سختگیرانه ترین و موثق ترین احادیث منصوب به پیامبر و ائمه در
خصوص حجاب دو حدیث "المرأة
عورة" (زن عورت است) منصوب به پیامبر اسلام و
نقل قول مسعدة بن زیاد
از امام صادق در خصوص زینت زن است. «عبدالله بن جعفر في (قرب الاسناد): عن هارون
بن مسلم، عن موثقة مسعدة بن زياد: سمعت جعفراً وسئل عما تظهر المرأة من زينتها،
قال : الوجه والكفين./ عبدالله بن جعفر در قرب
الاسناد آورده: هارون بن مسلم نقل کرده که مسعدة بن زیاد از امام صادق (ع) میشنود
که از او از آنچه زن از زینتش اظهار میکند پرسیده شد، در پاسخ شنید: صورت و دودست
[تا مچ]» (1) در خصوص حدیث منصوب به پیامبر که توسط
ترمذی و به نقل از عبدالله ابن مسعود طرح شده و در منابع متأخر از ترمذی به نقل از
متن او و با اضافات گوناگونی پس از حدیث طرح میگردد تردید جدی توسط علما و محدثین
صورتگرفته است. برای نمونه محمد بن حسن شهید ثانی میگوید «... فإن قلت: قد ورد في بعض الأخبار عن النبي أنّ (ص)
المرأة عورة. قلت: الرواية حكاها العلّامة في المنتهي، و سندها غير معلومالحال»
(2) جدای از آنکه حدیث منصوب به امام جعفر نیز حداقل با دو واسطه به نویسنده رسیده
و این نیز خود عامل تشکیک در اصالت است، اما ما قصد چنین کاری نداریم و فرض را بر
اصالت حدیث قرار میدهیم چرا که از این حدیث به عنوان یک حدیث با سند صحیح یاد می
شود. با اینحال طرح این پرسش را نیز جایز میدانیم که وقتی صحبت از زن یا صحبت از
مرد میشود مراد دقیقاً چیست؟ به بیان دیگر هر زن که در برابر ما قرار میگیرد
شامل یک بدن و البته مقداری پوشاک و احتمالاً زیورآلات است. آنچنان که از احکام
مربوط به اموات برمیآید، بنا بر یک اصل غیرقابلخدشه و مورد اجماع میان فقها "مو"
و "ناخن" جزء بدن شامل نمیشوند! چرا که به اعتقاد فقها بدن یا جسد شامل
آن چیزی است که روح در آن حضور دارد. مرحوم صاحب مدارک در این ارتباط عنوان می دارد «آگاه باش که در عبارت محقق حلی و نیز در کلام اکثر فقهای شیعه، نه تنها به وجوب پوشش موی سر پرداخته نشده، بلکه از ظاهر عبارت چنین بر میآید که پوشاندنش لازم و واجب نیست زیرا مو جزو جسد و بدن به حساب نمیآید»
ابن
براج از فقهای شیعه 12 امامی و شاگرد سید مرتضی و شیخ طوسی در شرح جمل العلم و
العمل سید مرتضی آورده است «بدان که عورت به دو صورت است یکی از آنها عورت مردان و
دیگری عورت زنان و اما عورت مردان که آن از ناف مرد تا زانو وی اما در زنان تمام
بدن آنها عورت حساب میشود و اما در نماز پوشاندن همان گونه که عدهای گفتهاند
پوشاندن جلو و پشت و اگرچه فقها و بیشتر مردم گفتهاند واجب همان پوشاندن ناف تا زانوها
است و اکثریت بین عموم و آنچه در باطن ماست صحت دومی است. چرا که احتیاط لازم میداند
دید را بپوشاند، اما در زنان خلاف آن نیست که تمام بدن آنها عورت حساب میشود،
هرچند که برخی فقها گفتهاند که زن هنگام نماز باید سرخود را هم بپوشاند. اتفاقنظر
شده که حتی موی سرخود را بپوشاند»
(3) به کلام قاضی بادقت بنگریم قاضی میگوید کل بدن زن عورت است. هرچند برخی فقها گفتهاند
زن هنگام نماز باید سرخود را هم بپوشاند. اتفاقنظر شده که حتی موی سرخود را هم
بپوشاند! به بیان دیگر قاضی نیز میگوید اگرچه مو جزء بدن و عورت نیست اما برخی
فقها گفتهاند که هنگام نماز باید سرخود را بپوشاند و اتفاقنظر نمودهاند که حتی
موی سرخود را نیز بپوشانند! عبارت "هرچند برخی فقها گفتهاند زن هنگام نماز باید سرخود را هم بپوشاند
و اتفاقنظر شده که حتی موی سرخود را بپوشانند" سند بسیار مهمی است که بهخوبی نشان میدهد فقها تا
زمان وی اعتقادی به عورت بودن سر و موی سر نداشته اما گروهی در زمان حیات وی در
حال کنکاش و ارائه این نظر بودهاند که هنگام نماز باید آن را پوشاند! این عده از فقها
در این راستا با مشکلات فراوانی مواجه بودهاند از جمله آنکه شیخ طوسی استاد همین
ابن براج در کتاب التهضیب حدیثی با سند محکم از امام جعفر صادق میآورد که «اشکالی
ندارد که زن مسلمان آزاد با سر باز نماز بگزارد» موثقة ابن بكير عن أبي عبدالله (ع) قال: لا بأس بالمرأة المسلمة الحرة أن تصلّي مكشوفة الرأس.
(4) این
موضوع که ابن براج میگوید برخی فقها (و نه تمام آنها) گفتهاند که زن هنگام نماز
باید سرخود را بپوشاند، در کنار حدیث معتبری از رئیس فقه جعفری که میگوید نیازی
به پوشاندن موی سر در هنگام نماز نیست (یعنی رایی در تناقض با نظر فقهای مورد
اشاره ابن براج) خود بهخوبی نشاندهنده آن است که حداقل اجماع در مورد عورت محسوب
شدن سر و موی سر وجود نداشته است چرا که همانطور که پیشتر نیز ذکر شد مو و ناخن
بخشی از بدن نیست و دراینارتباط میان فقها اجماع برقرار است.
مضاف بر ادله و مباحث فوق باید توجه داشت که آشکار و پریشان
ساختن مو از جمله فرهنگهای اعتراض و عزاداری عرب بوده است. در بحارالانوار آمده
است زمانی که عدهای به خانه علی هجوم میآورند تا او را مجبور به بیعت کنند فاطمه
میگوید: «به خدا قسم
بايد بيرون رويد اگرنه مويم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاري كنم» (5) در گزارشی
دیگر از همین واقعه میخوانیم که وی تصمیم میگیرد با حسن و حسین بر مزار محمد
رفته مو پریشان کرده و فریاد کند «... والله لئن لمتكف عنه لأنشُرنّ شعري و لأشقّن جيبي و لآتينَّ قبر
أبي و لأصيحنّ إلي ربي، فأخذت بيد الحسن و الحسين، و خرجت تريد قبر النبی» (6) یا
در روایت دیگر میخوانیم زنان بنیهاشم پس از شنیدن خبر شهادت علی ابن ابوطالب در حضور حسن و حسین با سرهای برهنه و
موهای پریشان برون آمدند. «...
و أوصاهم بطاعةاالله و طاعة أخويهم الحسن و الحسين... ثم قضي نحبه صلوات الله و
سلامه عليه، فأقاموا عزاءة، و ارتفعت الأصوات بالنياحة و العويل من أهل بيته و
نسائه و هن حاسرات، و خرجت نساء بني هاشم مشققات الجيوب، ناشرات الشعور، لاطمات
الخدود، و ارتجت الكوفة بالنياحة و العويل، و دهش الناس و صار كأنه اليوم الذي مات
فيه رسولالله
...» (7)
مؤلف کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر از این روایت چنین برداشت نموده است که چون این
کار در حضور امام دوم و سوم شیعیان صورتگرفته است نشاند دهنده عدم حرام بودن
پیدائی مو است.
حال
که مبحث به اینجا میرسد شبههای در اذهان شکل میگیرد مبنی بر آنکه از بام تا شام
در گوش ما ذم ذمه میشود که حجاب صراحتاً در قرآن آمده و حکم مستقیم است. پس چگونه
ممکن است که علما و ائمه احکامی بر خلاف آن منتشر کنند؟!
پاسخ
آن است که اختلافی میان حکم علما و ائمه با حکم قرآن وجود ندارد. بلکه اختلاف در میزان
پوشش است! در حقیقت بحث آن است که با استناد به این آیات میتوان به جواز پوشش موی
سر دستیافت یا خیر؟! به همین علت و برای روشنتر شدن ابعاد مختلف این موضوع به
بررسی اجمالی آیات مربوط به پوشش میپردازیم:
دستهای از این آیات، آیههای 20 و 22 و 26 و 27، 31 تا 33 سوره
اعراف هستند که یا در مورد پوشاندن شرمگاه توسط آدم و هوا هستند و یا نهی طواف
برهنه، از جمله آیه 31 سوره اعراف که میگوید «ای فرزندانِ آدم، جامه خویش را نزدِ
هر مسجدی برگیرید و بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید که خدا اسرافکاران را دوست
ندارد.» علامه طباطبایی دراینارتباط در المیزان آورده است «تنها قریش بود که در
هنگامِ طواف لباس میپوشید، وگرنه سایرِ قبایل در موسمِ طواف از راه که میرسیدند
لباسها را کنده و به عقیده خود بدینوسیله خود را از لباسی که در آن گناه کرده
بودند عاری ساخته، آنگاه اگر از قریش کسی لباسی به آنان عاریه میداد میپوشیدند وگرنه
برهنه مشغولِ طواف میشدند، و پس از فراغت از طواف، لباسهای خود را پوشیده برمیگشتند.»
(8) از آیات 32 و 33 و 53 تا 55 سوره احزاب نیز بحث پوشش برای زنان قابل برداشت
نیست بلکه این آیات تنها شامل توصیههایی به مسلمین در ارتباط با مراعات زنان
پیامبر و ... هستند. تنها در آیه 33 سوره احزاب زنان پیامبر را از تبرج نهی میکند
تبرج در منابع اسلامی غالبا به معنای جلوه گری آمده است. بدین گونه که زن خود را از بالای برج (ساختمان)، متبرج (جلوه گر) می سازد. شیخ طبرسی در مجمعالبیان
دراینارتباط میگوید: «و بعضی گفتهاند که معنای تبرّجِ جاهلیتِ اولی این است که
آنها تجویز میکردند که یک زن جمع کند بین شوهر و رفیقش را. پس پایینتنه خود را
برای شوهرش قرار دهد (که با او آمیزش و مُجامِعت کند) و برای رفیقش بالاتنه خود را
قرار دهد که او را بوسیده و مُعانِقه نموده و در آغوش کشد.» (9)
یکی از موردبحث ترین آیات اما آیات ۵۹ تا ۶۱ سوره احزاب هستند:
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ
وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ
أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (٥٩)
لَّئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ
وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ
فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا (٦٠) مَّلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا
وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا (٦١)
ای پیامبر بگو به همسرانت و دخترانت و زنانِ مؤمنان که از
پوششهای خویش بر خود نزدیک کنند، این نزدیکتر است بدان که شناخته شوند، پس آزار
نشوند، و خدا آمرزنده مهربان است. (۵۹) اگر منافقان (دوروها) و کسانی که در دلهایشان
بیماری است و اراجیف گویان در شهر، کوتاه نیایند همانا تو را بر آنان میشورانیم
تا جز اندکی همسایگیات نکنند؛ (۶۰) راندهشدگان هرکجا یافته شوند، دستگیر شده و بهسختی
کشته میشوند. (۶۱)
در آیه 59 با واژه جلباب مواجه میشویم که در ترجمه این واژه به فارسی اختلاف فراوان
است. بررسی ترجمان فارسی قرآن ما را با واژههای پیراهن و چادر و روسری مواجه میگرداند
که این آخری در ترجمههای قرن اخیر بیشتر به چشم میخورد. در حقیقت مترجم در هر
دوره نزدیکترین مصداق از منظر خود را وارد ترجمه خودکرده است. (که این خود نشانی
از عرفی بودن حجاب است) در کشف الاسرار و عده الابرار میخوانیم «تا گلیمهای سیاه
در سرکشیدند و به چادرها روی خود پوشیدند» در روضالجنان و روحالجنان في تفسير
القرآن اثر ابوالفتح رازی میخوانیم «اى پيغامبر! بگو زنانت را و دخترانت را و
زنان مؤمنان را تا نزديك كنند بر ايشان از پيراهنشان» در تفسیر سورآبادی میخوانیم
«تا فرو گذارند بر خویشتن چادرها ایشان یعنی خود را به چادرها بپوشند چنان که بر و
سینه همه پوشیده بود» در ترجمه تفسیر طبری نیز آمده است «ای پیغامبر بگوی زنان
خویش را و دختران خویش را و زنان مؤمن را تا درپوشاند برایشان از چادرهایشان»محمدكاظم معزّي در ترجمه خود آورده
است «اي پيامبر بگو به زنان خويش و دختران خويش و زنان مؤمنين كه فرو پوشند بر
خويشتن روپوشهای خويش را اين بهتر است تا آنكه شناخته شوند پس آزار نشوند و خدا
آمرزنده مهربان
است» محمدمهدی فولادوند نیز آورده «اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان
بگو:
پوششهای خود را بر خود
فروتر گيرند. اين براي آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزدیکتر
است، و خدا آمرزنده مهربان است» سایرینی نظیر مرتضی مطهری، طاهره صفارزاده و الهیقمشهای
نیز از واژه روسری بهره جستهاند.
