآمدی بود. شایعاتی مبنی بر ایجاد اغتشاش سازمان یافته جهت ایجاد دستاویز برای برخورد با تجمعات مردم نخستین بار در دوران وزارت او مطرح شد. در تیرماه سال 97 فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که نیروهای پلیس را در حال تخریب اموال عمومی نشان می داد. رحمانی فضلی در واکنش به این تصاویر در نشستی گفت: «فرمانده نیروی انتظامی در توضیح این موضوع گفته است وقتی برای دستگیری وارد عمل می شویم، مثل آتش نشانانی که برای خاموش کردن آتش می روند، ممکن است شیشه ای هم شکسته شود. پلیس هم وقتی برای بازداشت افراد مجرم می رود، مجبور به شکستن شیشه مغازه می شود. البته بسیاری از این فیلم های فضای مجازی چندسال مصرف است» یکی از رسانه های فارسی زبان خارج از کشور در واکنش به اظهارات رحمانی فضلی با پوشش اظهارات وی در کنار فیلم مورد اشاره نوشت «وزیر کشور ایران تخریب اموال مردم توسط پلیس را تایید کرد. هرچند او گفته هدف پلیس از تخریب بازداشت افراد بوده اما فیلم های منتشره خلاف این ادعا را نشان می دهد» همزمان چهار نماینده مجلس نیز در تذکری کتبی به رحمانی فضلی نوشتند « ماموران به وسایل نقلیه و فروشگاهها خسارت وارد کردند و وزارت کشور باید با ماموران متخلف برخورد کرده و خسارت‌ها را جبران کند» اکنون نیز به لطف سیانت نمایندگان از حقوق کاربران در فضای مجازی پتانسیل های مردم در حالی از هشتک زدن به حضور در خیابان ها در حال تقویت است که قانون اساسی به روشنی حق حضور در خیابان ها را به مردم داده و این مردم حتی اگر شورش و اغتشاش هم کنند نیروهای امنیتی تا ابد نمی توانند با آن ها گلاویز باشند. راه حل های پلیسی راه حل های کوتاهتر از کوتاه مدت هستند و محکوم به شکست! تا زمانی که مشکلات اقتصادی که قرار است مجلس چند میلیون نفر به مشکل دارانش از جوانان گرفته تا زنان سرپرست خانوار بدان بیافزاید باقی است، مشاهده چنین اجتماعاتی کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر است. البته مگر آنکه قرار باشد همچون یمنی ها لونگ دور خود بپیچیم و از نان خشک ارتزاق کنیم که مردم ما نمی پیچند؛ بانبراین کارشان به خیابان می کشد و استفاده شان از حقوق اساسی! حقوق و آزادی ای که بموجب اصل 9 قانون اساسی هیچ کس حق ندارد ولو با وضع قانون، این آزادی های مشروع را از ملت سلب نماید. امروز چگونه می توان از مالباختگان کریپتولند و آذویکو و موسسات مالی و اعتباری ای که به لطف همین مسئولین قد کشیده اند و یا مردم مظلوم خوزستان انتظار داشت که به خیابان نیایند؟ اگر مردم در اثر چنین مسائلی تجمع اعتراضی نکنند پس کجا باید حضور یابند؟ چگونه می توان انتظار داشت در مناسبات جهانی مربوط به کارگران این زحمتکش ترین اقشار که همواره در پایینترین سطح معیشتی زندگی می کنند تجمع ننمایند؟ بنابراین وظیفه شرعی و قانونی مقامات است که بجای برخورد با تجمعات مردمی به حمایت از حقوق بحق و مصرح آنان در قانون اساسی بپردازند.

 

نگاهی به پدیده تحزب و انشعاب در تاریخ معاصر

  ریشه‌های تاریخی انشعاب در احزاب سیاسی ایران احزاب سیاسی در ایران همواره با چالش‌های متعددی روبه‌رو بوده‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، پد...