مرتضی
مطهری که خود از طرفداران پوشاندن موی سر است در خصوص ترجمه واژه جلباب معتقد است
«آنچه صحیحتر به نظر میرسد این است که در اصل لغت، کلمه جلباب شامل هر جامه وسیع
میشده است، ولی غالباً در مورد روسریهایی که از چارقد بزرگتر و از ردا کوچکتر
بوده است به کار میرفته است. ضمناً معلوم میشود دو نوع روسری برای زنان معمول
بوده است: یک نوع روسریهای کوچک که آنها را خمار یا مقنعه مینامیدهاند و معمولاً
در داخل خانه از آنها استفاده میکردهاند. نوع دیگر روسریهای بزرگ که مخصوص
خارج منزل بوده است. این معنی با روایاتی که در آنها لفظ جلباب ذکر شده است نیز
سازگار است، مانند روایت عبیدالله حلبی که در تفسیر آیه 61 سوره نور نقل کردیم.
مضمونش این بود که در مورد زنان سالخورده جایز است خمار و جلباب را کنار بگذارند و
نگاه به موی آنها مانعی ندارد.» (10) در صفحه 199 کتاب ارزشمند " المفردات فی
غریب القرآن" اثر راغب اصفهانی که کتابی است با موضوع بحث پیرامون معنای لغات
قرآن، در ارتباط با واژه جلباب میخوانیم «و الجَلابیب: القمص و الخمر، الواحد:
جِلْبَاب./ جلابیب: قمص (پیراهن) و خمر (لباس نادوخته و سرانداز) مفرد آن است: جلباب»
(11) در مجمعالبیان فی تفسیر قرآن نوشته عالم و مفسر برجسته شیعه فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی و همچنین در بحارالانوار
علامه مجلسی به نقل از قول جبائي و ابومسلم
میخوانیم «أراد بالجلابيب الثياب و القميص و الخمار، و ما تستتر [/ يتستر] به
المرأة، عن الجبائي و أبي مسلم» (مراد از جلابیب: جامه، پيراهن، خمار و [هر] آن
چيزي است كه زن بهوسیله آن پوشيده میشود) (12) حتی در منهج الصادقین میخوانیم «نزد
جبائي و ابومسلم هرچه مرئة (زن) به آن مستتر میشود جلباب است از قميص و خمار و غير
آن» (13) بنابراین جلباب واژهای عام است که بر لباس دلالت دارد نه نوعی خاص از
لباس! در نتیجه اینکه بخواهیم از آیات ذکر شده جوازی برای پوشش موی سر دریافت کنیم کاری دشوار در پیش داریم چرا که اینجا کلمه پوشاک یا کلمه عام لباس بکار رفته نه اسم خاص پوشاک مثلا روسری یا چادر تا نتیجه بگیریم که بله مقصود پوشاندن این قسمت از بدن است! بنابراین وقتی می خوانیم که پوشاک خود را به خود نزدیک کنید بیشتر با این مفهوم روبرو می شویم که لباس خود را جمع و جور کنید. مستند این ادعا آن است که در آیه آمده است "پوشش هایشان را بر خود نزدیک کنند" یعنی اینجا به پوشش جدید یا خاصی اشاره نشده است و منظور آن است که پوششی را که زن آن روز متداول بر تن می نموده است بر خود نزدیک گرداند و از رها ماندن آن جلوگیری کند. نکته دیگر آن است که حتی حدود این نزدیکی نیز مشخص نشده است و از آنجا که ما با حدود پوشش عامه زنان آن روزگار آشنایی چندانی نداریم نتیجه گیری در این حوزه کار دشواری برای ما می باشد.
حال که به ترجمه
پرداختیم زمان بررسی شان نزول آیه است!
در مجمعالبیان آمده است
«ذلك أدني انيعرفن فلايؤذين يعني اين نزدیکتر است به اينكه شناخته شوند به زي
خودشان كه اينها زنان آزاد (و نجيبه) هستند و كنيز نيستند پس اهل هوا و شهوت ايشان
را (با مزاح و شوخي و متلك گفتن خود) اذيت نكنند، چون آنها با كنيزان شوخي میکردند،
و چهبسا بود كه منافقين از شوخي با كنيزان تجاوز كرده و سربهسر زنان آزاد (و
نجيبه) هم میگذاشتند، پس وقتي به ايشان میگفتند چرا اين كار را كردي، میگفتند
ما خيال كرديم كنيز و برده هستند، پس خدا عذر ايشان را قطع نمود» (14)
«شبها كه همسران رسول
خدا براي قضای حاجت بيرون میرفتند گروهي از منافقان بر سر راه آنان میآمدند و
آنان ناراحت میشدند و آزار میدیدند، آنها در اين باره شكايت كردند و چون موضوع
به منافقان تذكر داده شد گفتند ما نسبت به كنيزكان چنين میکنیم! و در اين هنگام اين
آيه نازل شد كه میفرماید: اي پيامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو كه روپوشهای خود را
بر خود فروهشته دارند اين نزدیکتر از آن است كه شناخته شوند، پس آزار نبينند و
خداوند آمرزنده مهربان است» (15)
«حسن بصري در تفسير آيه
ما را خبر داد كه میگفته است منظور اصلي اين است كه سفلگان مدينه متعرض كنيزكان میشدهاند
و هنگامي كه زنان آزاده هم بيرون میآمدهاند گاهي آنان را برده میپنداشتهاند و
آزار میدیدهاند بدين سبب خداوند آنان را فرمان داده است كه روپوشهای خود را
فروهشته دارند و باز واقدي از ابن ابي سبرة از ابوصخر، از ابن كعب قرظي ما را خبر
داد كه میگفته است مردي از منافقان متعرض زنان مؤمن میشده و آنان را آزار میداده
است و چون به او متذكر میشدهاند میگفته است او را كنيز پنداشتم، خداوند متعال
به زنان مسلمان فرمان داد تا لباس آنان مشخص و برخلاف كنيزكان باشد و روپوش خود را
بر چهره و اندام خود فروهشته دارند و چهره را بهگونهای بپوشند كه فقط یکچشم
ايشان بيرون باشد و میفرماید اين شایستهتر از آن است كه شناخته شوند» (16)
«عایشه همسر پيامبر گفت:
عمر بن خطاب به رسول خدا میگفت: زنانت را در حجاب و پرده قرار بده، اما حضرت چنين
كاري نكرد و همسران پيامبر هر شب [براي قضای حاجت از خانه] خارج میشدند و به سمت مناصع میرفتند. یکبار سوده [همسر پيامبر] كه
زن بلندقامتی بود [به سمت مناصع، از خانه] بيرون رفت. عمر بن خطاب [نيز] كه در
آنجا [براي قضای حاجت] نشسته بود، به طمع نزول آیهای در باره حجاب، خطاب به سوده گفت: اي سوده!
شناختمت [و از قد بلندت فهميدم كيستي]. عايشه گويد: آنگاه [در پي همين ماجرا] خدا
آيه حجاب را نازل كرد» (17)
در کتاب تفسیر کابلی
آمده است «يعني علاوه بر پوشيدن بدن يك حصه چادر خود را پائين سر به چهره هم
آويزان كنند در روايات است كه در اثر نزول اين آيت زنان مسلمان در حين خروج از خانهها
بدن و چهره خود را چنان میپوشیدند كه فقط یکچشم براي ديدن راه باز میماند -
ازين ثابت شد كه در وقت فتنه بايد زنان آزاد و حر نيز چهره خود را بپوشند»
(18)
در صفحات 491 تا 492 کتاب
حجاب شرعی در اثر پیامبر آمده است بنابراين مطابق شأن نزولهای متعدد میتوان حكم
آيه (يعني پوشش) را مقيد و وابسته به: "وجود ايذاء جنسي" دانست كه در
"هنگام شب" و در "مکان های خالی دور از محله" روی می داد و ناشی از "یکسان بودن پوشش زنان آزاده با كنيزان و غير عفيفان" بود؛
و نه مطلق و نافذ در: "شرايط عادي عاري از مزاحمت" كه در "هنگام روز"
و در داخل "محلّه" وجود داشت!! ... بنابراين حكم آيه معطوف به وضعيت منصوص در خود آيه است و نه فراتر از
آن.
گفتني است " اگر" آيه بعدي
را ادامه بحث آيه
جلباب بدانيم در اين صورت به دليل ذكر "منافقان و نقشآفرینی آنها" و " جمله: اگر از كارشان دست بر
ندارند" و "وجود شایعهپراکنان" در آن آيه، میتوان بیشازپیش به
مقيد و محدود بودن حكم آيه به اوضاع ناآرام، مشكوك و كاملاً نا عادی كه توسط
منافقان، بيماردلان و شایعهپراکنان ايجاد شده بود پي برد: «لئن لمينته المنافقون
والذين في قلوبهم مرض و المرجفون في المدينة لَنُغرينّك بهم ثم لايجاورونك فيها
إلا قليلاً» (اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شایعات بیاساس در
مدينه پخش میکنند دست از كار خود برندارند، تو را بر ضد آنان میشورانیم، سپس جز مدت كوتاهي نمیتوانند در كنار تو در اين شهر
بمانند )
نکته قابل توجه دیگر در
این خصوص افراد مورد خطاب آیه هستند که به دو گروه تقسیم می شوند اول زنان و
دختران پیامبر که قرآن احکام ویژه ای در خصوص آن ها وضع نموده از جمله « حرمت ازدواج با آنان پس از درگذشت محمد و ممنوعیت
پرسش مردان نامحرم از آنان مگر از پس پرده » یا اینکه «ثواب و عذاب آنان دو برابر زنان
معملولی» است. بنابراین اگر واژه زنان مومن را در نظر نگیریم می توانیم ادعا کنیم
که این توصیه در مورد پوشش خاص زنان و دختران پیامبر است. با اینحال واژه زنان
مومن این دستور را از شمول زنان و دختران پیامبر خارج می کند. با اینحال از آنجا
که در آیه ۱۴ سوره حجرات و
حدیثی ااز امام جعفر صادق که می گوید «ایمان، اقرار و عمل است؛ ولی اسلام، اقرار
بدونِ عمل.» میان اسلام و ایمان تفاوت وجود دارد؛ برخی فعالین زن مسلمان به استناد
به این آیه «اعراب گفتند ایمان آوردیم. بگو هرگز ایمان نیاوردید، ولی بگویید اسلام
آوردیم. و هنوز ایمان درونِ دلهایتان نشدهاست. و اگر خدا و پیامبرش را فرمان بَرید
از کردههایتان چیزی کم نمیکند. خدا آمرزنده مهربان است.» معتقدند که تمامی زنان
مورد خطاب آیه 59 سوره احزاب نیستند. از جمله شادروان اعظم طالقانی دختر سید محمود
طالقانی که در مناقشات ابتدای انقلاب در خصوص حجاب می گفت در اسلام حجاب اجباری
نیست، معتقد است « با کمی توجه و دقت در آیاتی، از قرآن
که به حجاب توصیه کردهاند، متوجه میشویم که مخاطب این آیات انسانهای مومن
هستند. برای مثال آیه ۳۱
سوره نور که یکی از مطولترین آیات قرآن است، در ابتدا به موضع حجاب نگاه مردان
مومن میپردازد و پس از آن به موضوع حجاب زنان مومن. در این آیه آمده است «قل
للمومنات......» نه «قل للمسلمات....» این نشاندهنده تفاوت بین مومن بودن با مسلم
بودن است. تفاوت بین این لغات برای تفسیر آیات قرآن بسیار ضروری به نظر میرسد.
مومن بودن بعد از مسلمان بودن است. مومن ایمان قلبی دارد در حالی که ریشه واژه
مسلم از لغت تسلیم است. شاید کسی که اسلام آورده به دلیلی غیر از ایمان به این دین
درآمده باشد یا شاید به آن درجه از خلوص نرسیده باشد که لایق واژه مومن بشود.
چنانچه در آیه ۱۴ سوره حجرات ذکر
شده: «بگویید ما ایمان نیاوردیم اما اسلام آوردیم... و ایمان به قلبهایتان وارد
نشده...» به همین دلیل است که من میاندیشم انتخاب پوشش حجاب را باید به افراد
واگذاشت. این مقدمات را ذکر کردم تا بتوانم این نتیجه را بگیرم که رعایت حجاب بستگی
به درجه ایمان افراد دارد و هیچ اجبار و تحمیلی برای افراد نباید باشد، زیرا هرچه
اعتقادات و بینش فرد نسبت به دین بیشتر باشد، فرد در رعایت موارد دیگر دینی هم
توجه و دقت لازم را میکند. »
آیه 31 سوره نور نیز از اهمیت ویژهای
در میان حامیان حجاب برخوردار است
وَقُلْ
لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا
یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ
أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ
بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی
أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ
التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ
الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا
یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُو اْ إِلَی ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ
ٱلمُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ (۳۱)
و به زنانِ مؤمن بگو چشمهای خود را بپوشند و شرمگاههای خود را
نگاه دارند و زینت خویش را آشکار
نسازند، مگر آنچه از آن پیداست، و خمار خویش را
به شکافهایشان بزنند. زینت
خویش را آشکار نسازند مگر به شوهرانشان یا پدرانشان یا پدرانِ شوهرانشان یا
پسرانشان یا پسرانِ شوهرانشان یا برادرانشان یا برادرزادگانشان یا خواهرزادگانشان
یا زنانشان یا آنچه داراست دستهایشان [بردگانشان] یا پیروانی از مردان که سوءنظر
(یا شهوت یا نیاز) ندارند یا کودکانی که بر شرمگاههای زنان چیره نشدهاند و [زنان]
پاهایشان را نکوبند برای اینکه از زینت خویش آنچه نهفته دارند دانسته شود
و همگان بازگشت کنید بهسوی خدا ای مؤمنان؛ شاید که رستگار شوید.
اینجا هم در ترجمه میان مترجمین و مفسرین
اختلاف است برای نمونه آیتالله موسوی
همدانی در ترجمه المیزان آورده است:
«و به زنان باایمان بگو چشم از نگاه به
مردان اجنبی فرو بندند و فرجهای خویش را حفظ کنند و زینت خویش را جز آنچه آشکار
است آشکار نسازند و باید که روپوشهایشان را به گریبانها کنند و زینت خویش
را نمایان نکنند مگر برای شوهرانشان، یا پدران و یا پدر شوهران یا پسران و یا پسر
شوهران و یا برادران و یا خواهرزادگان و یا برادرزادگان و یا زنان و یا آنچه مالک
آن شدهاند یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند و یا کودکانی که از اسرار زنان
خبر ندارند، و مبادا پای خویش را به زمین بکوبند تا آنچه از زینتشان که پنهان است
ظاهر شود ای گروه مؤمنان همگی بهسوی خدا توبه برید شاید رستگار شوید.»
در این آیه
سه واژه "خمر" "جیب" و "زینت" از اهمیت خاصی
برخوردارند و باید به بررسی هرکدام پرداخت
آنچه که از محیط عربستان و
پوشش مردان عرب حتی در دوران کنونی به دست میآید آن است که زندگی با داشتن سربند قطعاً بسیار آسانتر است؛ چرا که اولاً برخورد مستقیم آفتاب با سر موجب
از حال رفتن میشود. ثانیاً زندگی در بیابان های عربستان موجب نشستن گردوغبار بر
موی سر و نفوذ حشرات به موها می گشته و در شرایط آن روزگار که آب کافی برای خوردن
و شستوشو وجود نداشته است، استفاده از پوششی برای حفاظت از مو و سر به مانند جوامع مبدا این پوشش، عملی بهداشتی برای رعایت نظافت مو بوده است؛ ابوالاسود
دؤلی شاعر صدر اسلام و از اصحاب علی ابن ابی طالب در رابطه با عمامه عنوان نموده است «در
میدان جنگ سپری است، و جلو گرما و سرما و باران را میگیرد. انسان را از حوادث حفظ
میکند و بر قامت میافزاید و یکی عادات است» لذا عرب چه زن و چه مرد از پیش از ظهور اسلام در صورت داشتن تمکن مالی کافی برای تهیه لباس مکفی اقدام به استفاده از پارچهای جهت پوشش مو و سر مینموده است.(عرب و بطور کلی انسان در آن دوره بسیار فقیر بوده تا جایی که در آیه 89 سوره مائده می خوانیم "کفاره این گونه سوگندها، طعام دادن به ده نفر مسکین از غذاهای متوسطی است که به خانواده خود می خورانید، یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر، یا آزاد کردن یک برده" و مطابق حدیث از امام جعفر صادق و پیامبر اسلام مراد از این لباس حتی لباس کامل نبوده بلکه لباسی بوده که تنها پوشاننده عورت بوده است! )
شاید داشتن پوشش سر در میان زنان اقوام دیگر نشانگر نوعی تشخص یا دستوری دینی بوده باشد، اما استفاده از چنین پوششی در مردان عرب، ما را به این جمع بندی می رساند که سرپوش ابزاری تسهیل کننده در زندگی مردمان آن ایام بوده است. این پوشش در زنان
خمر نام داشته است که مطابق آنچه از قرآن برمیآید بر زنان دستور صادر میشود که
جهت پوشاندن "جیوبهن" یا همان سینههایشان دنباله خمار را بر سینههایشان
کشیده و بپوشانند. دلیل این کار نیز آن بوده که ادواتی نظیر زیپ و دکمه در لباس
مردم آن دوران وجود نداشته است تا یقه لباس را جمع کرده و مانع از ظاهرشدن سینهزنان
گردد. در حقیقت فرایند ساخت لباس برای عامه مردم بدین شکل بوده که پارچهای را
آورده و مرکز آن را میشکافتند تا سر از آن رد شود؛ بنابراین معمولاً این شکاف باتوجهبه
ادوات ساخت لباس در آن مقطع و استفاده مکرر از لباسها و ... تا حدی گشاد میبوده
که سینهزنان آشکار میگشته است. ازاینرو و بهخاطر آنکه دکمه و زیپ در آن مقطع
وجود نداشته قرآن از زنان میخواهد تا این ناحیه را با دنباله سرپوش خود بپوشانند.
در اینجا ذکر دو نکته ضروری است اول آنکه احتمال قوی خود خمار پوششی نبوده که مو
را به طور کامل بپوشاند (بررسی آثار تجسمی باقی مانده از تمدن های آن روزگار و خود مردم عرب هیچ نشانی از پوششی که کاملا موی سر را بپوشاند به ما نمی دهد) دوم آنکه قرآن از زنان میخواهد بهواسطه کشیدن آن بر
"جیوب" سینه خود را
بپوشانند نه موها که اگر چنین نیتی داشت میتوانست
بدان اشاره کند همان گونه که به آشکار بودن سینهزنان و لزوم پوشش آن اشاره کرده
است! بنابراین میتوان اینچنین استنباط نمود که هدف قرآن پوشش سینه بوده و به
زنان توصیه نموده از قسمتی از پوشش متداول خود برای این کار بهره بگیرند و
برای این منظور دم دست ترین و کاربردیترین قسمت پوشش زن عرب در زمان پیامبر را
برای این کار را معرفی میکند، یعنی خمار!
|
|
|
الهه عرب اللات بر
روی شیری ایستاده است که دو زن (منات و العزا؟) آن را احاطه کرده اند. مجسمه قرن
دوم از شهر هاترا./ در تصویر مشخص است که سینه با جواهرات
پوشیده شده است
|
تصویر دیگر از
الهه اللات که نشان از بروز پوشش سر و باز بودن شکاف سینه در زنان عرب دارد
|
نقشبرجسته الهه
اللات مربوط به قرن یکم در پالمیرا بهخوبی خمر بر سر الهه مشخص است و میتوان دید
موی افشان از صورت را پوشش نداده است
|
نکته مشترک در
مورد تمامی این آثار باقی مانده از زن عرب آن است که پوشش سر در آن ها پوشاننده
تمام موی سر نبوده است.
|
بررسی آثار بهجایمانده از دوران جاهلیت از زنان، نظیر تماثیلی که از الهههای
زن در آن دوران باقیمانده، شبیهسازی پوشش
خمار را برای
|
نمونه |
ما ممکن کرده است. شبیهسازی پوشاندن سینه با خمار(مطابق تصاویر و آثار باقی مانده از مردمان
آن عصر) بهوضوح نشان میدهد
که خمار در صورت کشیدهشدن بر سینه نیز از امکان پوشاندن تمام موی سر برخوردار
نیست. کمااینکه در صورت آزاد ماندن و کاربرد معمولی آن نیز از انجام چنین کاری
عاجز است (حداقل عامه مردم از آن اینگونه استفاده کرده
اند و قرآن نیز حدود آن را برای پوشش مو و سر تعیین ننموده است) و احتمالاً به همین علت است که فقهایی نظیر احمد بن محمدمهدی بن ابوذر
نراقی جواز افشای مویی که از صورت بلندتر باشد را صادر کردهاند. «ثمَّ بما ذكرنا
ظهر عدم وجوب ستر شي ء من الوجه و الكفّين و القدمين من باب المقدّمة أيضا، إذ لا
يثبت من الإجماع بل و لا من صدق العورة وجوب ستر غير المذكورات على نحو يحصل العلم
باستتار جميع أجزائه، بل القدر الثابت وجوب ستره على نحو لم يحصل العلم بظهور شي ء
منه، فتأمّل. و منه يظهر الحال في الشعر و أنّه لا يجب ستره كما صرّح به بعضهم ،
بل العنق كما عن بعضهم ، بل الأذنين أيضا، مع احتياط في الأخير بل الثاني. و
المراد بالشعر الذي لا يجب ستره ما انسدل من الرأس و وقع على الوجه و نحوه، و أمّا
الواقع على الرأس فوجوب ستره مجمع عليه، و في الأخبار دلالة عليه» (19) وی آنگاه
که به صدور این حکم میپردازد به قولی از محقق اردبیلی ارجاع میدهد که در مجمع
الفایده عنوان نموده است «قال المحقق الأردبيلي: و لو لا خوف الإجماع المدعى لأمكن
القول باستثناء غيرها أي غير الوجه و الكفين و القدمين من الرأس و ما يظهر غالبا.
منه رحمه اللّه تعالى» (اگر ترس از اجماعِ ادّعایی! نبود علاوه بر"وجه و کفین و قدمین" همچنین "سر" و "سایر قسمت هایی که غالبا [بنا به
عادت رایج زنان] پیدا و برهنه هستند [مانند: گردن، سینه، بازو و ساق پا که قبلاً آوردم]"
را نیز از لزوم پوشش استثناء میکردم) بنابراین به نظر میرسد که احتمالا قرآن حداقل در
اینجا به دنبال پوشاندن موی سر نبوده است چرا که پوششی که نام آن را برای پوشاندن
سینه میآورد، موی سر را به طور کامل نمیپوشاند. حالآنکه اگر قرآن به دنبال پوشش
سر بود بهصراحت عنوان میداشت که زن باید تمام موی سر را بپوشاند نه اینکه تنها
نام پوششی را بیاورد که استفاده از آن حداقل موجب پوشش کامل موی سر نبوده است. از
سوی دیگر با فرض آنکه خمار پوششی بوده که تمام موی سر را میپوشانده است؛ بازهم این موضوع موجب پذیرش آن نیست که صرف بکار رفتن واژه خمار در اینجا به معنی آن است که ما باید استفاده از آن را
برای پوشاندن موی سر فرض بگریم، در آیه آمده «و خمار خویش را به شکافهایشان بزنند»
استفاده از ضمیر ملکی به جای فعل در اینجا نشان میدهد که این کلمه بهاینعلت بهکاررفته
و انتخاب شده که مردم مالک آن بودهاند. در آیه 60 سوره بقره میخوانیم «و (به یاد
آرید) وقتی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد، به او گفتیم: عصای خود را بر سنگزن،
پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید و هر سبطی آبشخور خود را دانست (و گفتیم) از
آنچه خدا روزی شما ساخته بخورید و بیاشامید و در زمین به فتنهانگیزی و فساد
نپردازید.» یا در آیه 63 سوره شعراء میخوانیم «پس ما به موسی وحی کردیم که عصای
خود را به دریا (ی نیل) زن، چون زد دریا شکافت و آب هر قطعه دریا مانند کوهی بزرگ
بر رویهم قرار گرفت.» آیا از عبارت عصای خود برای موسی میتوان اینگونه نتیجه
گرفت که استفاده از عصا برای مردان یا حداقل برای موسی واجب شرعی بوده است؟ طبیعتاً
خیر چرا که پروردگار میتوانسته بهواسطه زدن انگشت موسی به زمین یا حتی بدون آن
نیز موجب پیدایش معجزات شود. در حقیقت علت استفاده از این واژه این بوده که موسی
از عصا استفاده میکرده و خداوند دم دست ترین وسیله برای موسی جهت ضربهزدن را که
وی در اختیار داشته به او توصیه میکند؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که صرف
استفاده از واژه "خمار" برای پوشاندن سینه به معنی واجب بودن استفاده از
آن برای پوشاندن موی سر نیست، بلکه واجب اینجا پوشش سینه است که قرآن دم دست ترین
پوشش زن آن زمان برای پوشاندن این قسمت را به او معرفی میکند. (فراموش نکنیم که اینجا خمار به همراه فعل نیامده است بلکه همراه ضمیر ملکی بکار رفته است) از سوی دیگر عدم
ذکر پوشاندن مو خود دلیلی بر این است که استفاده از واژه خمار لزوماً به معنای
پوشش سر و مو نیست؛ بنابراین شاید به همین علت است که عالمانی نظیر آیتالله موسوی
همدانی به استفاده از واژه عمومی ای نظیر "روپوش" برای ترجمه خمار بهره بردهاند
تا جلوی استفادههایی نظیر پوشاندن مو بهصرف استفاده از یک کلمه را گرفته باشند.
واژه مهم دیگر در این آیات واژه زینت است. قرآن به زنان توصیه میکند «زینت خویش
را آشکار نسازند، مگر آنچه از آن پیداست» محققین از واژه زینت سه استنباط داشتهاند،
اول آرایش و جواهرات که در این زمینه اختلاف بسیار است برای مثال آقای سیستانی از
محل های نصب جواهر تنها پوشاندن گردنبند را واجب میداند، دوم مواضع این آرایش و
جواهرات یعنی مثلاً گوش که گوشواره بر آن آویزان است. استنباط سوم اما اندام زنان
است نظیر شرمگاه و سینه که باید عنوان داشت کاربردی اینچنین دور از ذهن به نظر میرسد
و چندان فراگیر نیست! در نتیجه اینکه موی زنان مورد اشاره این زینتهاست و بخشی از
آن زینتهای پنهان (عورت) است قابل استنباط نیست چرا که اولاً عرف پذیرای این موضوع نیست که مو مانند سینه و
شرمگاه یک زینت است (کمااینکه زینت بودن اندام نیز خود طرفدار چندانی ندارد تا
جایی که مکارم شیرازی میگوید "بعضی، زینتِ پنهان
را به معنیِ زینتِ طبیعی (اندامِ زیبای زن) گرفتهاند، درحالیکه کلمه زینت به این
معنی کمتر اطلاق میشود")، دوم این که حدیث
معتبر در خصوص جواز آشکار ساختن موی سر پیشتر ذکر گردید و درنتیجه چنین برداشتی
از آیه در تناقض با احادیث است. سوم این که مو اساساً بخشی از بدن نیست! چهارم
اینکه بالاخره اگر بخواهیم چیزی را زینت بنامیم باید سندی دال بر زینت نامیده شدن
آن در دست داشته باشیم، آیا حدیثی هست که از مو بهعنوان زینت یاد کند؟ آیا عرف
پذیرای زینت بودن مو است؟
تحقیق در ارتباط با واژه زینت در قرآن ما را با نتیجه واقعبینانهتری مواجه میگرداند.
زیور هرجا در قرآن آمده دارای معانیای نظیر زینت و زیور، جواهر، آراستگی و جامه
است. فارغ از آیه 31 سوره نور که مشغول بحث در باره آن هستیم، در بخشهای مختلف
قرآن از جمله آیات زیر واژه زینت را میبینیم که هرجا بحث در ارتباط با زنان مطرح
شده یا با معنی پوشش مواجه هستیم یا زیور !
القصص 79
|
فَخَرَجَ عَلَى
قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا
لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ
|
قارون غرق در زینت و زیور خود در میان قومش حضور یافت. کسانى که
خواهان زندگانى دنیا بودند و از آخرت و پاداش هاى آن بى خبر بودند، گفتند: اى
کاش ما نیز مانند آنچه به قارون داده شده است مى داشتیم; راستى او از خوشبختى
بهره اى فراوان دارد.
|
الاعراف31
|
يَا بَنِي آدَمَ
خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا
وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ
|
اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگيريد و بخوريد و بياشاميد و[لى] زياده
روى مكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى دارد
|
یونس 24
|
إِنَّمَا مَثَلُ
الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ
نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا
أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا
وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ
عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا
كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ
يَتَفَكَّرُونَ
|
در حقيقت مثل
زندگى دنيا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم پس گياه زمين از آنچه
مردم و دامها مى خورند با آن درآميخت تا آنگاه كه زمين پيرايه (سرسبزی) خود را برگرفت و آراسته (پوشیده) گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن
قدرت دارند شبى يا روزى فرمان [ويرانى] ما آمد و آن را چنان در ويده كرديم كه
گويى ديروز وجود نداشته است اين گونه نشانه ها[ى خود] را براى مردمى كه انديشه
مى كنند به روشنى بيان مى كنيم
|
القصص 60
|
وَمَا أُوتِيتُمْ
مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ
|
و هر آنچه به شما
داده شده است كالاى زندگى دنيا و زيور آن است و[لى] آنچه
پيش خداست بهتر و پايدارتر است مگر نمى انديشيد
|
الاحزاب28
|
يَا أَيُّهَا
النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ
وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا
|
اى پيامبر به
همسرانت بگو اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد بياييد تا
مهرتان را بدهم و [خوش و] خرم شما را رها كنم
|
هود 15
|
مَنْ كَانَ
يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ
إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ
|
كسانى كه زندگى
دنيا و زيور آن را بخواهند [جزاى] كارهايشان را در آنجا به طور كامل
به آنان مى دهيم و به آنان در آنجا كم داده نخواهد شد
|
نور 60
|
وَالْقَوَاعِدُ
مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ
أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
|
و بر زنان از كار
افتاده اى كه [ديگر] اميد زناشويى ندارند گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطى كه] زينتى را آشكار نكنند و
عفت ورزيدن براى آنها بهتر است و خدا شنواى داناست
|
عبدالله بن مسعود معتقد است مراد از زینت لباس است.( ر.ک: تفسیر ابن کثیر (6/481)) پر واضح است
که زینت هر چیز همان است که بدان آراسته شده است. خداوند می فرماید ستارگان را
زینت آسمان قرار داده است. (آیه 6 سوره صافات) یا در آیه 8 سوره نحل می فرماید « و اسب ها و استرها و
الاغ ها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و [برای شما] تجمل و زینت باشد، و چیزهایی
[در آینده جز این وسایل نقلیه حیوانی] به وجود می آورد که شما نمی دانید. » بنابر
این اینجا مرکب یک زینت است که انسان با آن خود را آراسته می کند. یا در آیه 46
سوره کهف مال و فرزندان را زینت زندگی دنیا عنوان می دارد. در آیه 31 سوره اعراف
که بدون تردید مراد از زینت لباس است. در آبه 7 سوره کهف نیز می خوانیم « مسلماً ما آنچه را
[از درخت، نبات، حیوان، دریا و دیگر آثار] روی زمین است، زینت زمین قرار دادیم تا
آنان را آزمایش کنیم که کدامشان از جهت عمل نیکوترند. » یعنی آنچه روی زمین است
زینت زمین می باشد. بنابراین مشخص است که زیور یک چیز خود آن نیست بلکه آن است که
عارض بر آن شده و بدان افزوده شده است. به همین علت نیز می توان پذیرفت که زینت
شامل جواهرات و لباس می گردد نه "مو" که اگرچه بخشی از "بدن"
محسوب نمی شود اما از آن برآمده و عارض بر آن نیست! به همین بیان شاید بتوان روسری
را زینت دانست اما مو قابل استنباط نیست! نویسنده کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر
نیز که تلاش دارد به مخاطب نشان دهد بیلباسی فراگیری در زمان پیامبر برقرار بوده
و دو دهه زمان، فرصت کافی برای ریشهکن کردن این پدیده نیست نیز معتقد است که
ترجمه پوشش را میتوان در این آیه استنباط نمود. در نتیجه میتوان آیه 31 را اینگونه
ترجمه نمود:
و به زنانِ مؤمن بگو چشمهای خود را بپوشند و شرمگاههای خود را نگاه دارند و زینت
خود (جواهرات و پوشش خویش) را آشکار نسازند، مگر آنچه از آن پیداست، و خمار خویش
را به شکافهایشان بزنند. زینت (جواهرات و پوشش خویش) خویش را آشکار نسازند مگر به
شوهرانشان یا پدرانشان یا پدرانِ شوهرانشان یا پسرانشان یا پسرانِ شوهرانشان یا
برادرانشان یا برادرزادگانشان یا خواهرزادگانشان یا زنانشان یا آنچه داراست دستهایشان
[بردگانشان] یا پِیروانی از مردان که سوءنظر (یا شهوت یا نیاز) ندارند یا کودکانی
که بر شرمگاههای زنان چیره نشدهاند. و [زنان] پاهایشان را نکوبند برای اینکه از
زینت خویش آنچه نهفته دارند دانسته شود. و همگان بازگشت کنید به سوی خدا ای
مؤمنان؛ شاید که رستگار شوید.
این موضوع کاملاً بدیهی است که چه مردان و چه زنان پوششان به دو قسمت رویین و
زیرین تقسیم میگردد. «از حضرت ابى عبداللّه عليه السلام منقول است كه حقتعالى وحى
فرمود بحضرت ابراهيم كه زمين بمن شكايت مى كند از ديدن عورت تو، پس ميان عورت خود
و زمين حجابى قرار ده ، پس زير جامه تا زانو به عمل آورد و پوشید.
از
جامع بزنطى روايت شده است كه هر كه زيرجامه را ايستاده بپوشد تا سه روز حاجتش
برآورده نشود.
در
فقه رضوى مذكور است كه زير جامه را نشسته بپوش و ايستاده مپوش كه مورث هلاك و زرداب
و عم والم میشود و در وقت پوشيدن اين دعا را بخوان بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ
اسْتُرْ عَوْرَتى وَلاتَهْتِكْنى فى عَرَصاتِ الْقيامَةِ وَاعْفُ فَرْجى وَلا
تَخْلَعْ عَنّى زَينَةَ الاْيِمانِ.
و در مکارمالاخلاق
از كتاب نجات نقل كرده است كه اين دعا بخوان اَللّهُمَّ اسْتُرْ عَوْرَتى وَ امنْ
رَوْعَتى وَ اعْفُ فَرْجى وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيطانِ فى ذلِكَ نَصيبا وَلا لَهُ
اِلى ذلِكَ وُصُولاً فَيَضَعُ لِىَ المَكايِدَ وَيُهَّيِجُنى لاْرتِكابِ
الْمَحارِم .
از
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام منقول است كه پيغمبران علیهمالسلام پيراهن را پيش
از زير جامه میپوشیدند.
در
روايت ديگر وارد شده است كه ايستاده و روبهقبله و رو به آدم مپوش .
از
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه زير جامه را ايستاده پوشيدن مورث
اندوه است» (20)
با
نظر به روایات منتقل شده در فصل هشتم حلیه المتقین علامه مجلسی و آیات مختلف قرآن
متوجه میشویم که قرآن در آیه 31 سوره نور دستور میدهد که زنان تنها لباس روی خود
را آشکار کنند (مگر آنچه پیداست) نه لباس زیر را، خصوصاً که پیش از عنوان کردن این
عبارت دستور به پوشش شرمگاهشان میدهد! و در ادامه نشاندادن لباس زیر به (یا کندن لباس رو در برابر) افرادی که مجاز هستند را برمیشمارد. ناصر مکارم شیرازی که از فقیهان حامی ترجمه
مواضع زینت است نیز در تفسیر نمونه عدم آشکار کردن لباس زیر را از این آیه برداشت
نموده است «بعضی، زینتِ پنهان را به معنیِ زینتِ طبیعی (اندامِ زیبای زن) گرفتهاند،
درحالیکه کلمه زینت به این معنی کمتر اطلاق میشود. بعضی دیگر، آن را به معنیِ
محلِ زینت گرفتهاند، زیرا آشکار کردنِ خودِ زینت مانندِ گوشواره و دستبند و
بازوبند بهتنهایی مانعی ندارد، اگر ممنوعیتی باشد مربوط به محلِ این زینتها است،
یعنی گوشها و گردن و دستها و بازوان. بعضی دیگر، آن را به معنیِ خودِ زینتآلات
گرفتهاند منتها درحالیکه روی بدن قرار گرفته، و طبیعی است که آشکار کردنِ چنین زینتی
توأم با آشکار کردنِ اندامی است که زینت بر آن قرار دارد. (این دو تفسیرِ اخیر از
نظرِ نتیجه یکسان است هرچند از دوراه مسئله تعقیب میشود). حق این است که ما آیه
را بدونِ پیشداوری و طبقِ ظاهرِ آن تفسیر کنیم که ظاهرِ آن همان معنیِ سوم است و
بنابراین، زنان حق ندارند زینتهایی که معمولاً پنهانی است آشکار سازند، هرچند
اندامشان نمایان نشود، و بهاینترتیب آشکار کردنِ لباسهای زینتیِ مخصوصی را که
در زیرِ لباسِ عادی یا چادر میپوشند مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختنِ چنین
زینتهایی نهی کرده است.» (21) درنتیجه آرایش صورت مانند سرمه زینت آشکار است با
اینحال آنچه زیر لباس است نظیر لباس زیر و خالکوبی بدن زنان زینت هایی هستند که
نباید برای نامحرم آشکار شود.
بااینحال
فرض را بر این بگذاریم که پوشاندن موی سر با روسری و مقنعه واجب شرعی است، مولانا
در فیه ما فیه آورده است «حقیقت آیینهای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست،
هر کس تکهای از آن را برداشت خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست، حالآنکه
حقیقت نزد همگان پخش بود.» ما نیز سخن آن
پیر را سرلوحه خود قرار داده فرض را بر واجب بودن سر کردن لچک قرار میدهیم. اما
باز این سؤال پدید میآید که آیا عدم ترک این واجب مستوجب مجازات دنیوی و برخورد
است؟ در آیه 107 سوره انعام میخوانیم «وَ لَوْ شاءَ الله ما أَشْرَكُوا وَ ما
جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيل» «اگر خدا مىخواست،
[همه به اجبار ايمان مىآوردند، و] هيچيك مشرك نمىشدند؛ و ما تو را نگهبان
[اعمال] آنها قرار ندادهايم؛ و وظیفة اجبار آنها را ندارى» در آیه 21 سوره غاشیه
نیز میخوانیم «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ» «پس تذکر ده که تو فقط تذکردهندهای»
باز در آیه 45 سوره احزاب میخوانیم «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا
أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ» «ما
به آنچه میگویند داناتريم و تو بهزور وادارنده آنان نيستى پس به [وسيله] قرآن هر
كه را از تهديد [من] میترسد پند ده» در آیه 99 سوره یونس نیز با سخنی مشابه روبرو
میگردیم «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا
أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» «و اگر پروردگار تو میخواست
قطعاً هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان میآوردند پس آيا تو مردم را ناگزير میکنی
كه بگروند» در صفحه 323 جلد بیستم
کتاب «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول»
علامه مجلسی از امام صادق علیهالسلام نقل
کرده است که: أبا عبد الله عليهالسلام يقول لا بأس بالنظر إلى رءوس أهل التهامة
والأعراب وأهل السواد والعلوج لأنهم إذا نهوا لا ينتهون قال والمجنونة والمغلوبة
على عقلها « نگاه كردن به سر زنان تهامه و باديه نشينان و روستاييان و كافران
اشكالى ندارد؛ چون اينان اگر نهى شوند دست نمیکشند و نگاهکردن به زن ديوانه و زن
كم عقل، مانعى ندارد.» در اینجا رئیس فقه جعفری میگوید اگر شما اینها را نهی
کنید بازهم به کار خود ادامه خواهند داد بنابراین اشکالی در نگاه به سر این زنان
وجود ندارد!
در
اینجا البته باز ممکن است شبه ای در بگیرد که بنابر نظر علما شیعه امر به معروف سه
مرتبه دارد که یکی از آن امر به ید است و برخورد عملی با موضوع، لذا جهت امر به
معروف این زنان بادیه نشین هم که شده می توان گیس سر آن ها را کشید! نه اینکه چون این ها اگر تذکر گیرند دست نمی کشند پس ما هم به سادگی از کنارشان عبور کنیم! پاسخ به این
موضوع اگرچه نیازمند نگارش مقاله ای در ارتباط با امر به معروف است اما توضیح در
اینجا در همین حد کفایت می کند که وجوب امر به معروف و نهی از منکر مبتنی بر
برقراری چهار شرط است که شرط چهارم عدم وجود مفسده در امر به معروف و نهی از منکر
است. علما در این ارتباط و فرع بر اصل چهارم عنوان نموده اند که «هرگاه گمان برد
که اگر امر به معروف و نهی از منکر کند، ضرر جانی یا مالی، متوجه او یا یکی از
مسلمین خواهد شد، وجوب این دو فریضه ساقط می شود» در کتاب النهایه شیخ طوسی آمده
است «شرط چهارم آن است که بداند امر به معروف و نهی از منکر او ، منجر به ضرر به
خود یا یکی از مونین در حال حاضر و در آینده نخواهد شد، یا ضن قوی بر این موضوع
پیدا کند وگرنه واجب نیست » حال سوال آن است که اگر برای امر به معروف و نهی از
منکری دست بر زنی بلند کرده و از اعمالی مشابه استفاده کنیم موجب ضرر به او نشده
ایم؟ مرحوم صاحب جواهر در ارتباط با اثبات شرط چهارم به ادله ذیل استناد نموده
است:
دلیل
اول) «خلافی در این مسئله نیست» ظاهراً منظور آن است که دراینارتباط اجماع موجود
است.
دلیل
دوم) «قائده لاضرر دلالت بر این شرط دارد»
دلیل
سوم) «قائده لاحرج دلالت بر این شرط دارد»
دلیل
چهارم) «دین اسلام دین سمحه و سهله (سهل و آسان) است و خداوند آسانی را از ما
خواسته نه دشواری را»
دلیل
پنجم) در کتاب عیون اخبار الرضا آمده:
«امربهمعروف
و نهیازمنکر بر کسی واجب است که برایش ممکن باشد و ترس بر (ضرر) جانی بر خود
نداشته باشد»
و
امام صادق (ع) در حدیث شرایع دین افزود:
«و
بر مؤمنین دیگر ضرر نرسد»
دلیل
ششم) امام صادق در روایت «مسعده بن صدقه» فرمود: امربهمعروف و نهیازمنکر در
موردی که توان و مال و عدد (لشکر) و اطاعت نیست، واجب نمیباشد.
دلیل
هفتم) امام صادق (ع) در روایت «یحیی الطویل» فرمود:
«جز
این نیست که امربهمعروف و نهیازمنکر در موردی است که در برابر شخص مؤمنی صورت
بگیرد که او پند بگیرد و تحتتأثیر واقع شود و یا در برابر شخص نادانی که او دانا
گردد، اما در مورد صاحب شمشیر و تازیانه (صاحب قدرت) واجب نیست»
دلیل
هشتم) امام صادق (ع) در روایت «مفضل بن یزید» فرمود:
«کسی
که با سلطان ستمگری روبرو شود، و در نتیجه بلائی به او رسد، پاداشی به او داده نمیشود،
و پاداش صبر بر بلاء نیز به او داده نمیشود»
صاحب
جواهر بعد از نقل این ادله میگوید: «اگر گفته شود که بین این روایات و روایات
دیگر که دلالت بر امربهمعروف و نهیازمنکر دارند تعارض به نحو "عموم من وجه" وجود دارد» در
جواب می گوئیم: در پارهای از آن روایات مطلب چنین است، نسبت (به آنجائی که ضرر و
زیان نداشته باشد یعنی نسبت) به فرموده رسول خدا که «لاضرر و الاضرار» (ضرر و
زیانی در اسلام نیست) و فرموده خداوند در قرآن: ما جعل علیکم فی الدین من الحرج
«خداوند در دین کار سخت و دشوار بر شما نگذاشت» و امثال این دو قائده.
و
روایاتی که در مورد امربهمعروف و نهیازمنکر اطلاق دارند، بهوسیله قائده لاضرر
مقید میگردند (و بهاصطلاح تخصیص میخورند و از گردونه خارج میگردند) در نتیجه
از این روایت عام، رجحان و برتری امربهمعروف و نهیازمنکر استفاده میشود، بخصوص باتوجهبه
موارد دیگر احکام تکلیفی که وقت ضرر، ساقط میگردند مانند وجوب روزه و امثال آن که
هنگام ضرر، از عهده انسان ساقط میشوند.
مرحوم
صاحب جواهر همچنین به طور جداگانه در مورد مجروح نمودن و قتل در مرتبه سوم امربهمعروف
و نهیازمنکر آورده است:
1-
«اصل» در اینجا، واجب نبودن
بلکه جایز نبودن امربهمعروف و نهیازمنکر در این فرض (مجروح ساختن و کشتن) است.
2-
امربهمعروف و نهیازمنکر،
مشروط بهاحتمال تأثیر است و این شرط حاکی است که شخصی که امرونهی میشود باید
زنده باشد.
3-
مقتضای امربهمعروف و نهیازمنکر
واجب، بقای موضوع (گناهکار) است، ولی با کشتن او، موضوع از بین میرود.
4-
اگر مجروح ساختن را یا کشتن
برای همه مکلفین از عادل و فاسق را جایز بدانیم، موجب فساد بزرگ و هرجومرج و بینظمی
میشود که در اسلام، این امور نهی شدهاند، مخصوصاً در این زمان که نفاق و دورویی
بر مردم، غالب شده است.
و اگر
ادعا شود که دلائل وجوب امربهمعروف و نهیازمنکر، اطلاق دارند، مخصوصاً دلائلی
(از آیات و روایات) که دلالت بر وجوب امربهمعروف و نهیازمنکر با زبان و دست
دارند که شامل مجروح کردن نیز میشوند، باطل بودن چنین ادعائی روشن است.
سپس میگوید:
آری در تاریخ طبری از عبدالرحمن بن ابی لیلی نقل شده، گفت: از حضرت علی (ع) شنیدم
فرمود: «ای مؤمنان! هرکس ظلم و ستمی را مشاهده کند و یا کار زشتی را که مردم را بهسوی
آن میخوانند ببیند، اگر تنها با قلبش آن را انکار کند، راه صحیح و سلامت را
اختیار کرده است، و آن کس که با زبان و بیان، نهیازمنکر نماید پاداش الهی خواهد
داشت، و مقامش برتر از گروه نخست است و آنکس که با شمشیر برای بزرگداشت نام خدا و
سرنگونی ظلم ظالمان به مبارزه برخیزد، او به طریق هدایت، راهیافته و بر جاده
حقیقت گام گذارده، و نور یقین در قلبش تابیده است» و همچنین امام باقر (ع) فرمود:
«با قلبهای خود نهیازمنکر کنید و با زبانهای خود، با بیان به نهی از منکرات
بپردازید، و بهوسیله آن، شوکت دشمن را سرکوب نمایید و در راه خدا از سرزنش هیچ
سرزنش کنندهای نهراسید، اگر (گنهکاران) پذیرفتند و به حق بازگشتند، راه تسلطی بر
آنها نیست، بلکه راه تسلط بر کسانی است که نسبت به مردم، ظلم میکنند و در زمین،
تجاوز مینمایند، برای آنها عذاب دردناک الهی است، در این صورت با جان خود با
آنها مبارزه کنید و با آنان دشمنی نمایید، هدفتان کسب سلطنت و ثروت نباشد، و با ظلم
و ستم، کسب پیروزی نکنید، تا به فرمان خداوند بازگردند، و در مسیر اطاعت پروردگار
قرار گیرند» و روایات دیگر ...
ولی
روشن است که امام علی (ع) و امام باقر (ع) در این گفتار، اشاره به خود و فرزندان
خود (که امام بعد از خود هستند) میکند نه اینکه همه مردم چنین وظیفهای دارند!
مانند آیات و روایات مربوط به حدود کشتن طغیانگران و جهاد با کافران و امثال آن که
همه مردم در این موارد، مورد خطاب قرار گرفتهاند، ولی اذن امام، شرط است.
باتوجهبه
اینکه گفتار فوق، ظاهر در جواز مبارزه و شدت عمل با طغیانگران است نه وجوب آن، که
مقتضای امربهمعروف میباشد و نیز مانند گفتار امام علی (ع) که در نهجالبلاغه
آمده، فرمود: «گروهی از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منکرات برمیخیزند،
آنها تمام خصلتهای نیک را به طور کامل در خود، جمع کردهاند» و گویا بهخاطر
قسمتی از آنچه ذکر کردیم، شهید دوم بین مجروح کردن و کشتن تفصیل داده و فرق
گذاشته، آنجا که مجروح کردن بدون اذن امام را جایز دانسته اما قتل را جایز ندانسته
است. ولی سخن شهید دوم، با اینکه ظاهراً خلاف اجماع است، چنانکه ذکر نمودیم، درست
نیست، زیرا بدیهی است که مجروح کردن، منحصر به موردی که موجب کشتن نمیشود، نیست؛
بنابراین بدون شک و تردید قول به جایز نبودن مجروح کردن (بدون اذن امام) به طور
مطلق (خواه موجب قتل شود یا نشود) قویترین قول میباشد.
آری
جواز مجروح کردن برای نایب امام در زمان غیبت، قوی است درصورتیکه همه شرائطش حاصل
شده باشد که یکی از آن شرائط، حفظ از ضرر فتنه و فساد است، زیرا نایب امام (ع)
ولایت و حکومتش از ناحیه امامان (ع) عمومی است و شامل مسئله موردبحث نمیشود
(پایان گفتار صاحب جواهر)
با
این اوصاف و با ذکر احادیثی که در کلام صاحب جواهر دیدیم مبنی بر آنکه «جز این
نیست که امربهمعروف و نهیازمنکر در موردی است که در برابر شخص مؤمنی صورت بگیرد
که او پند بگیرد و تحتتأثیر واقع شود و یا در برابر شخص نادانی که او دانا گردد،
اما در مورد صاحب شمشیر و تازیانه (صاحب قدرت) واجب نیست» بیشازپیش به فلسفه کلام
امام صادق پی میبریم که فرمود «نگاهکردن به سر زنان تهامه و بادیهنشینان و
روستاييان و كافران اشكالى ندارد؛ چون اينان اگر نهى شوند دست نمى كشند و نگاه
كردن زن ديوانه و زن كم عقل مانعى ندارد.»
قانون
مجازات اسلامی در فصل تعزیر و در تبصره ماده 638 عنوان داشته «زنانی که بدون حجاب
شرعی در معابر انظار عمومی ظاهر میشوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و یا جریمه
نقدی از پنجاه تا پانصد هزار ریال محکوم خواهند شد» این تبصره بیانگر تعزیر عدم
داشتن حجاب شرعی توسط زنان است که قانونگذار مشخص کرده است. اما سؤال مهم دراینارتباط
آن است که آیا بیحجابی گناهی است که قابل تعزیر است؟ در اسلام گناهان به دودسته
گناهان صغیره و گناهان کبیره تقسیم میشوند و از جمله تفاوتهای این دو گناه آن
است که گناهان صغیره قابل تعزیر نیست اما گناه کبیره تعزیر دارد. قرآن در همین
ارتباط در آیه 31 سوره نساء آورده است «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم،
اگر از گناهان کبیره اجتناب ورزید، از گناهان صغیرتان چشم پوشی خواهیم نمود» مرحوم
شیخ محمدحسن نجفی در صفحه 448 جلد 41 جواهر الکلام میآورد «هیچ اختلاف و اشکالی
از نظر نص و فتوی در این مطلب وجود ندارد که هر کس کار حرامی انجام دهد و یا واجبی
را ترک کند که گناه کبیره باشد، امام میتواند وی را بهاندازه کمتر از حد تعزیر
نماید که اندازهاش نیز طبق نظر امام است.»
وی در پایان بحث خود عنوان میدارد «البته میتوان گفت که تعزیر به گناهان
کبیره اختصاص دارد نه صغیره؛ زیرا کسی که از گناهان کبیره اجتناب میورزد بخشیده
شده و مجازاتی ندارد؛ ولی اگر اجتناب نکند، بعید نیست که وی نیز تعزیر داشته باشد.»
حال که تکلیف مجازات گناهان مشخص شد باید بررسی کرد که آیا بیحجابی گناه کبیره
است و اساساً باید پرسید گناه کبیره چیست و مصادیق آن کدام است؟
در حدیث
معروفی که از امام باقر و امام صادق و امام علی بن موسی الرّضا (علیهماالسّلام)
نقل شده است میخوانیم: «اَلْکَبائِرُ الَّتی اَوْجَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْها
النّارَ؛ گناهان کبیره آنهاست
که خداوند متعال آتش دوزخ را (صریحاً) برای آن واجب شمرده است.» (22) برای نمونه
در قرآن میخوانیم «وَ مَنْ یَقْتُل مُوْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ
خَالِداً فِیها؛ و هرکس فرد با ایمانی را ازرویعمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ
است درحالیکه جاودانه در آن میماند.» برخی صاحبنظران عنوان نمودهاند که گناه
کبیره، گناهی است که برای ارتکاب آن وعدّه عذاب داده شود و یا لااقل اکیداً از آن
نهی شده باشد؛ چهبسا گناهانی داریم که در آیات قرآن مجید در برابر ارتکاب آن
وعدّه عذاب داده نشود، امّا به طور اکید و یا با نهیهای مکرر از ارتکاب آن جلوگیری
بهعملآمده است. مثلاً در ارتباط با ربا در قرآن میخوانیم «فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا
فَاْذَنُوا بِحَرْب مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ؛اگر (چنین) نمیکنید، بدانید خدا و
رسولش با شما پیکار خواهند کرد!» در بحارالانوار علامه مجلسی، جلد 47 صفحه 216 به
حدیثی از امام جعفر صادق برمیخوریم که در آن فهرست گناهان کبیره بدین ترتیب ذکر شدهاند:
« ۱-
بزرگترین گناهان كبیره، شرک به خدا است ۲- ناامیدی از رحمت خدا ۳- ایمنی از مکر
(عذاب و مهلت) خدا ۴- عقوق (و آزار) والدین ۵- كشتن انسانِ بىگناه 6- خوردن مال یتیم
7- رباخواری 8- سحر و جادو 9- زنا 10- سوگند دروغ براى گناه 11- خیانت در غنایم
جنگی 12- نپرداختن زکات واجب 13- گواهی بهدروغ، کتمان 14- شرابخواری 15- ترک نماز یا واجبات دیگر به طور عمد 16- پیمانشکنی و
قطع رحم» همانطور که دیده میشود در فهرست سخنی از حجاب نیامده تنها عنوان شده که
" ترک نماز یا واجبات دیگر به طور عمد " از دسته گناهان کبیره است.
بررسی فهرست واجبات شرعی نیز نشاندهنده آن است که " پوشش كامل زن در نماز
" یکی از واجبات است که قید در نماز بهخوبی نشاندهنده آن است که پوشش کامل
خارج از نماز جزو واجبات نبوده و در نتیجه عدم رعایت آن موجب قرارگیری در فهرست
گناهان کبیره نمیگردد. تنها و تنها شاید ازاینجهت که مطابق نظر برخی فقها اصرار
بر گناهان صغیره خود گناه کبیره است؛ آنگاه شاید بتوان گفت مثلاً اگر خانمی 10 بار
توسط گشت ارشاد بهعنوان بیحجاب شناسایی شد، بهعنوان مصداق اصرار بر گناه صغیره یکبار
بتوان او را تعزیر کرد! بازهم البته اینجا میتوان گفت که بنا بر روایات معتبر از
جمله «هیچ گناه صغیرهای همراه با اصرار نیست و هیچ گناه کبیرهای همراه با
استغفار نیست» (23) اگر کسی اصرار بر گناه داشت اگرچه گناهش صغیره باشد تبدیل به
کبیره میشود و اگر کسی توبه و استغفار کند اگر گناهش کبیره هم باشد از کبیره بودن
خارج میشود؛ لذا اگر این خانم را بعد از مثلاً 10 بار ثبت بهعنوان بیحجاب برای
تعزیر معرفی کردند و وی توبه کرد باز فرد از شمول گناه کبیره خارج میشود و امکان
تعزیر وی از میان خواهد رفت! البته بازهم خالیازلطف نیست که عنوان کنیم در مورد
گناه صغیره بودن بیحجابی حداقل خارج از دنیای تشیع اختلافی وجود ندارد کمااینکه
در دنیای تشیع نیز مدعیان بر گناه کبیره بودن بیحجابی در اقلیت قرار دارند. همچنین
در آیین دادرسی کیفری یکی از مواردی که موجب توقف اجرای مجازات است توبه متهم است.
در بعضی از جرایم توبه متهم باعث می شود که مجازات جرم به طور کلی منتفی شود. و
همانطور که احادیث پیشتر ذکر شده نشان می دهد، بی حجابی و یا بدحجابی در شمول چنین
مواردی است. حال سوال آن است که چه کسی موردی سراغ دارد که خانمی توسط گشت ارشاد
جلب شده اما با اظهار ندامت رها گشته است؟ بحث که به این نقطه می رسد عده ای مدعی
آن می شوند که تعزیر به گناهان کبیره اختصاص نداشته و برای تمامی گناهان قابل اجرا
می باشد! این افراد سوپر انقلابی اگرچه به علت کم حافضگی فراموش کرده اند که ولی
فقیه شان آیت الله خمینی نیز عنوان می داشت که « هر کس حرامی را مرتکب شود یا واجبی
را ترک نماید در صورتی که معصیت انجام شده کبیره باشد حاکم و امام حق دارد او را
تعزیر نماید »(24) اما از آنجا که اجماع فقها بر خلاف نظر این حضرات است؛ ما را از
بررسی ادعای آن ها و نقد آنان باکی نیست!
دلایل
این افراد به دو دسته تقسیم می گردد، دسته اول آن است که می گویند امر به معروف و
نهی از منکر منحصر در گناهان کبیره نیست و دایره پوشش آن شامل گناهان صغیره نیز می
گردد. پاسخ آن است که سلمنا! اما مگر فراموش کرده اید که اولا از نظر امام « جز این نیست که امربهمعروف و نهیازمنکر در موردی
است که در برابر شخص مؤمنی صورت بگیرد که او پند بگیرد و تحتتأثیر واقع شود »
و درست به همین جهت است که امام می گوید «نگاهکردن به سر زنان تهامه و بادیهنشینان
و روستاييان و كافران اشكالى ندارد؛ چون اينان اگر نهى شوند دست نمى كشند و نگاه
كردن زن ديوانه و زن كم عقل مانعى ندارد.» سوال آن است که اگر امر به معروف های
حضرات تاثیر داشت، نتیجه این همه سال امر به معروف این می شد که به اذعان مقامات
بیش از نیمی از جمعیت زنان کشور حجاب مورد نظر مقامات را رعایت نکنند؟!
از
همه این ها گذشته، فرض بگیریم که امر به معروف و نهی از منکر در مورد حجاب بدحجابان
و بی حجابان صدق می کند! مگر پیشتر مباحث صاحب جواهر را در خصوص رد مفسده و آسیب
جانی به مومنین هنگام امر به معروف و نهی از منکر ذکر نکردیم؟ چگونه برخورد فیزیکی
را با در نظر گرفتن ادله صاحب جواهر تائید می نمایید؟! بنابراین از آنجا که امر به معروف به ید و عمل
با زدن و بردن و کشتن متفاوت است؛ لذا نمی توان آن را دلیلی بر جواز اقامه تعزیر
بر گناهان صغیره دانست.
دسته
دوم دلایل این افراد استناد به چند روایت است که در ذیل ضمن طرح هرکدام از روایات بهنقد
و بررسی آنها خواهیم پرداخت
روایت اول از قرار ذیل است:
عن
داود بن فرقد، قال: سمعت أبا عبد الله (ع) یقول: «إن أصحاب النبی صلی الله علیه
وآله قالوا لسعد بن عبادة: یا سعد أرأیت لو وجدت علی بطن امرأتک رجلا ما کنت تصنع
به؟ فقال: کنت أضربه بالسیف، قال: فخرج رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: ماذا یا
سعد؟ فقال سعد: قالوا لی: لو وجدت علی بطن امرأتک رجلا ما کنت تفعل به؟ فقلت: کنت
أضربه بالسیف، فقال یا سعد، فکیف بالشهود الاربعة؟ فقال: یا رسول الله، بعد رأی عینی
وعلم الله انه قد فعل؟ فقال: نعم، لان الله قد جعل لکل شئ حدا، وجعل علی من تعدی
الحد حدا». (25)، «از داوود بن فرقد روایت شده که یاران پیامبر از سعد بن عباده
پرسیدندای سعد اگر بر روی همسر خود فردی را مشاهده کنی با او چه خواهی کرد؟ سعد
در پاسخ گفت: با شمشیر او را از پای در خواهم آورد. در این هنگام پیامبر وارد شد و
فرمود:ای سعد چه شده است؟ گفت: از من پرسیدند اگر بر روی همسر خود کسی را بیابی
چه میکنی؟ گفتم او را با شمشیر از پای در خواهم آورد. پیامبر فرمودند: ای سعد
برای اقامه چهار شاهد چه خواهی کرد؟ سعد پرسید: ای رسول خدا بعد از اینکه با
چشمانم صحنه را دیدم و خدا هم بدان علم دارد، باز هم چهار شاهد لازم است؟ پیامبر
فرمودند: آری زیرا خداوند برای هر چیزی حدی قرار داده و برای کسی که از آن حد
تجاوز کند، هم حدی قرار داده است»
آیتالله
محمدعلی ایازی دراینارتباط مینویسد: « الف) موضوع روايت در جايى است كه شخص ديده
كسى روى شكم زنش خوابيده است و بر اين اساس مى خواسته مرد را بكشد و پيامبر فرموده
است به چه دليل چنين عملى انجام مى دهى, در حالى كه زنا ثابت نشده تا تجاوز اثبات
شده باشد. حضرت مى فرمايد: (ان لكل شى حد و لمن تجاوز الحد حد). هر چيزى قانونى
دارد و عمل تو برخلاف قانون و تعدى از قانون اثبات جرم با چهار شاهد است. او تخلف
كرده و مجازاتى دارد, ولى مجازاتش كشتن نيست. بنابراين, به مناسبت موضوع و حكم,
روشن مى شود محل بحث, بر حذر داشتن مخاطب از مجازات بدون دليل است و نمى توان از
اين روايت, قاعده كلى اصطياد كرد. اين روايت در مقام بيان تثبيت تعزير نيست, بلكه
در مقام بيان اين نكته است كه هر چيزى حسابى و كتابى و طريقى براى اثبات جرم دارد
و تلقى تو كه چون ديده ام روى زن من خوابيده است, براى كشتن كافى نيست.
ب)همان
گونه كه پيش از اين اشاره كرديم و گفتيم محقق حلى و بخشى از شارحان كلام او فهميده
اند, موضوع روايت, ناظر بر امورى است كه جرمى تحقق يافته كه نزديك به جرم هاى
كيفرى است, ولى براى آن حد تعيين نشده, مانند شبهه زنا, شبهه سرقت, شبهه قذف, شبهه
شراب خوارى علنى و بدمستى. اين كه حجاب را آن هم اگر كسى مقدارى از موى سرش و دستش
و سينه اش را نپوشاند, در رديف اين روايت قرار دهيم, از آن برنمى آيد و در سياق
ذكر آن نيست و از عنوان ذيل استفاده نمى شود.
ج)
مفهوم حد (لكل شىء حد), در روايت روشن نيست. آيا مجازات است يا مرزبندى است و با
كلمه بعدى چه فرقى دارد؟ به همين دليل, برخى فقيهان معاصر مانند آيت الله
گلپايگانى, استناد به اين روايت را نپذيرفته اند و چند اشكال گرفته اند: نخست,
اجمال تلك الروايات. گفته اند چون نمى دانيم آيا مراد همه اشيا است, حقيقت بدون
استثناست يا تنها احكام خاصى است, مجمل است. وانگهى نمى دانيم كه مراد از اين حد
چيست: (لايعلم ان المراد من الحد كل شى ما هو). هم چنين نمى دانيم اگر از حد تجاوز
كرد, مراد از حدى كه انجام مى گيرد, چيست. استفاده كردن معناى تعزير از كلمه حد
دوم هم جاى تأمل دارد: (الترديد فى المراد من الحد الثانى ما يشمل التعزير, لان
الكلام فى استفادة ذلك)
آيت
الله اردبيلى نيز معناى حد را به معناى حكم و كاربرد آن را در عقوبت از باب تطبيق
كلى به مصداق97 مى داند. بنابراين, حداكثر دلالتى كه اين روايت دارد و مى خواهد
بگويد, اين است كه تو نمى توانى حد جارى كنى; زيرا خداوند براى هر چيزى, حدود و
حريمى تعيين كرده و تجاوز از اين حريم هم خودش حدّى دارد و براى هر تجاوزى از
محدوده قانون كيفرى تعيين شده است, چنان كه قرآن مى فرمايد: (و من يتعد حدود الله
فقد ظلم نفسه) كه در اين آيه هم تجاوز از حدودالله, به معناى مرز قانونى است, نه
به معناى تعزير كردن. و كاربرد روايت هم ناظر به معناى آيه است. شاهد بر مسئله
تعبير (وجعل مادون الاربعة الشهداء) قرينه بر اين معنى است كه موضوع درباره تجاوز
نكردن از حد معيّن شده شرعى است, نه تعميم براى هر حكم شرعى كه حدى تعيين نشده
است, مانند حجاب.»(26)
روایات
دیگری نیز در این خصوص مورد استناد قرار گرفته اند که بازهم استناد به آن ها تنها
آب در هاونگ کوبیدن است. همه این روایات تکرار « خداوند برای هر چیزی حدی قرار داده و برای هر متجاوز حدی، یک
حد مقرر فرموده است » که بازهم اینجا به قرینه حدیث پیشین دلایل آیت الله صافی
عینا قابل تکرار است « نخست, اجمال تلك الروايات. گفته اند چون نمى دانيم آيا مراد
همه اشيا است, حقيقت بدون استثناست يا تنها احكام خاصى است, مجمل است. وانگهى نمى
دانيم كه مراد از اين حد چيست: (لايعلم ان المراد من الحد كل شى ما هو). هم چنين
نمى دانيم اگر از حد تجاوز كرد, مراد از حدى كه انجام مى گيرد, چيست. استفاده كردن
معناى تعزير از كلمه حد دوم هم جاى تأمل دارد: (الترديد فى المراد من الحد الثانى
ما يشمل التعزير, لان الكلام فى استفادة ذلك)»
درنتیجه
باید از این احادیث اینچنین برداشت نمود که خداوند
مجازاتی برای هر خطایی قرار داده است چرا که اولاً اینجا صراحتاً کلمه حد بکار
رفته است؛ بنابراین ذات وجود تعزیر مفهوم حدیث را زیر سؤال میبرد چرا که اینجا
صحبت از حد میشود و برای کلیه خطاها حد عنوان میشود که بدیهی است چنین ادعایی
صحت ندارد! بنابراین عدهای از حد تعزیر را نیز برداشت کرده میگویند هر گناهی
مجازاتی دارد که یا حد است و یا تعزیر که بازهم این تعبیر و برداشت ناصواب و خطا است
چرا؟ بگذارید با یک مثال به این ماجرا ورود کنیم، "دیه" نه حد است و نه
تعزیر! اما مجازات قتل و جراحت است؛ بنابراین زمانی این روایات قابل استدلالاند
که حد هر فعل حرامی منحصر در حد و تعزیر باشد؛ اما اگر مجازات مقرر منحصر در این
دو نبود، صرفاً احتمال وجود مجازات مقرر دیگر برای متخلف، میتواند در استدلال به
روایات خدشه وارد سازد؛ بنابراین همانطور که پیشتر عنوان شد " باید از این
احادیث اینچنین برداشت نمود که خداوند مجازاتی برای هر خطایی قرار داده است "
مثلاً خداوند برای ترک نماز و روزه نیز مجازاتی در نظر گرفته و در حیات اخروی یا
حتی دنیوی ما ممکن است ما را به این عقوبت مجازات گرداند؛ اما شارع ما را بهخاطر اینها
حد یا تعزیر نمیکند (و این در حالی است که خود نمازخواندن از واجبات است).
روایت
بعدی نیز دستهای از روایات هستند که موضوع آنها هجو و تمسخر یا قسم دادن برای
دریافت کمک و... است.
از
جمله این روایات درمورد کسی است که به دیگری میگوید «ای شرابخوار، ای خوک» در
مورد وی آمده است «حد ندارد؛ ولی ضربات تازیانه میخورد.» خوب از ظاهر روایت برمیآید
که فرد مورد خطاب بدون اینکه شراب یا خوک خورده باشد متهم به چنین کاری شده؛ لذا
فردی که چنین حرفی زده است همزمان دچار گناهان کبیره متعدد از جمله دروغ و تهمت و
شهادت ناحق شده که همه اینها گناه کبیره هستند نه صغیره! یا روایت دیگر داریم که
امام صادق در مورد کسی که به دیگری گفته بود فاسق میگوید «لا حد علیه و یعزر.»
خود امام صادق در تعریف فسق میگوید «هر معصيتي از معاصي بزرگ خدا كه كسي آن را
انجام دهد، يا شخصي از روي لذتجویی و شهوت و شوق غالب به آن در آيد، اين فسق است و
مرتکب آن فاسق و به لحاظ فسق، از حيطه ایمان خارج است. اگر به اين عمل ادامه دهد
تا جایی كه به حد اهميت ندادن و خفیف شمردن برسد، به سبب اين بیاعتنایی و خفیف
شماري، كفر بر او لازم آيد.» بنابراین کسی که دیگری را فاسق خطاب میکند دچار گناه
کبیره شده است چرا که تهمتزده و شهادت دروغ داده است، یا باز مثلاً استدلال کردهاند
که در روایات آمده مردى خدمت پيامبر اسلام رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! شخصى را
به نام خدا قسم دادم كه به من كمك كند. او در پاسخ، پنج ضربه شلاّق به من زد.
پيامبر (صلیالله عليه و آله) نيز پنج ضربه شلاّق بر وى جارى كرد. سپس فرمود: براى
گدايى قسم نخور! خوب اینجا مگر فردی که چنین قسمی خورده است دچار گناه کبیره
" ناامیدی از رحمت خدا " یا حتی شاید غیرمستقیم "شرک به خدا"
نشده است؟ یا با حدیث هارون از مسعدة بن صدقه از صادق از پدرش از از امام علی آورده
اند که کسی که كسى كه به دوستش بگويد: اى بیپدرومادر! بايد چيزى صدقه دهد. بر فرض
آنکه در سندیت روایتی که بااینهمه سلسله و فاصله به ما منتقل شده تشکیک نتوان کرد
و باز بر فرض آنکه بتوان این صدقه را به تعزیر نیز تعبیر نمود آیا غیر آن است که گوینده
عبارت بیپدرومادر دچار دروغ و تهمت و حتی احتمالا تهمت زنا شده است که گناهی
کبیره است؟ یا باز مثلاً حدیث میآورند که امام صادق (علیهالسلام) دستور تعزير
مرد مسلمانى را كه بدون اجازه همسر مسلمانش با زنى از اهل كتاب ازدواج كرده بود،
صادر كرد خوب مگر غیر آن است که چنین کسی نقض عهد نموده که خود گناهی کبیره است؟
بنابراین،
میتوان عنوان نمود که دلیل روشن و قابل استنادی برای اینکه به همه گناهان تعزیر
وارد است نمیتوان یافت و همانطور که پیشتر ذکر آن رفت بنا بر نظر اکثر فقها این
گناهان کبیره است که مورد تعزیر قرار میگیرد و نه صغیره! بااینحال گروه محدودی
از فقها نیز در طول تاریخ به تعزیر گناهان صغیره نیز اعتقاد داشتهاند! بنابراین،
تعزیر کردن گناهان صغیره نظیر بدحجابی یا بیحجابی مقبول نیست! مضاف بر این نکته
اصلی آن است که آیا بدحجابی و بی حجابی یاد شده اصلا محرز شده است؟ عمده مساله ای
که در ارتباط با حجاب قابل طرح است بحث موی سر بانوان است. اکثر قریب به اتفاق این
بانوان از پوشش سر برای خود بهره می برند اما مساله مقامات آن است که پوشش کافی
نبوده و موی زنان باز می ماند یا اینکه مثلا از مانتو کوتاه یا جلو باز استفاده می
کنند! بحث در خصوص البسه ای نظیر مانتو و ... اگرچه بحث های بسیار ساده ای هستند
اما چون موضوع بحث ما موی سر بانوان است از آن عبور می کنیم. در خصوص موی سر
بانوان باید این نکته را درنظر داشت که علاوه بر دو حدیث ذکر شده از ابن بکیر از
امام صادق «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِالْمَرْأَةِ
الْمُسْلِمَةِ الْحُرَّةِ أَنْ تُصَلِّيَ- وَ هِيَ مَكْشُوفَةُ الرَّأْسِ» «عَبْدِ
اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ
تُصَلِّيَ الْمَرْأَةُ الْمُسْلِمَةُ وَ لَيْسَ عَلَى رَأْسِهَا قِنَاعٌ.» (وسائل الشیعه جلد 4 ص 410 و مستدرک الوسائل جلد 14 ص 442 )که به
معنی آن است که زن مسلمان اشکالی ندارد که بدون پوشش سر نماز بخواند(جهت برخورد با
اشکالات احتمالی ذکر این نکته ضروری است که از گذشته تا حال اجماع بر آن است
که هیچ تفاوتی بین میزان حجاب در نماز و غیر نماز وجود ندارد. سرسخت ترین مدافعین حجاب نظیر مرتضی مطهری نیز بر این موضوع اذعان داشته اند. مطهری در این ارتباط می گوید "ظاهرا اختلافی نیست در اینکه ستر صلاتی و غیر صلاتی از نظر مقدار و حدود پوشش باهم تفاوت ندارند" کسانی که می گویند احادیث ذکر شده در نماز جاری هستند و در برابر نامحرم کاربرد ندارند. باید به این سوال پاسخ دهند، آیا پذیرای آن هستند که زنان در نماز جماعت بدون حجاب حضور یابند اما خارج نماز جماعت حجاب برسر کنند؟ درحالی که مراجع تقلید ایستادن زن در کنار مرد و حتی جلوتر از او به هنگام نماز را نه حرام می دانند و نه موجب بطلان نماز، احکام نماز احکامی مطلق است و هیچ حدیث و متن فقهی ای نمی توان یافت که تفاوتی میان نماز در خلوت و خانه با نماز در مسجد و بیرون قرار دهد. )، موضوع مهم دیگر بحث
تفاوت "ستر راس" و "ستر شعر " یا همان تفاوت پوشش سر و پوشش
مو است.«ممکن است کسی بگوید وقتی میگوییم سر پوشانده شود پس مو هم پوشانده میشود. در صورتی که شاید سر پوشانده شود، ولی مو از زیر مقنعه یا چادر بیرون بیاید. در این مقوله کلمات علما مختلف است. جهت آن هم این است که نصّ خاصی در بحث مو نیامده است. لذا بعضیها گفتهاند پوشاندن مو در نماز واجب است، بعضیها گفتهاند واجب نیست و بعضیها هم توقف کردهاند.
مثلاً مرحوم قاضی میفرمایند سترش واجب نیست، کفایهی
سبزواری تأمل کرده است و مرحوم شهید در اَلفیه به قول مرحوم آیتالله حکیم در
مستمسک عروه جلد 5 صفحه 255 میفرمایند ظاهر کلماتش توقف است. در مدارِج و بحار هم
میفرمایند اکثر بزرگان صحبتی از مو نکردهاند.» (درس خارج فقه سید
محسن حسینیفقیه) مرحوم صاحب مدارک در این ارتباط می گوید «آگاه باش که در
عبارت محقق حلی و نیز در کلام اکثر فقهای شیعه، نه تنها به وجوب پوشش موی سر
پرداخته نشده، بلکه از ظاهر عبارت چنین بر میآید که پوشاندنش لازم و واجب نیست زیرا
مو جزو جسد و بدن به حساب نمیآید... ولي شهيد اول در كتاب الذكري وجوبش را اقرب دانسته است، آنهم با اتكا به اين
روايت امام محمد باقر كه گفت: فاطمه با پيراهني كه بر تن داشت به نماز ايستاد در
حاليكه روسري وي [از شدت كوچكي] فقط ميتوانست مو و گوشهاي او را بپوشاند. اما اين
روايت اگر هم سند درستي داشته باشد با اينحال دلالت بر وجوب استتار مو نمي كند
تازه ممكن است با همين روايت بتوان به عدم لزوم پوشاندن گردن استناد كرد » (27) همانطور
که پیشتر نیز ذکر آن رفت ملا احمد نراقی پوشاندن مویی که از صورت بیرون زده را
واجب نمی داند. محمدباقر مجلسي هم قائل است كه اكثر فقهاي شيعه به وجوب پوشش موي
سر نپرداخته اند و اين شهيد اول بود كه [براي اولين بار] رأي به وجوب پوشش آن داد: «... ثم إنّه ليس في
كلام الأكثر تعرّض لوجوب ستر الشعر، و استقرب الشهيد في الذكري الوجوب و هو أحوط»
(28)
از
همه این مسائل هم که بگذریم بازهم تأکید
بر این نکته لازم است که هیچ روایتی از برخورد پیامبر و امامان با بدحجابی و بیحجابی
در دست نیست. البته روایات مختلفی داریم که صحابه پیامبر یا ائمه زنان کنیز را بهخاطر
داشتن حجاب کتک میزدند از جمله «حمّاد اللّحام، قال: سألت اباعبداللّه (ع) عن
المملوکة تقنّع رأسها اذا صلّت؟ قال: لا. قد کان أبی اذا رأی الخادم تصلّی و هی
مقنعة ضربها لتعرف الحرّة من المملوکة.» (از اباعبدالله (علیهالسلام) در مورد کنیزى
که هنگام نماز سرخود را حجاب میکند سؤال کردم؟ او گفت نه. پدرم (امام باقر علیهالسلام)
زمانی كه میدید كنیزان در نماز مقنعه پوشیدهاند، آنها را میزد تا زن آزاد از
كنیز تمایز داده شود.) (29) یا «وكان عمر رضي الله عنه إذا رأي أمة متقنعة علاها
بالدرة وقال القي عنك الخمار يا دفار وقال عمر رضي الله عنه ان الأمة ألقت قرونها
من وراء الجدار أي لا تتقنع.» (عمر هنگامى كه كنيزى را مىديد كه حجاب دارد، او را
با تازيانه مىزد و مىگفت آن را بی افکن.) (30) خوب چگونه است که ما روایت از
برخورد فیزیکی در مورد تشویق کشف حجاب کنیز داریم؛ اما هیچ روایتی از مقابله با
دست و عمل با بیحجابی به دستمان نرسیده؟! در بحارالانوار به نقل از علی (ع) آمده
است «لابد لامة من امام یقوم بامرهم فیامرهم و ینهاهم و یقیم فیهم الحدود و یجاهد
العدو و یقسم الغنائم و یفرض الفرائض و یعرفهم ابواب ما فیه صلاحهم و یحذرهم ما فیه
مضارهم، اذ کان الامر و النهی احد اسباب بقاء الخلق» (31) حضرت در اینجا می گوید (ضروری
است که هر امتی را امامی باشد که آنها را امرونهی کند و حدود الهی را میان آنها
به پا دارد، و در برابر دشمنان ستیز کند و غنائم را تقسیم، و واجبات را به پا دارد
و درهایی که صلاح آنها در آن است بشناساند و آنان را از آنچه به ضررشان است برحذر
دارد. زیرا امرونهی یکی از دلایل ماندگاری و بقای آفرینش میباشد) بنابراین آن
حضرت نیز اختیار حاکم را فراتر از امر و نهی و اجرای حدود، ستیز با دشمن و تقسیم غنائم
نمیداند. ایشان در مورد سایر امور از عبارات «یعرفهم و یحذرهم» بهره میبرد و
صحبت از اجرا و مجازات نمیکند. شایانذکر است روایاتی هم از دوران خلفا به دست ما
رسیده که نشاندهنده عدم برخورد با بیحجابی است. در داستان مشهور زنای مغیره با
ام جمیل پس ازآنکه شاهد چهارم در شرح ماجرایی که دیده بود میگوید «یا امیرالمؤمنین،
من منظرهاى دیدم و صداى نفسى بلند شنیدم و دیدم که مغیره ناف بر ناف روى شکم امجمیل
قرار گرفته است.» عمر همانطور که از سه شاهد پیشین پرسیده بود از آن شاهد نیز میپرسد
«دیدى که مىآورد و مىبرد؛ مانند میل در سرمهدان» شاهد پاسخ میدهد «نه! باسن
برهنهای مشاهده کردم، دیدم که پاهاى امجمیل بالاست و بیضههای مغیره میان رانهاى
او در حرکت است! حرکت شدیدى دیدم و صداى بلند نفسى، غیر از این چیزی نمیدانم» عمر
بازمیپرسد «آیا دیدى که مانند میل سرمهدان، داخل فرج و خارج مىشد؟» شاهد پاسخ میدهد
نه! و به همین علت عمر حد قزف بر سه شاهد دیگر اجرا میکند و میدانیم که در فقه شیعه
نیز شرط اثبات زنا مشاهده دخول توسط چهار شاهد مرد است. بنابراین این حکم عمر در حضور علی ابن ابیطالب
بدون خدشه میباشد. ابوبکره که یکی از سه شاهدی بود که به دخول شهادت داد؛ بعد از
آنکه حد خورد، گفت: «شهادت مىدهم که مغیره چنین عملى را مرتکب شد.» عمر خواست حد دومى
بر او جارى سازد؛ ولى علی بن ابیطالب (ع) فرمود: «اگر او را حدّ بزنى مغیره را
سنگسار مىکنم!» سید محمود علی المقنی متفکر مصری با بازگو کردن این داستان عنوان میدارد
«ام جمیل بههیچوجه بهعنوان طرف جرم احضار نشده بود، نه مغیره و نه ام جمیل به
دلیل برهنگی و حضور بر روی یک تخت در خلوت یک نفر مجازات نشدند.» وی در ادامه به شیوخ
مصری میتازد که به زنان غربی به دلیل لباسهایشان بدون آنکه اطمینان پیدا کنند؛
چون سیخی که وارد سمبه میشود از جانب مردان غریبه به آنها دخول گشته به آنها
تهمت فساد و آلودگی میزنند و از این روی آنها را مستحق حدی که عمر بر سه شاهد در
ماجرای ام جمیل وارد کرد میداند.
بهراستی
چرا علی (ع) یا حتی عمر بهعنوان حاکم جامعه اسلامی دست به مجازات ام جمیل نبردند؟!
واقعیت آن است که نهتنها قرآن برای بیحجابی حدی مشخص نکرده است؛ بلکه نگاه به
روایات باقیمانده از پیامبر اسلام و ائمه نیز کوچکترین نشانهای از اعمال مجازات
برای فرد بیحجاب به ما نشان نمیدهد. بلکه همانطور که پیشتر نیز ذکر آن رفت
امام در شرایطی که امربهمعروف و نهیازمنکر بیحجاب را فاقد اثر میداند نگاهکردن
به سر بیحجاب را فاقد گناه اعلام میدارد. حال شما قیاس کنید این را با شرایط
امروز ما که اگر خانمی تار مویی بیرون داشته باشد آقایان خود را محق برای جلب وی و
مجازاتش به حبس از ده روز تا دو ماه یا جریمه نقدی از پنجاه تا پانصد هزار ریال میبینند
که البته دراینبین شیوه جلب متهمین هم که خود حدیث چهل من کاغذ است و انواع
اشکالات شرعی بدان وارد! هر روز فیلمی از برخوردهای گشت ارشاد با بانوان
محترم توسط مأموران مرد نامحرم در شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی دستبهدست
میگردد! تصاویری که گاها واکنش مسئولان را نیز در پی داشته است؛ سؤالی که باید پرسید آن است که آیا این تصاویر موجب وهن از اسلام و
مسلمین نمیشود؟ آیا این برخوردها دچار مفسده نشده است؟ آیا بهحکم قرآن که میگوید
«لا تضار والدة بولدها و لامولود له بولده» و قائده لاضرر و لاضرار یا قائده لاحرج
یا اصل سمحه و سهله اعتنا میشود؟ آش برخوردها با دختران ایرانی بهقدری شور شده
که صدای علمای شیعه فرای مرزهای رسمی ایران را نیز درآورده است! در سال 1395 زمانی
که آقای عاملی لاریجانی به دیدار علمای نجف رفت خبر رسید که آیتالله محمد اسحاق فیاض
یکی از چهار مرجع مشهور در نجف، به وی اعلام کرده که «بهکارگیری زور و اجبار در
امر ترویج حجاب مؤثر نیست» بگذریم از اینکه آقای سیستانی نیز عنوان نموده «شوهر و
پدر حق اجبار بر حجاب را ندارند» و «بنا بر احتیاط لازم ـ آنان نمیتوانند بدون
اجازه حاکم شرع از اعمال قوه ـ مانند گوش مالیدن و کتک و حبس ـ در امر به حجاب
استفاده نمایند» یا « نگاه کردن به زنهای
بیباک که اگر کسی آنها را امر به حجاب نماید اعتنا نمیکنند، اشکال ندارد، مشروط
به آنکه بدون شهوت و ترس وقوع در حرام باشد، و در این حکم فرقی میان زنهای کفار و
دیگر زنها نیست، و همچنین فرقی نیست میان دست و صورت و دیگر جاهای بدن، که معمولاً
آنها نمیپوشانند.» بنابراین این که قانونگذار عنوان نموده «زنانی که بدون حجاب
شرعی در معابر انظار عمومی ظاهر میشوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و یا جریمه
نقدی از پنجاه تا پانصد هزار ریال محکوم خواهند شد» دچار اشکالات عدیده است. اولاً
اینکه تعزیر برای گناه کبیره است و نه صغیره، دوم این که خداوند در آیه 60 سوره
نور خود بهصراحت برخی زنان را از داشتن حجاب معاف کرده «و القوعد من النساء التی
لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجـت بزینة وان یستعففن خیر
لهن والله سمیع علیم» (و زنان از کار افتادهای که امید به ازدواج ندارند گناهی بر
آنها نیست که لباسهای (روئین) خود را بر زمین بگذارند بهشرط اینکه در برابر مردم
خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنها بهتر است و خداوند شنوا و دانا
است.) حالآنکه قانون فوق همه را به یک چوب میراند! یائسه و غیر یائسه، مسلمان و غیرمسلمان! چگونه
است که اگر موی زن بازیگر غیرمسلمان را در تلویزیون ببینیم مسئلهای ندارد اما در
خیابان اگر یک زن معمولی غیرمسلمان را بدون حجاب ببینیم دچار معصیت خواهیم گشت؟! اگر
موی سر زنان تحریککننده است که دیگر تفاوتی در تلویزیون و غیر تلویزیون ندارد و صداوسیما
شبانهروز مشغول برباددادن ایمان مردم است! سوم آنکه اصلاً معلوم نیست آن حدودی که
دستگاههای حاکمیتی بهعنوان حدود حجاب معرفی میکنند حدود واقعی حجاب است یا خیر
که در این زمینه احادیث و روایات گوناگون به اسناد معتبر نقل شد!
نتیجه
بنابراین در پایان و با تأکید بر این نکته که
داشتن پوشش باوقار و پوشاندن بدن از چشم نامحرم علاوه بر آنکه مورد تأکید قرآن و
ائمه بوده از لحاظ عقلی نیز امری پسندیده است، خاطرنشان میگردد مسیری که عدهای
برای اجبار بانوان آزاده و محترم سرزمینم به حجاب در پیش گرفتهاند روشی شرعی نیست
و به علت ورود خدشههای گوناگون شرعی یاد شده به تبصره مورد
اشاره در قانون مجازات اسلامی این تبصره با اصول متعدد قانون اساسی از جمله اصول چهارم، هشتم، یازدهم، دوازدهم، چهاردهم، بیستم و بیست و یکم قانون اساسی در تضاد است.
تقدیم به روان بانو هما دارابی
محمد
فتحی زاد، شهریور 1401
منابعی
که در متن ذکر نشد:
در
نگارش این مقاله از آثار و مقالات گوناگون فارسی و عربی از جمله مقاله "قلمرو مجازات تعزیری" و کتاب "حجاب
شرعی در عصر پیامبر" بهره فراوان گرفته شده است. جمع کردن حجم
عظیمی از روایات و مطالب مختلف در کتاب آقای امیرحسین ترکاشوند، کار بسیار شگفت
انگیزی است که راه را برای محققین دیگر بسیار هموار نموده است. با اینحال نویسنده
در این مقاله تلاش کرده است درکنار بازخوانی مطالب موجود در حوزه تعزیر و نیز مطالبی
چند از محققین دنیای عرب، در مطلبی نسبتا کوتاه با نگاهی متمایز از خوانش مورد
حمایت حاکمیت به موضوع پوشش بانوان ورود نماید.
1-
قرب الإسناد ص٤٠، الوسائل، أبواب مقدمات النكاح وآدابه
ب۱۰۹ ح۵، ج۲۰ ص۲۰۲
2-
استقصاء الاعتبار ج 6 ص3
3-
شرح جمل العلم و العمل قاضي ابن براج ص 7
4-
التهذیب ج۲ ص۲۱۸ ح۸۵۷، الاستبصار ج۱ ص۳۸۹
ح۱۴۸۱، الوسائل،أبواب لباس المصلي، ب۲۹ ح۵، ج۴ ص۴۱۰
5-
تاريخ يعقوبي ترجمه محمدابراهيم آيتي ج1 ص5
6-
تفسير عياشي ج2 ص67 ، بحارالانوار ج28 ص228
7-
وفيات الائمه ص6
8-
ترجمه المیزان، ج8، ص: 107- 109
9-
تفسير تبيان ج 8 ص 3
10- مساله حجاب،
مرتضی مطهری، ج1 ص:174
11- مفردات راغب ص 199
12- مجمعالبيان ج 8
ص 181 + بحارالانوار ج 22 ص 1
13- منهج الصادقين ج
7 ص 3
14- ج8 صفحه 181
15- ترجمه طبقات ابن
سعد ج8 ص182
16- ترجمه طبقات ابن
سعد ج8 ص183
17- صحیح بخاری حدیث 5771
18- تفسير كابلي ج 5
ص 126 و 127
19- مستند الشيعة -
المحقق النراقي - ج ٤ - الصفحة ٢٤٧
20- حلیه المتقین، فصل هشتم
21- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14 ص 467
22- تفسير نور الثقلين نویسنده : العروسي الحويزي، الشيخ عبد علي جلد : 1
صفحه473
23- کافی، ج 2، ص 282، بابُ الْإِصْرَارِ عَلَى الذَّنْبِ، حدیث 1
24- نجفی بیتا ج 448:41؛ امام خمینی 878:1379
25- وسائل الشيعة,
ج28, ص14, باب 2 از ابواب مقدمات حدود.
26- کتاب فقه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، جلد 51 ص7
27- مدارک الاحکام ج 3 ص 189
28- بحارالانوار ج 83 ص 1
29- وسائل الشیعه، ج3، ص299 ـ 298
30-
المبسوط، ج 10، ص 151
31- مجلسی،
محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۳،
ص۴۱